آسیب های اجتماعی در حاشیه است
: صحبت از آسیبهای اجتماعی که میشود، بسیاری صحبت از علت و عوامل آن میکنند اما وقتی پای کودکان و سالمندان یا به عبارتی بیدفاعان به میان بیاید، مسئله خشونت به عنوان اولین عامل بیان میشود. با این حال، بسیاری از جامعهشناسان معتقدند که نمیتوان به آسیبهای اجتماعی به صورت تک بعدی نگاه کرد و به طور قطع، کودکآزاری و سالمندآزاری نیز معلول عوامل مختلفی است.
سید حسن موسوی چلک به واسطه سالها فعالیت در معاونت آسیبهای اجتماعی سازمان بهزیستی، این آسیبها را از نزدیک دیده و قضاوتی جامع از آن ارائه میدهد. وقتی پای گفتوگو مینشیند، از عوامل آزار بیدفاعان تا عوامل ایجاد خشونت را بررسی میکند اما مصرانه معتقد است که این آسیبهای اجتماعی به صورت آنی و یک روزه ایجاد نشده است. حتی معتقد است که این مسئله مختص دولتهای گذشته نیز نبوده است. چلک که حالا در قامت رئیس انجمن مددکاری آسیبهای اجتماعی را پایش میکند، اذعان میکند که در برنامههای توسعهی قبل، توجهی به حوزه اجتماعی نشده و تنها برنامهای که بهترین برنامهها را برای این حوزه داشت، برنامه سوم بود. وی در عین حال معتقد است که در سالهای قبل، توجه رسانهها به آسیبهای اجتماعی بیشتر شده و به همین خاطر است که برخی تصور میکنند، آسیبهای اجتماعی بیشتر شده است. گفتوگوی حاضر، صحبتهایی است که حسن موسوی چلک، رئیس انجمن مددکاران اجتماعی ایران در خصوص جامعهشناسی بیدفاعان مطرح کرده است.
_ در هفتههای قبل دو اتفاق مهم در حوزه آسیبهای اجتماعی صورت گرفته است. یکی از آنها مربوط به کودک آزاری در یک مهدکودک و دیگری قتل سالمند در خانه سالمندان بود. این اتفاقها مربوط به گروههایی است که قدرت دفاع از خود را ندارند. قصد دارم با یک دید کلانتر به این مسئله نگاه کنیم. از نظر جامعهشناسی اصولا چرا چنین پدیدههایی اتفاق میافتد؟ یعنی در واقع علل جامعهشناسیاش چیست؟
ببینید موضوعی را که شما مطرح کردید از چند منظر میشود بررسی کرد. یکی اینکه ما بپذیریم آسیبهای اجتماعی یک واقعیت است. بخش دوم این است که هیچ جامعهای مصون از آسیبهای اجتماعی نیست. بخش سومی هم وجود دارد آن هم اینکه در حوزه آسیبشناسی اجتماعی یک عده از افراد، میزان آسیبپذیریشان در مقابل آسیبهای اجتماعی بیشتر از دیگران است. از جمله اینها کودکان، سالمندان، زنان، دختران و افراد دارای نیازهای خاص مانند معلولان را میتوان نام برد. اینها میزان آسیبپذیریشان بیشتر است.
اما باید این نکته را در نظر داشت که آسیبهای اجتماعی نه مرز میشناسد و نه قشر خاصی را. به مسائلی از قبیل سن، میزان سواد، زن یا مرد بودن، شهری یا روستایی بودن هم ارتباطی ندارد. در حقیقت همه درگیر آسیبهای اجتماعی هستند اما میزان روبرو شدنشان با آسیب، شدت و ضعف دارد و تنوع و نوعش ممکن است که متفاوت باشد.
آسیبهای اجتماعی مختلفی در درون خانواده دیده میشود که شاید یکی از شایعتریناش آنها را بتوان خشونتهای خانگی دانست. خشونتهای خانگی به چند دسته تقسیم میشود: کودکآزاری، همسرآزاری، سالمندآزاری و حتی والدآزاری. در این میان، چند سالی است که حساسیت در مقابل خشونتهای خانگی در جامعه بیشتر شده، رسانهها بیشتر به آن میپردازند چرا که آزار وارد شده به کودک به دلیل معصومیت و نوع نگاه ترحمآمیزی که به آن میشود، بیشتر در معرض توجه است. در عین حال گروه دوم یعنی سالمندان نیز وضع مشابهی دارند. سالمندان با توجه با جایگاهی که در دین اسلام برای سالمندان پیشبینی شده است برکت خانه هستند. اما بسیار دیده میشود که آزار به این سالمندان در هر کجا، چه در خانه و چه در بیرون از خانه به آنها روا میشود که به هیچ عنوان قابل پذیرش هم نیست. با این حال، کودکآزاری و سالمندآزاری موضوع امروز نیست.
_اما به این شدت هم هیچ وقت دیده نمیشد...
بهتر است ابتدا انواع آزار را طبقهبندی کنیم. انواع آزار اگر آزارهای سیاسی و اقتصادی را کنار بگذاریم، در بخشهای جسمی، جنسی، روحی و یا مصامحه نسبت به آن گروه، ممکن است دیده شود. خیلی از ما آزار را تجربه کردهایم. کتک خوردهایم، تحقیر شدهایم و در نهایت این مسئله را تجربه کردهایم. پس این مسئله موضوع جدید و خاص امروز نیست.
شاید آنچه که بیشتر دیده میشود، آزارهای جسمی است چرا که هیچ وقت کسی به این مسئله اشاره نمیکند که کسی تحقیر شده و حساسیتها نسبت به آن بیشتر شود. موارد این چنینی تنها در صورتی رسانهای میشود که آسیب جدی به فردی وارد شده و یا منجر به فوت شده باشد. تنها این مسائل است که رسانهای میشود. لذا کودکآزاری و سالمندآزاری همیشه بوده و وجود خواهد داشت و نمیتوان آن را تجربه جدیدی دانست.
با این حال، در چند سال اخیر رسانهها توجه بیشتری به این موضوعات کردهاند.
در عین حال، منابع ارائهکننده خدمات در این حوزه بیشتر شده است. اورژانس اجتماعی به وجود آمد که قبلا وجود نداشت. اورژانس اجتماعی که اجرا شد، خیلی از این موارد رسانهای شد و به نوعی از پستوی خانهها بیرون آمد. همزمان با این اقدامات، تشکلهای غیردولتی نیز فعال شدند و سازمانهای دیگر در این بخش حساسیت بیشتری از خود نشان دادند. برهمین اساس هم شد که افکار عمومی نسبت به این مسائل، حساسیت بیشتری از خود نشان دادند. باید این سوال را پرسید که آیا دختری که در مهدکودک مورد آزار قرار گرفت، تنها کودکی بود که آزار دید؟
_یعنی شما معتقد هستید که این حجم از آسیبهای اجتماعی پیش از این هم بوده اما توجهی به آن نمیشده است؟
شاید اینطور باشد. چون نمیدانیم که پیش از این چه حجمی از آسیبهای اجتماعی در این حوزه وجود داشته که حالا بتوانیم این دو بازه زمانی را با یکدیگر مقایسه کنیم. آنچه که میتوان گفت این است که در شرایط فعلی، قوانین حمایتی بیشتری از این افراد آسیب دیده تصویب شده است.
در قوانین موضوع حمایت از کودکان آزاردیده تصویب شده و ساختار جدیدی برای آن در نظر گرفته شده است. همه اینها، ظرفیتهایی است که در شرایط فعلی برای رسیدگی به مسئله آسیبهای اجتماعی صورت گرفته و به همین تناسب حساسیت نسبت به آزار کودکان و سالمندان در جامعه بیشتر شده است. همین هم سبب میشود که حتی یک مورد هم در حوزه آسیبهای اجتماعی دیده شود.
_حالا اگر قرار باشد به صورت صرف و بدون مقایسه دورههای مختلف با هم، صحبت کنیم باید علت را در چه چیزی بدانیم؟ آیا میتوان رشد خشونت را در این میان تاثیرگذار دانست؟
خیر. در حقیقت در بخش سببشناسی این موضوع باید از سه منظر به مسئله نگاه کرد. اولین مسئله عوامل اجتماعی است. دومین مسئله عواملی است که به خانواده مربوط میشود. در نهایت منظر سومی هم وجود دارد که مربوط به خود فرد است. بچهای که زشت یا بیشفعال است، طبیعتاً بیشتر از افراد دیگر در معرض آزار قرار میگیرد. افرادی که در دوران کودکی مورد آزار دیده یا خوانواده منسجمی ندارند نیز بیشتر در معرض این آسیبها هستند. طبیعتاً احتمال کودکآزاری در چنین خانوادههایی به مراتب بیشتر است. خانوادهای که مهارت والد بودن را نیاموخته، به مراتب محیط مستعدتری برای ایجاد آسیب اجتماعی در اختیار دارد. بخش بعدی، در حوزه کلان جامعه است.
در حقیقت وقتی که سیاستگذاریهای کلان ما منجر به ارتقای سلامت و سواد اجتماعی و زمانی که مردم به منابع اجتماعی مورد نیاز دسترسی نداشته باشند و از سوی دیگر هم، نشاط در جامعه نباشد، عوارضی خود را نشان میدهد. در عین حال تقویت نشدن هویت فرهنگی و نبود پیوستهای اجتماعی برای طرحهای ملی نیز تاثیرگذار است. بخشی از این عوارض خود را در حوزه آسیبهای اجتماعی نشان میدهد که کودکآزاری یا سالمندآزاری نیز بخشی از همین مقوله است.
در حقیقت باید به مسئله به صورت همهجانیه نگاه کرد. این مسئله، اصلا تک بعدی نیست. یعنی نه میتوان گفت فرد به تنهایی مقصر است و نه خانواده یا جامعه. باید حتما سه ضلع مثلث فرد، خانواده و جامعه را در سببشناسی آسیبشناسی در نظر گرفت. در غیر این صورت هر نوع تحلیلی در واقع تکبعدی نگاه کردن است و اصلاً این موضوع تکبعدی نیست.
_الان شما این سه تا را چطور میبینید؟در حقیقت در سالهای اخیر چه اتفاقی در این سه تا حوزه افتاده است؟ آیا میتوان گفت اتفاقی در این حوزه افتاده که در واقع بخواهیم بگوییم ربط داشته است به رشد آسیبهای اجتماعی؟
طبیعتاً. ببینید اصلاً آسیبهای اجتماعی دغدغه نیست. همیشه حاشیه بوده است. اگر قرار باشد زمانی که این مسئله بروز پیدا میکند، به آن رسیدگی شود آن وقت رتق و فتق امور میشود. وقتی امور اجتماعی در حاشیه قرار میگیرند، طبیعتا آسیبهایی اجتماعی- که یک کمی به خط قرمز نزدیکتر است- بیشتر در حاشیه قرار میگیرند.
_در بحث جامعه چطور؟ من میخواهم اینطور اشاره کنم که خیلیها ادعا میکنند که ما از نظر سلسله طبقات اجتماعی به سمتی رفتیم که یکچنین اتفاقاتی را بیشتر میبینیم...
در همه طبقات این مساله وجود دارد اما نوع آسیبها فرق میکند.
_نکتهای که در این رابطه وجود دارد این است که مکانهایی مانند مهد کودک یا خانه سالمدان حریم امن محسوب میشود و پلیس حق ورود به این مکانها را ندارد. در حقیقت آنطوری که باید نظارت در سطح بهزیستی انجام نمیشود یا بازرسیهای سرزده دورهای هم آنطور که باید دیده نمیشود...
درباره مهد کودک تا آنجایی که من خبر دارم، سیستم نظارت وجود دارد و نمیخواهم بگویم که اگر ما همه نظارت هم داشته باشیم هیچ اتفاقی نمیافتد. ولی اینکه مطلق با یک مسئله برخورد کنیم، درست نیست. من خودم چندین سال در سازمان بهزیستی بودم و به خوبی این مسئله را دیدهام. اصلا اینطور نیست که نظارت وجود نداشته باشد. هم در مراکز سالمندان و هم در مراکز کودکان سیستم پایش و نظارت به طور کامل وجود دارد. اما اینکه پلیس قصد ورود داشته باشد، توجیه ندارد. یعنی پلیس با چه هدفی باید وارد شود؟
در چنین شرایطی، اگر کودکآزاری اتفاق بیفتد و نیاز به مداخله در هر محیطی باشد، طبق قوانین جاری کشور پلیس ضابط قضائی است و زمانی که دادگستری حکم دهد، پلیس میتواند ورود پیدا کند. در قانون حمایت از کودکان و نوجوانان مصوب سال 81 مجلس شورای اسلامی، این مسئله تصریح شده است. پس هیچ کس نمیتواند مانع ورود پلیس شود در جایی که حکم قضائی را بگیرد. طبیعی است که حکم ندارد ممکن است کسی ممانعت کند.
_در چنین شرایطی این بحث پیش میآید که بهزیستی باید نظارتهای دورهای و سرزدهاش را بیشتر کند...
بهزیستی فعالیتهای نظارتی خود را انجام میدهد. مشکلی که در این میان وجود دارد این است که هنوز سازمانهای اجتماعی نقش ضابط اجتماعی را ندارند. یعنی هنوز مددکاران اجتماعی در حوزه کودکآزاری حق مداخله بدون حکم قضائی را ندارند، مگر جایی که با اجازه متصرف این کار اجازه داده شود.
آییننامه اورژانس اجتماعی در دولت در سال گذشته تصویب شد و خودم هم مسوول تدویناش بودم. آنجا دقیقاً عنوان شده که دادگستری در این بخشها همکاری کند. لایحه دیگری در حال حاضر در مجلس است که تحت عنوان "لایحه حمایت از کودکان و نوجوانان" است و با محوریت کودکان در معرض بزه و بزهدیده ارائه شده است. آنجا دقیقا تصریح شده است که در مواقع بحرانی مددکاران اجتماعی بدون حکم قضائی هم میتوانند مراجعه کنند.
الان خیلی محدودیت برای ورود به مکانی که کودکآزاری و سالمندآزاری اتفاق میافتد، وجود ندارد. من به عنوان کسی که در این بخش کار میکنم با قاطعیت این مسئله را اعلام میکنم. اگر کسی میگوید که محدودیت وجود دارد، ادعایش را با مصداق ثابت کند.
_در عین حال نظارت بهزیستی را کافی میدانید؟
قطعا هرچقدر نظارت بیشتر باشد احتمال خطا کردن پایین میآید. باید این اصل را بپذیریم. چه بهزیستی و چه هر مرجعی که میتواند طبق وظایف ذاتیاش حق نظارت داشته باشد. با این حال، خطا به صفر نمیرسد.
_ مسئله دیگری که مطرح میشود، پیوستن به معاهدات بینالمللی است. سازمان ملل در سال 1991 قطعنامهای برای حمایت از سالمندان تصویب میکرد که ایران از دادن رای مثبت به آن امتناع کرده است. پیام چنین اتفاقی چیست؟ آیا به این معنا نیست که نمیخواهیم زیر بار یک تعهد در این حوزه برویم؟
من آن معاهده را ندیدهام. فقط میدانم که در معاهده شانگهای یکسری محورهایی مشخص شده بود که ایران پذیرفته بود. من در آن زمان معاون سازمان برنامه و بودجه بودم و گزارشهای سالانه نیز در این بخش ارائه میشد. در عین حال، مطالعه آییننامه اورژانس اجتماعی و مصوبه شورای ملی سالمندان این سوال را جواب میدهد چرا که این آییننامههای داخلی نیز در جهت حمایت از این گروههای آسیبپذیر تصویب شده است.
_در کل وضعیت ایران را در این معاهدههای بینالمللی چگونه ارزیابی میکنید؟ چون به هر حال وقتی که یک نظارت بینالمللی هست قاعدتاً تعهد هم بیشتر میشود.
نظارت فقط بینالمللی نیست، داخلی هم هست. شما الان نگاه کنید پیماننامه جامع حقوق کودک که ایران آن را پذیرفته است. ما الان در ایران مرجع ملی کودک داریم که پاسخگوی این موضوع است. حتی طبق مصوبه هیات وزیران وزارت دادگستری مرجع حقوق کودک در ایران است. هرچند سال یک بار هم گزارش به سازمان ملل داده میشود. اینطور نیست که ایران گزارشی به سازمان ملل ندهد. منتها حتی در اکثر معاهدههای بینالمللی همیشه حق تعرض مطرح میشود یعنی اگر معاهدهای مغایر قوانین جاری کشور باشد، قوانین جاری کشور در اولویت است. طبیعتاً در بحث کودک و هر معاهده دیگری هم همین موضوع در واقع حاکم است.
_موارد اینچنینی بوده که به دلیل تعارض با قوانین جاری، از امضای عهدنامه سر باز زده باشیم؟
نه، در کشور ما حقوق کودکان و معلولان پذیرفته شده است.
_ این بیدفاع بودن دو قشر کودک و سالمند اهمیت دو چندانی در حوزه آسیبهای اجتماعی دارد. آیا نیازی به قانون مشخصی که در جهت حمایت از این دو گروه باشد، نیست؟
خیر به نظرم در شرایط فعلی نیز از نظر قانونی چیزی کم نداریم.
_ولی مساله اجرای قانون است...
اینکه آیا درست اجرا میشود یا خیر مساله بعدی است. ولی ما هیچ موردی که بخواهد منع قانونی برای حمایت باشد، نداریم. در حقیقت همه این قوانین موجود هم برای حمایت کافی است.
_ در حوزه اجرا چطور؟ به درستی اجرا میشود؟
برای اجرا یک بخشاش در واقع سیستم قضائی است که باید در این بخش ارزیابی کرد. در عین حال، در اجرای قوانین مربوط به کودکان حتی اگر اشکالاتی هم وجود داشته باشد خیلی فراگیر نیست.
_در مورد سالمندان هم همینطور است؟
بله، در مورد سالمندان هم همینطور است.
_وضع این آسیبهای اجتماعی در دیگر کشورها به چه صورت است؟
متفاوت است. چون کشورهای مختلف تعاریف متفاوتی از این مسئله دارند. خود تفاوت تعریف، فراوانی هر آسیبی را در کشورهای مختلف، متفاوت میکند. کشورهای دیگر هم همین موضوعات را دارند اما شدت و ضعف آن متفاوت است.
_ اما قطعاً شاخصی برای مقایسه هست...
من از این نظر نگاه نکردهام که چه وضعیتی است. ولی میدانم که همه کشورها ساختاری برای حمایت از کودکان و سالمندان دارند.
_اولویت آسیبهای اجتماعی در داخل خانواده به چه صورت است؟
در مقایسه خشونتهای خانگی- یعنی همسرآزاری، کودکآزاری و سالمندآزاری- باید سالمندآزاری را جزء سومین مورد و کودکآزاری را دومین دانست. بالاخره سالمندان هنوز آن جایگاه خودشان را دارند. حالا به هر دلیلی، به دلیل ویژگیهایی که دارند، میزان آسیبپذیریشان زیاد میشود.
_ مسئلهای که در حوزه کودکآزاری وجود دارد این است که در بسیاری از مواقع، این ارتکاب جرم از سوی والدین است...
معمولاً آزارها توسط کسانی صورت میگیرد که کودکان با آنها ارتباط بیشتری داشتهاند.
_ مسئله این است که اگر جرم از سوی بستگان یا اطرفیان صورت بگیرد، شاید شکایت یا پیگیری صورت گیرد اما اگر از سوی والدین صورت گیرد، به چه صورت میتوان آسیب را پیگیری کرد؟
در آخرین قانون حمایت از کودکان این مسئله لحاظ شده و هیچکس مجاز به آزار جسمی، روحی و ارزشی کودکان نیست.
_اما موردی در یکی از شهرهای جنوبی گزارش شد که پدری دختر خود را کشته بود. آن طور که اعلام شد، تنها جنبه عمومی جرم برای این مسئله در نظر گفته شده بود...
در قانون حمایت از کودکان و نوجوانان هیچ کس حق آزار کودکان را ندارد و این مسئله قابل پییگری است.
_یعنی در واقع همان مجازاتی که برای دیگران در نظر میگیرند برای والدین در نظر میگیرند؟ چون در آن مورد من خاطرم هست که خیلیها اعتراض کردند و گفتند که درواقع هیچ مجازاتی برای آن پدر در نظر گرفته نمیشود...
یک ماده قانونی وجود دارد که پدر را مستثنا میکند. طبیعتا اکثر مواردی که آزار صورت گرفت باید حق را به جانب کودکان داد. نمیخواهم بگویم مطلق در همه حوزهها اینطور است. ولی واقعیت این است که قضات این مسئله را در نظر میگیرند. ممکن است مصداقی در این زمینه دیده شود که کودکی از سوی پدر خود آزار ببیند و قاضی حق را به پدر بدهد اما فراگیر نیست.
_ پس قانون صریحی نیست که پدر را از فرزندآزاری بازدارد؟
یک ماده قانونی داریم که در واقع اگر پدر، بچه را مورد آزار قرار دهد اینطور گفته شده که میتواند این آزار را مصداق الگوهای تربیتیاش بداند. هرچند که در اکثر مواقع که چنین جرمی اتفاق افتاد، حوزههای جانبی است و در نهایت پیگیری می شود.
_ تلاشی انجام شده که این ماده قانونی، اصلاح شود؟
همین قانون حمایت کودکان و نوجوانان آنجا دقیقاً پیشبینی شده است.
_اگر قرار باشد که این آسیبها را کنار بگذاریم و جامعه را از نظر خشونت بررسی کنیم، به چه میزان سهم این آسیبهای اجتماعی را در رشد خشونت میدانید؟
خشونت معلول عوامل مختلفی دارد. یکسری مولفههایی در این میان وجود دارد که باید آنها را در نظر گرفت. اگر این مولفهها در جامعه بالا باشد، شاخصههای مربوط به خشونت در جامعه، پایینتر میآید. باید توجه داشت که در هر جامعهای که سلامت، نشاط، وفاق، سرمایه اجتماعی بیشتر باشد، آن جامعه بانشاطتر میشود و طبیعی است که در چنین جامعهای، گذشت، مهربانی، عطوفت، همکاری وهمیاری بیشتر خواهد شد.
خود خشونت نشاندهنده این است که این شاخصها خیلی بالا نیست. این مسئله در همه جا همینطور است. فرقی هم نمیکند که در ایران باشد یا در کشور دیگر. لذا خشونت معلول یکسری عواملی است که اگر وجود نداشته باشد، در قالب خشونت خودش را نشان میدهد. ضرب و جرحهایی که صورت میگیرد نیز بخشی از همین خشونت است. وقتی فشار روانی بالا باشد، آستانه تحمل پایین است. آستانه تحمل که پایین باشد مهارت مدیریت هیجانها و استرسها پایین است.
_تمام این مواردی که شما اشاره میکنید دقیقاً چیزهایی است که در سالهای اخیر یک رشد قابل ملاحظهای در ایران داشته است...
آسیبهای اجتماعی ایران را نمیتوان محدود به یک دوره کرد.این مسئله، تدریجی است. چون تدریجی است، از گذشته دور تا به امروز، کشیده شده است. پیشتر، توجه به امور اجتماعی دغدغه سیاستگذاران نبود.
ساختمان ساخته شد، طرحهای اقتصادی اجرا شد اما پیوستهای اجتماعی یا فرهنگیاش کجا رفت؟ مشکل ما جای دیگری است.
خشونتها زاییده عوامل دیگری هستند که خیلی از سازمانهای اجتماعی نقشی در کنترل آن ندارند. به همین دلیل شاهد پدیدههای مختلف و آسیبهای اجتماعی در کشور هستیم که روند آن هم رو به رشد است. تقریبا همه گروهها درگیر این مسئله هستیم. تنها شدت و ضعف آن متفاوت است.
_ همه عوامل را نامبردید. اما راهکار اصلی چیست؟ آیا بازگرداندن سلامت روانی به جامعه پله اول است؟
چند مورد را باید نام برد. اولین مسئله در حوزه سیاستگذاری است که توجه به امور اجتماعی بیشتر شود. تمام تلاشی که الان میشود برای اصلاح مواردی است که باید در برنامه ششم لحاظ شود. حالا باید پرسید چه موضوعاتی باید در سیاستگذاری مبنا قرار گیرد؟ نشاط اجتماعی، تقویت امور فرهنگی، تقویت سلامت روانی اجتماعی، افزایش سرمایهی اجتماعی، مشارکت اجتماعی، مسوولیتپذیری اجتماعی، پرسشگری و پاسخگری اجتماعی از مهمترین این موارد است. اینها مولفههای بسیار کلیدی است که باید در حوزه سیاستگذاری لحاظ شود. قدم بعدی این است که پیوستهای اجتماعی و فرهنگی را در طرحهای ملیمان لحاظ کنیم و در قدم بعدی به بحث آموزش برسیم.
_دقیقاً همین سوال هم مطرح میشود که چرا آموزش کافی داده نمیشود. در حال حاضر بسیاری از گروهها به حقوق خود آگاه نیستند...
بله. در حوزه آموزش باید از دوران کودکی آغاز کرد. آموزش مسوولیتپذیری، مهارتهای زندگی و اجتماعی، چگونگی بهرهگیری از منابع اجتماعی، چگونگی مطالبه پرسشگری و ... باید در حوزه آموزش لحاظ شود. ما باید استقلال داشته باشیم. باید مهارت لازم برای ورود به جامعه را داشته باشیم که بتوانیم از زندگیمان لذت ببریم نه اینکه دچار آسیب شویم. از این منظر باید آموزش را مبنا قرار دهیم. برای آموزش هم باید از همه ظرفیتها استفاده کرد. اما ظرفیتهایی که ظرفیتهای موثر باشند، مخاطبشناسی شود، نیازسنجی شود، روشهای جذاب انتخاب شود و استمرار داشته باشد.
در چنین شرایطی میتوان امیدوار بود که مشکل را در بلندمدت حل کرد. البته نباید توقع داشت که اگر امسال آموزش داده شد باید تا آخر عمر مصون ماند. در این میان تکثر در مسائل اجتماعی وجود دارد. امروزه آسیبهای فضای مجازی وجود دارد که در سالهای قبل دیده نمیشد. حتی چندین سال قبل به دلیل ساختار خانواده، نحوه حمایت از سالمندان متفاوت بود. شاید سالمندآزاری یا قتل سالمندان هم خیلی دغدغه نبود. امروزه سبک زندگی و ساختار خانوادگی دگرگون شده است.
_به برنامههای توسعه اشاره کردید. در برنامههای قبلی وضعیت به چه صورت بود؟
تنها برنامهای که خیلی خوب به این موضوع توجه شد، برنامه سوم بود. من در آن زمان در سازمان برنامه و بودجه بودم. هرچند که بعد از آن، برنامههای توسعه حرکتی در حوزه آُسیبهای اجتماعی نداشت. در حقیقت بود و نبود آن برای حوزه اجتماعی تفاوتی نداشت. امیدوارم که برنامه ششم کپی برنامه پنجم نباشد.