یارانه بر مدار داستانگویی نچرخد
اعتقاد من بر این است که ما بحث یارانه نقدی را از یارانه انرژی جدا نکنیم. درست است که پرداختی 3.5 هزار میلیارد تومان یارانه نقدی به دهک بالا کار درستی نیست، اما از دادن همین مقدار یارانه انرژی (با فرض معقول هزار تومان یارانه در هر لیتر بنزین) خیلی بهتر است. اینکه دائم در گفتوگوها و میزگردها بحث شود که به مردم پول ندهید و پرداخت نقدی مردم را تنبل میکند، طرح درست مساله نیست. ممکن است که پول نقد بعضیها را تنبل کند، اما دادن انرژی ارزان هم مضرات خودش را دارد. بنا بر این، بحث باید مقایسه این دو باشد نه فقط گفتمان گداپروری و امثال آن. اضافه بر این بحث هم نباید صرفاً روی اظهار عقیده داستانگویی بچرخد.
باید تکیه اصلی روی پژوهشهای علمی باشد. بهطور مثال این نظریه که اگر به مردم فقیر پول نقد بدهید، کار نمیکنند از نظر تئوریک دور از عقل نیست ولی برای منظور کردن آن در سیاستگذاری میبایست به محک آزمون گذاشته شود. من هنوز ندیده یا به طور مستند جایی نخواندهام که افرادی به دلیل دریافت یارانه نقدی کارشان را رها کرده باشند.
هنوز پژوهش دقیق و علمی انجام نشده که نتیجه آن نشان دهد خانوارها به خاطر دریافت یارانه نقدی کار را رها کردهاند. در کنفرانس اقتصاد ایران در نشست تخصصی هدفمندی یارانهها که من نتیجه تحقیقی را که روی دادههای پانل هزینه و درآمد مرکز آمار انجام دادهام، ارائه میکردم، یکی از اعضای هیاتعلمی آن جلسه به استفاده از نمونه مرکز آمار اعتراض داشت و ادعا کرد که به جای مراجعه به آمار مشکلدار بهتر است به مشاهدات عینی تکیه کنیم و بلافاصله داستان خانواده 11نفرهای را عنوان کرد که درآمدشان از طریق نخل خرما بوده است اما از زمانی که یارانه دریافت میکنند، خرماهایشان روی درخت از بین میرود چون دیگر تمایلی به چیدن آن ندارند.
البته اغلب کسانی که اینطور بحثها را میکنند نتیجه منطقی حرف خودشان را که مردم آنقدر وضعشان خوب است که دیگر نیازی به کار کردن و کسب درآمد ندارند قبول ندارند. در همین جلسه مقاله دیگری نتیجه گرفته بود که بعد از اجرای هدفمندی، فقر در کشور زیاد شده است. من در آنجا گفتم این حرفهای ضد و نقیض برای این است که ما به جای اینکه بگذاریم مطالعات علمی نشان بدهند که آیا هدفمندی مردم را ثروتمند کرده که دیگر تمایلی به کار کردن ندارند یا اینکه فقر را افزایش داده است، با مباحثه و تکرار حرفمان در اینجا و آنجا میخواهیم ایده هدفمند کردن یارانهها را زیر سوال ببریم.
من در تحقیقی که ذکر شد و همراه یکی از دانشجویانم انجام دادم به مقایسه همزمان دو گروه از خانوارها در نمونههای سالهای ۱۳۸۹ و ۱۳۹۰ پرداختیم. مقایسه بین گروهی که در زمستان ۱۳۸۹ یارانه میگرفتند و گروهی که به دلایلی در آن سه ماه اول طرح یارانه نمیگرفتند نشان میدهد بین تغییر عرضه نیروی کار این دو گروه در فصول ثابت ۱۳۸۹ و ۱۳۹۰ تفاوتی نیست. یعنی سال بعد گروه اول همچنان یارانه میگرفت و گروه دوم هم وارد طیف یارانهبگیران شده بود، تفاوتی در رفتار و کار این دو گروه قبل و بعد از دریافت یارانه حاصل نشده بود. تنها جایی که کاهشی در ساعات کار دیده میشد برای دانشجویانی بود که ظاهراً کار پارهوقت خود را رها کردهاند و تعدادی هم در بخش خدمات از کار دست کشیده بودند که این اتفاقات طبیعی است ولی با ادعای صدها هزار کارگر کشاورزی که دست از کار کشیدهاند، خیلی فاصله دارد.
در خصوص شکست طرح هدفمندی یارانه ها اما، فکر نمیکنم طرح شکست خورده باشد. مقداری به بیراهه توزیع درآمد رفته است. به هر حال مشکلات زیادی در برابر هدفمندی یارانهها وجود داشته دارد. طرحی که هم از نظر فنی و هم از نظر اقتصاد سیاسی مشکل داشت بدون تغییرات موفق نمیشود. اما طرح شکست نخورده است. حتی همین افزایش اخیر و یکسانسازی قیمت بنزین نشان میدهد طرح هنوز در حال انجام است اما بسیار کند پیش میرود.