توافق هستهای و گام برداشتن به سمت دولت مدرن
آیا میتوانیم مدعی، گذار به دولت مدرن در ایران باشیم؟ شناسههای ادعای خود را بر چه اساسی باید معرفی کنیم؟ در این گذار آیا میتوانیم نقش مذاکرات هستهای و توافقی که پس از سالها بین ایران و گروه ۶ برقرار شده را بیتأثیر بگیریم؟ به نظر میرسد در آغاز باید به چند مسئله توجه کنیم؛ اول اینکه در نظام جمهوری اسلامی ایران، حاکمیت تام در دست دولت نیست و دولت یکی از نهادهای قدرت در ساختار حاکمیت است. دوم اینکه معیارهای دولت مدرن را برشماریم. که در ذیل بدان میپردازیم تا به پاسخ سوالات بالا نزدیک شویم.
دولت مدرن اصطلاحی ست که پس از صلح وستفالیا و شکل گیری ساختار جدید قدرت دولت در معنای امروزی شکل گرفت. دولت مدرن و توسعه گرا به جامعه اتکا دارد و محصول محیط اجتماعی خویش است به گونهای که دولت و گروههای اجتماعی دارای پروژه مشترکی برای ایجاد تحول هستند. کشورهای توسعه یافته ویژگیهایی را در خود درونی نمودهاند که جمع این شناسهها، دولت مدرن را معنا میکند.
یکی از مشخصههای پایهای دولت مدرن وابستگی متقابل نهادهای دولت و جامعه مدنی به یکدیگر است. به لحاظ اقتصادی، این بدین معنی است که دولت بر فراز جامعه نمینشیند و بر آن سیطره اقتصادی و مدنی ندارد. بلکه بین دولت و جامعه مدنی وابستگی و ارتباطی متقابل و ارگانیک وجود دارد.
در این مقاله فرضیه نویسنده این است که توافق هستهای، تلفیقی از شناسههای دولت مدرن را به همراه خود آورده است. چنانکه به نظر میرسد که نقش مردم در دورههای مذاکرات، نسبت به پیش پررنگتر شده است. شاهد اینکه سواد سیاسی مردم به یکباره بالا رفت؛ مردم پی گیر اخبار مذاکرات شدند و گویی همه کارشناسانی خبره شده بودند تا در رابطه با مذاکرات، اظهار نظر کنند و اجرای توافق را حق خود میدانستند.
این تصویر، مردم را وارد عرصه جدیدی کرد که خواستههایی را از حکومت و دولت دارند و اگرچه تحریمها را پشت سر گذاشتهاند و پوپولیسم دولتهای نهم و دهم را درک کردهاند اما دیگر حاضر نیستند تن به وضعیت وخیم تری بدهند.
در دو دوره دولت نهم و دهم آنچه به چشم میآمد ساختن دیوار بین «خود» و «دیگری» بود و البته کفه ترازوی دیگری یا دیگران همیشه سنگینتر از خودیها میشد. پس هرکس صحبت یا نقد از دولت میکرد به نام دیگری شناخته میشد.
در چنین حالتی مردم معنایی پیدا نمیکردند و تنها تماشاگرانی مصنوعی در سفرهای استانی بودند که قول و قرارهایی از طرف دولت به آنها داده میشد که معمولا به جامهٔ عمل در نمیآمد. بنابراین قطعنامه پشت قطعنامه صادر میشد و دامنهٔ تحریمها گستردهتر میگشت تا گذار به دولت مدرن که از دولتهای هفتم و هشتم پایهاش گذارده شده بود و بحث تساهل در گروههای سیاسی، بها دادن به بخش خصوصی و احترام به رأی و نظر نخبگان و مردم در حال درونی شدن بود، به تعویق بیافتد.
گفتیم که یکی از مشخصههای پایهای دولت مدرن وابستگی متقابل نهادهای دولت و جامعهٔ مدنی به یکدیگر است؛ این بدان معناست که دولت، جایگاه خود را به واسطهٔ رأی مردم بشناسد و بر این اساس تلاش خود را در جهت رضایت مردم پیش ببرد. میدانیم که مذاکرات هستهای در زمان احمدینژاد وارد مسیر صدور قطعنامههای پی در پی بر علیه ایران از سوی شورای امنیت شد. در این مقطع جملات رئیس جمهور پیشین برای نخبگان و مردم آشناست که خطاب به شورای امنیت در دنبالهٔ تصویب شش قطعنامه علیه ایران گفت: آنقدر قطعنامه صادر کنید تا قطعنامه دانتان پاره شود! و همین برخوردها حاوی کوچک شدن بضاعت مردم و گوشه نشین شدن ایران درمنطقه بود. ادامهٔ ۸ سالهٔ مذاکرات در این دوره نیز به نتیجهای نرسید.
به هرصورت آنچه پیداست اینکه، دولت مدرن با وقفهای هشت ساله، دوباره به سمت شدن سربرآورده است و این پدیداری از شروع مذاکرات هستهای در دولت روحانی تا به نتیجه رساندن آن بازیابی شده است. به نظر میرسد که سازواری بین دولت و مردم پس از توافق هستهای بیشتر خواهد شد چرا که دولت میداند که فضای بازِ سیاسی است که زمینه فعالیتهای آزادنه سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی را مساعد میسازد و در قدم بعدی در چارچوب بین الملل نیز میداند که بازسازی ارتباط با برخی از کشورهای منطقه میتواند زمینه تفاهم و همکاری منطقهای را فراهم آورد و در سایهٔ این همکاریها منافع ملی کشور بیش از پیش تقویت شود.