وِرِسک‌سازان استوار

کدخبر: ۲۱۰۱۴۶
​ داستانی در میان مردم هست به این مضمون که «رضاشاه به مهندس سازه پل وِرِسک دستور داد به هنگام عبور اولین قطار از روی پل ورسک، با خانواده‌اش زیر آن قرار گیرد تا اگر پل خراب شد، خودش قربانی پل بد باشد.» بسیاری به این این داستان باور دارند و برخی چون من سال‌ها با شک و تردید، آن‌را بخشی از داستان‌های عامیانه دانسته‌ایم.

 روابط عمومی شرکت راه‌آهن جمهوری اسلامی ایران کتابی اخیراً منتشر ساخته به نام «یکصد سال تاریخ مهندسی راه‌آهن ایران» و دیروز در صفحه‌ای از این کتاب خواندم: «گفته می‌شود در هنگام گذر نخستین ترن از روی پل، سرمهندس سازه‌ی پل، به همراه همسر و فرزندش زیر آن ایستادند تا به این روش پایداری پل آزموده شود. به گفته‌ی ابوذر عباسی (یکی از کارگران سالخورده روستای ورسک) مهندسی که این چنین با شهامت در زیر پل ایستاد، چندی دیگر از روی پل افتاد و جانش را از دست داد. او در تپه‌ای مشرف به پل ورسک به خاک سپرده شده است.» 

 این نوشته تکان‌دهنده بود و بی‌اختیار یاد «جلّاسان گِردگو» افتادم. داستان مهندس سازه پل ورسک، عجیب تقابل نمادینی با حکایت «جَلّاسان گِردگو» دارد. «جَلّاسان گِردگو» زیر برا مسئولیت هیچ ساخته– تصمیم، سیاست، اقدام یا طراحی – خود نمی‌روند؛ سود می‌برند و این قطارهای دیگران است که از روی پل‌هایی که ایشان می‌سازند گذر کرده و به دره سقوط می‌کنند. 

«وِرِسک‌سازان» اما جماعتی دیگرند؛ چیزهایی می‌سازند که با جان‌شان درستی و استحکام‌شان را تضمین می‌کنند. حکایت تلخ روزگار در سرزمین نظام اداری این کشور – و شاید بقیه دنیا – آن است که «ورسک‌سازان» به خاطر استواری آن‌چه می‌سازند تا بر سر مردم خراب نشوند، به خاطر تصمیم‌های محکم، بیان گزاره‌های استوار کارشناسی، و ایستادن پای منافع مردم؛ از بالای آن‌چه می‌سازند به پایین پرتاب می‌شوند. 

 وجه نمادین‌تر و الهام‌بخش این داستان آن است که «وِرِسک‌سازان» بر تپه‌ای مشرف بر آن‌چه ساخته‌اند، تا ابد به تماشای استواری و زیبایی حاصل گفتار، کردار، تصمیم و ساخته خویش، می‌نشینند. 

 تاریخ ملت‌ها را مناقشه و رقابت میان «جلّاسان_گِردگو» و «#ورسک‌سازان_استوار» رقم می‌زند. 

اخبار روز سایر رسانه ها
    تیتر یک
    کارگزاری مفید