شکوائیه اقتصادی علیه سیاستمداران

کدخبر: ۱۷۹۸۹۵
«بیماری مقابل ما روی تخت خوابیده که دقایقی قبل، سکته کرده و در راه انتقال به بیمارستان دچار سانحه شده و کمرش هم آسیب دیده است و ما در اتاق عمل فهمیده‌ایم او تنگی نفس هم دارد. همراهان بیمار هم از شدت نگرانی، با پرسنل بیمارستان درگیر شده‌اند و پای انتظامات و پلیس هم به میان آمده است. سوال این است: کار مداوا را از کجا باید آغاز کرد؟»

پیش از تجویز درمان باید مطلع باشید که بیمار ما قابل بی‌هوش کردن نیست. آیا وی درد جراحی را تاب می‌آورد؟ برای تحولات عمیق و پایدار باید ساختارها را اصلاح کرد، اما اصلاح ساختارها توام با درد اقتصادی ا‌ست. کنشگران اقتصادی، خود را با خوب و بد ساختار فعلی اقتصاد تطبیق داده‌اند. اصلاح این ساختار آنان را مجبور به تطبیق با ساختار جدید می‌کند و این برای کنشگران هزینه دارد. مثلا صندوق‌های بازنشستگی دیگر دارایی برای پرداخت حقوق بازنشستگان ندارند. اگر حقوق بازنشستگان را کاهش دهیم، آیا می‌توانند خود را با آن تطبیق دهند؟ چون نمی‌توانند، از محل پرداختی‌های کارمندان فعلی، دست به دست می‌کنیم و حقوق بازنشستگان را می‌دهیم. به این نحو، امور ما فعلا می‌گذرد. باشد تا بیست سال دیگر دولت هفدهم کاسه چه‌کنم، چه‌کنم به دست گیرد.

بخش قابل توجهی از دارایی‌ بانک‌ها امروز یا استمهال شده یا مشکوک‌الوصول است. در هر حال، این دارایی برای بانک پول نقد تولید نمی‌کند. اگر بدین خاطر سود سپرده‌گذاران را نپردازیم، آیا این کنشگران اقتصادی می‌توانند خود را تطبیق دهند؟ چون نمی‌توانند، از محل سپرده‌های جدید پول سپرده‌گذاران قبلی را می‌دهیم. بدین نحو، امور ما فعلا می‌گذرد. باشد تا هر گاه مسوول بعد خواست پول سپرده‌گذاران امروز را تامین کند، کاسه چه‌کنم به دست گیرد. بودجه عمومی سال ۹۶ «398 هزار میلیارد تومان» است. کل درآمد غیرنفتی «174هزار میلیارد تومان» پیش‌بینی شده است. یعنی درآمد مالیاتی حتی نیمی از هزینه‌های دولت را نیز تامین نمی‌کند. بخشی از کسری درآمد با فروش نفت که منبع تجدیدناپذیر و فرانسلی است، تامین می‌شود. اصلاح ساختار بودجه مستلزم نوشتن بودجه بدون نفت است. کنشگران اقتصادی با افزایش مالیات تطبیق می‌یابند یا با اخراج نیمی از کارمندان دولت؟ فعلا ما نفت را می‌خوریم، باشد تا نسل بعدی کاسه چه کنم به دست گیرد.

اصلاح ساختار اقتصادی درد دارد چرا که همه به خوب و بد ساختار کنونی خوگرفته‌ایم. اقتصاد را هم نمی‌توان بی‌هوش کرد تا درد تغییر ساختار را نکشد. نمی‌توان پس از درمان او را به هوش آورد. نمی‌توان به اقتصاد مسکّن تزریق کرد. از تیغ اول تا بخیه آخر، همه را باید تحمل کند. اما چه می‌گویم؟ درد چیست؟ رنج کدام است؟ این بیمار درد کشیده‌تر از این حرف‌هاست. انقلاب کرده، ترور متحمل شده، جنگ دیده. با سختی و کمبود ساخته؛ به‌خاطر استقلال، به‌خاطر آزادی، به‌خاطر عدالت. مشکل از بیمار نیست، مشکل از جراح است. جراح دست و دلش می‌لرزد. واقعیت این است که نرخ نکول تسهیلات‌گیرندگان حقیقی و خرد بسیار پایین است. عمده دارایی‌های مسموم بانک‌ها مستقیم و غیرمستقیم به دولت منتهی می‌شوند. دولت توان مدیریت بدهی خود را ندارد، پس هزینه را از جیب سپرده‌گذار بانکی می‌پردازد. دولت توان مدیریت صندوق‌های بازنشستگی را ندارد، پس هزینه را از جیب بازنشستگان آینده می‌دهد. دولت توان مدیریت هزینه‌های خود را ندارد، پس هزینه را از جیب نسل‌های بعد می‌پردازد.

ناتوانی دولت در رفع و رجوع امور خود به‌حدی است که در هر دولتی یک اختلاس 10 رقمی به یادگار مانده است. این ضعف در حکمرانی دلایل زیادی دارد. یکی از آنها تعارض منافع مسوولان دولتی‌ است. آنجا که مسوول دولتی پا در سیاستگذاری دولتی دارد و سر در بخش خصوصی؛ آنجا که برای حفظ کرسی ریاست به جای خدمت به مردم به‌فکر خوش‌خدمتی به رئیس است؛ آنجا که با کسب قدرت، بستگان درجه یک و دو او شایسته حکمرانی می‌شوند؛ آنجا که همه برای خریدهای خارجی دولت سر و دست می‌شکنند؛ آنجا که جواز انحصار در واردات صادر می‌شود؛ خب اختلاس هم رخ می‌دهد.

در این همهمه، جراح بیمارستان به‌فکر جراحی نیست. چرا دردسر؟ وقتی می‌توان با نفت مایحتاج عمومی را وارد کرد و ارزان به رای‌دهنده شهرنشین داد، چرا جراحی؟ وقتی می‌توان با جنس وارداتی بیمار را مشغول کرد، چرا با جراحی ناله و فغانش را بلند کنیم؟

چه می‌گویم؟ جراح کجا بود؟ این اتاق عمل پر از مدیر، مهندس و سیاستمدار است. یک جراح حاذق که درد بیمار اقتصاد را بشناسد در اتاق عمل شماره ۱۲ یافت نمی‌شود. مشکل بی‌هوشی نیست. مشکل درد نیست.

جالبی هیات دولت این است که تخصصی که وزیر یک وزارتخانه نیاز دارد، لزوما آن تخصصی نیست که از نام وزارتخانه برمی‌آید. مثلا از پس از جنگ دوم جهانی تا زمان اوباما، وزیر دفاع آمریکا همواره غیرنظامی بوده است. وزیر بهداشت اقتصادهای توسعه‌یافته معمولا پزشک نیست. اگرچه ایده‌آل نیست، اما احتمالا یکی از معدود وزارت‌خانه‌هایی که می‌تواند ازسوی غیراقتصاددان اداره شود، وزارت اقتصاد است. اما برعکس وزارت بهداشت، وزارت صنعت، وزارت نیرو، وزارت آموزش و پرورش و وزارت بازرگانی باید به دست اقتصاددانان سپرده شوند. وظیفه اصلی این نهادها ساختارسازی برای حیطه مسوولیتشان است. ساختارسازی برای کسب بهینگی اقتصادی، تخصص اقتصاددانان است. از همه مهم‌تر، سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی باید به دست کسی سپرده شود که عمرش را به پژوهش در اقتصاد کلان سپری کرده است. اگر حکمرانی ضعیف است، به‌دلیل آن است که طراحی‌ آن به جای اقتصاددانان به سیاستمداران مهندس سپرده شده است؛ درد، درد بیمار نیست؛ درد، درد نبود جراح در اتاق است.

 

اخبار روز سایر رسانه ها
    تیتر یک
    کارگزاری مفید