تفاهم در تهران پس از تفاهم در لوزان
برنامهریزی در بلندمدت، افق دارد و در میان مدت، پایداری، عقلانیت و دوام دارد و به اندازه کافی اقتصاد منابع در اختیار دارد که بتواند در چارچوب علمی برنامهریزی کند، اما در شرایط حاضر کدام یک از موارد را نظام اقتصادی و برنامهریزی ما دارد؟ هرچند که عقلانیت جوانه زده اما سایر مؤلفهها همچنان در ابهام است. اقتصاد امروز ایران در یک تعادل سطح پایین گرفتار شده که هیچکس از وضعیت موجود راضی نیست، اما هیچکس هم نمیخواهد شرایط موجود را تغییر دهد و ریسک این تغییر را بپذیرد.
امروز وضعیت اقتصاد مانند خانهای به ارث رسیده است که نه سلامت دارد و نه برای وراث کافی است اما سالها در آن خانه میمانند تا پیرترها بروند و جوانها دست به تغییر بزنند!
ما اکنون گرفتار گروههای رانتجو و رانتبری هستیم که هرگونه برنامهریزی را به شکست میکشانند. برنامه همچون قاعده بازی است و بازیگران مجبورند در چارچوب بازی کنند. امروز در ایران بازی متوقف است و هیچ کسی تمایل به اجرای یک بازی جدی و حتی گفتوگو درباره قواعد بازی ندارد و در چنین شرایطی چطور میتوان برنامه اقتصادی نوشت؟ امروز نه هیچکسی به تنهایی قادر به تکان دادن قطار توسعه است و نه کسی حاضر به کمک کردن برای حرکت این لکوموتیو. باید برای این منظور مردم را وارد بازی کرد.
معتقدم بعد از تفاهم لوزان ما به تفاهم تهران نیاز داریم، تا با یک عزم سیاسی جدی به طراحی قاعده بازی برای اقتصاد بپردازیم، ما نیازمند یک گفتوگوی ملی هستیم که در آن اولویتهای کشور به طور مثال از یک تا سه مشخص باشد. دولت باید به جای برنامه پنجساله یک طرح کوتاهمدت یکساله و یک طرح دوساله تا پایان عمرش ارائه دهد و در آن بر اساس توانمندیهای در اختیارش چند هدف را گزینش کند و آنها را به سامان برساند.
به رغم اینکه دولت میخواهد برای مردم رفاه بیاورد اما نظام سیاسی عزم توسعه ندارد. ما نیازمند تعداد مشخصی اهداف داخلی و شفاف هستیم که در کنار آن با یک مانیفست توان سایر قوا و دستگاهها را نیز همراه کند.