آیت الله نگاه توسعه گرایی واقع بینانه داشت

آیت الله هاشمی رفسنجانی دفتر خاطرات پشیمانی هم دارد؟

کدخبر: ۵۴۷۴۳۸
عصرایران نوشت: در نگاه هاشمی سیاست مداری با واقع‌گرایی تنیده است و از این روست که نزدیکان و مدیران و همفکران او به واقع‌گرایی چه در قبال جهان بیرون چه دستگاه‌های قدرت در بیرون توصیه می کنند.
آیت الله هاشمی رفسنجانی دفتر خاطرات پشیمانی هم دارد؟

به گزارش اقتصادنیوز به نقل از عصرایران، در آستانۀ سالگرد درگذشت  اکبر هاشمی رفسنجانی  فرزند او اقدام به انتشار متن منتشر ناشده‌ای کرد که در آن تصریح شده سیاست‌مدار فقید خواسته بود این خاطرات نه مطابق روال قبلی -15 سال بعد از تحریر - که پس از درگذشت او منتشر شود و چنان که خواندیم و در این نوشته هم اشاره شده حاوی نکات جالبی است و در یک مورد هم کاملا تازه.

 به این بهانه اما این پرسش در ذهن شکل می‌گیرد که آیا او دفتری هم دارد که در آن آرزوهای برآورده نشده را آورده یا نوشته باشد کاش فلان کار را انجام می‌دادم یا نمی‌دادم حاوی شرح یا اشارتی به برخی حسرت‌ها و احتمالا اذعان به پاره‌ای خطاها یا تعلل‌ها یا پشیمانی‌ها؟ یا تنها روایت یادآوری نقش‌های ویژه و خدمات است؟ سیاست‌مداران البته در خلوت یا پیرانه‌سر از این دست سخنان می‌گویند ولی مکتوب و ثبت کردن آنها و در معرض قضاوت تاریخ قرار دادن، داستان دیگری است. فی‌المثل  ایرج امینی  فرزند  علی امینی  نخست وزیر آغاز دهۀ 40 نوشته پدرش بعد از مرگ  دکتر مصدق  همواره حسرت می‌خورد که چرا به دیدار او -که از بستگان هم به حساب می‌آمد- نرفت یا فلان تصمیم را زودتر نگرفت.

 

در مرور کارنامۀ مردی که نقش بالانسر را در جمهوری اسلامی ایفا می‌کرد به نکات متنوعی می‌توان پرداخت اما چون نه‌تنها طی این 5 سال و در غیاب او که در زمان حیات، نیز بسیار دراین باره نوشته‌ام و دیگران نیز به وفور نوشته‌اند این یادداشت به همین موضوع می‌پردازد که اگر قرار بر وجود یا نشر دفتری با این مشخصات و شامل حسرت‌ها یا اذعان به برخی اشتباهات و خطاها باشد چه نکاتی در آن متصور است؟
 البته چون مناسبت سالگرد درگذشت -و در این فقره در شمار شوک‌آورترین‌ها- در عرف ما موسم یادکرد خدمات است و اگر بخواهیم با ارزش داوری توأم نباشد تعبیر نقش آفرینی ویژه در بزنگاه های خاص نمی توان تنها بر موضوع درنگ کرد.

 زیرا سخن از مردی است که انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی در شکل میانگین و نه یک‌دست شدۀ آن با نام او گره خورده است. در همان آغازین روزهای پس از درگذشت رهبر فقید انقلاب، رهبر جدید که از دوستان قدیمی و صمیمی هاشمی رفسنجانی بود دربارۀ امام خمینی گفت:  «‌این انقلاب، بی نام خمینی در هیچ جای جهان شناخته نیست.» 

 شبیه این سخن را به شکلی دیگر دربارۀ نسبت تاریخ جمهوری اسلامی با هاشمی رفسنجانی می‌توان به کار برد و مدعی شد:  تاریخ جمهوری اسلامی بدون هاشمی رفسنجانی قابل بازخوانی نیست.

چه بخواهی از شورای انقلاب بگویی، چه از دولت موقت که حکم مأموریت مهندس  بازرگان  برای نخست‌وزیری را هاشمی خواند، چه دربارۀ اولین دورۀ مجلس شورای اسلامی که رییس آن شد، چه به دوران پر تب‌و‌تاب اولین رییس جمهوری ایران بپردازی که در تقابل با هاشمی رفسنجانی قرار داشت، چه به ماجرای ترور امام جمعه تهران در 6 تیر 1360 که از آن پس تا بهبود، جانشین  آیت‌الله خامنه‌ای  در نماز جمعه تهران شد، چه از روزهای پس از پس از هفتم‌تیر 60 که کوشید جای خالی آیت‌الله  بهشتی  را پر کند، چه نوع مدیریت مجلس خبرگان رهبری پس از درگذشت امام خمینی و انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای در حالی که دو ماه قبل  آیت‌الله منتظری  از قائم‌مقامی رهبری کنار گذاشته شده بود و چه ریاست جمهوری بعد از بازنگری قانون اساسی در همه جا نقش او بسیار پررنگ است تا این که سال 84 سر و کلۀ  محمود احمدی‌نژاد  پیدا شد و داستان، دیگر شد.
  
 به همۀ این موارد البته به شکل‌های مختلف پرداخته‌ایم و تکرار آن چه بسا ملال‌آور باشد و برخی هم بپرسند هیچ‌یک از این چه‌ها و چه‌ها حالا دختر او را از زندان خلاص نمی‌کند چرا که روزگار، در حیات خود او هم دیگر شده بود چه رسد در پی ممات او.

این یادداشت اگرچه از یادآوری سه خدمت برجسته یا نقش ویژۀ او غافل نیست اما تصور نویسنده دربارۀ سه اشتباه تعیین‌کننده او را در مقام یک سیاست‌مدار که می توانست یا می تواند در آن دفتر بیاید هم ترسیم می‌کند.

 آن سه نقش ویژه البته همان‌هاست که  محسن هاشمی رفسنجانی  در متنی به قلم خود آیت‌الله منتشر کرده است.

 مراد خود او هم نقش‌های ویژه و ملی در بزنگاه‌هاست وگرنه فهرست نقش‌آفرینی‌های او طولانی است: اولی  قبول قطعنامه 598  شورای امنیت سازمان ملل در مقام جانشین فرمانده قوا و به تعبیری مجاب کردن امام خمینی است به پذیرش پایان جنگ.

اهمیت و مهابت این کار را کسانی در می‌یابند که آن دوران را درک کرده و روی دیوارها دیده و از رسانه‌ها یا از زبان مقامات و در مراسم گونه گون، شعار «جنگ، جنگ تا پیروزی» و بعدتر «جنگ، جنگ تا رفع فتنه را شنیده باشند. هاشمی از کسی می‌خواست پایان جنگ را در حالی که هنوز  صدام حسین  بر قدرت بود بپذیرد که به صراحت گفته بود «‌این جنگ اگر 20 سال هم طول بکشد ما ایستاده‌ایم» و برای آن که آبروی امام به مخاطره نیفتد پیشنهاد می‌کند مسؤولیت را متوجه خود او و حتی محاکمه‌اش کنند. هاشمی در این نوشته می‌گوید امام با اصل قبول آتش‌بس موافقت می‌کند اما می‌گوید من کنار می‌روم تا شاید تلخی ماجرا را توضیح دهد و بعد به راه بینابین می‌رسند که مُهر تأیید از ایشان و توضیح و توجیه از او و جامعه هم می‌پذیرد و جز برخی سرخوردگی‌ها که نزد آرمان‌خواهان طبیعی بود مخالفتی درنمی‌گیرد. اگر فیلم «تنگه ابوغریب» را دیده باشید که شرح مظلومیتی در بازه زمانی چند روز قبل از قبول قطعنامه است، بهتر درمی‌یابید که هر یک روز که جنگ بیشتر طول می‌کشید چه جان‌های نازنین بیشتری که از دست می‌رفت. پس نقش ویژۀ اول همان است. 

نقش ویژۀ دیگر برای رهانیدن مردم و اقتصاد از تحریم‌های 90 تا 92 است. ثبت‌نام کرد و اگرچه ناباورانه و به بهانۀ سن بالا و به گفته او با دخالت حیدر مصلحی وزیر اطلاعات دولت احمدی‌نژاد مجوز شرکت در انتخابات را دریافت نکرد اما موج برخاسته را به جانب حسن روحانی معطوف ساخت و او را به ریاست جمهوری رساند که از دل آن توافق هسته‌ای بیرون آمد و در همان یادداشت‌ها تصریح می‌کند به سومی هم می‌پردازد که به همان برجام مربوط است: «عصر شنبه که بنا بود فردای آن نتیجه مذاکرات یک هفته‌ای لوزان اعلان شود، هم روحانی و هم ظریف سرگردان بودند. ساعت سه و چهل و پنج بعد از ظهر به دفتر روحانی رفتم و در مدت کوتاهی او را قانع کردم، اقدام کند و توطئه تندرو‌ها را گفتم که ایشان هم منکر نبود. ایشان هم فوراً ظریف را قانع کرد، صفحه برگشت و یأس‌ها رفت و امید و تصمیم آمد.»

 این فهرست البته می‌تواند متنوع‌تر باشد اما اگر قرار بود در دفتری از پاره ای تصمیمات ابراز پشیمانی کند چه می‌نوشت؟

 مورد اول شاید تن دادن به خروج سه وزیر کلیدی از دولت سازندگی و به خصوص از دولت دوم باشد. سید محمد خاتمی از وزارت ارشاد، مصطفی معین از وزارت علوم و عبدالله نوری از وزارت کشور. نتیجۀ اولی سرخوردگی هنرمندان بود که طی 10 سال وزارت خاتمی و خصوصا سه سال پس از جنگ فضای بازتری را برای تولید آثار خلاقه و هنری تجربه کرده بودند.

هر چند اگر این خروج و 5 سال دوری نبود شاید زمینه دوم خرداد 76 هم فراهم نمی‌آمد اما قصد هاشمی این نبود کما این‌که بعدها فاش شد در آن روز به ناطق‌نوری رای داده است. خروج دکتر معین هم فضای دانشگاه را بسته‌تر و نامستقل‌تر کرد و به جای عبدالله نوری وزیر کشوری آمد که محمود احمدی‌نژاد را تا استانداری برکشید و هم او بعدتر بلای جان خود رییسِ رییس خود شد و جالب این که یک چند مشاور همان وزیر علوم جایگزین وزیر اول هم بود.

 اشتباه دوم می‌تواند تن دادن به نظارت استصوابی باشد که به تشکیل مجلس چهارم انجامید و در همان مجلس هم به قانون هم بدل شد و حالا می گویند اگر مخالفد تغییر دهید؟ کدام نمایندگان؟ همان‌ها که با نظارت استصوابی آمده‌اند و اگر چنین کنند برای دوره بعد تدیید صلاحیت نمی‌شوند! این پروسه که خیلی‌ها را حذف کرد، در سال 92 گریبان خود هاشمی را هم گرفت.

 سومی هم می‌تواند کناره نگرفتن از مرحلۀ دوم انتخابات ریاست جمهوری در سال 84 باشد در حالی که در مرحلۀ اول منتخب نخست بود و چنانچه کنار می‌کشید احمدی‌نژاد و مهدی کروبی به رقابت می‌پرداختند و هر یک که پیروز می‌شد موقعیت و نفوذ او محفوظ بود و خود را وام دار و نه رقیب و حذف کنندۀ او می پنداشتند و   می‌توانست کماکان بالانسری و توازن‌بخشی کند و به یک طرف دعوا تبدیل نشود. چرا که در ایران نگاه مردم به انتخابات رفراندومی است و آری یا نه را در قالب اسامی افراد می‌نویسند و گزاف نیست اگر گفته شود هم نام هاشمی و هم احمدی‌نژاد را می‌توان جلوه‌ای از "نه" دانست و تنها انتخابات ایجابی سال 80 است و گرنه غالب رای‌دادن‌ها از بیم رأی آوردن دیگری بوده است. 

 ممکن است گفته شود اساسا کاندیداتوری او در مرحلۀ اول 84 هم اشتباه بود چرا که موجب تفرق آرای اصلاح‌طلبان شد یا به نامزدی مجلس ششم اشاره شود. منظور اما تصمیماتی است که می‌توانست اتخاذ کند و نکرد یا موضعی که طرح کند و نکرد.

چرا که نزد اصول‌گرایان رادیکال قبولاندن پایان جنگ و توافق هسته‌ای هم خطا بود حال آن که نه تنها خطا نمی‌دانست بلکه دربارۀ قطعنامه و برجام بارها به آنها بالید و منظور تصمیماتی است که برای او توفیقی به همراه نیاورد.

 تاریخ را البته از جلو به عقب نمی‌خوانند و سیاست‌مداران علم غیب ندارند تا آینده را مو به مو پیش‌بینی کنند و برآیند کار مهم است. نویسندۀ این سطور کتمان نمی‌کند که از موج انتقاد به او در اواخر دهۀ 80 برکنار نبوده اما حالا که قدری فاصله گرفته‌ایم درمی‌یابیم که هاشمی جز آن سه تصمیم سیاسی (‌پایان جنگ، کاندیداتوری 92 به قصد تغییر وضعیت پرونده هسته‌ای و بعد حمایت از حسن روحانی و توافق لوزان و بعد برجام) در دنیای واقع هم کم‌تأثیر نگذاشته و این را شاید دانشجوی 18 یا 19 ساله دختر و پسر امروز که مسیر طولانی و پرترافیک  دانشگاه آزاد در قلهک تا شهرری را با مترو طی می‌کند در نیابد و نداند هر دو میراث هاشمی است. اصلا تصور کنید در سال 70 مدیران اجرایی کنونی که مدام از دیوار کشی و محدودیت می‌گویند بر سر کار بودند و می‌دانستند اینترنت چیست. کی و کجا چنین رواج می‌یافت که حالا قطع و کندی آن یکی از عوامل نارضایتی باشد اگرچه وصل و تندی آن هم با اطلاعات راست و دروغ باز عامل نارضایتی خواهد بود.

هاشمی رفسنجانی؛ دفتر خاطرات پشیمانی یا خطا هم دارد؟

هاشمی بالانسر بود و با این که به گواه خاطرات مهندس بازرگان و محمد علی عمویی در «درد زمانه» و هر دو هم مکتوب و هر دو هم فاصله گرفته با او پس از پیروزی انقلاب، در زندان‌های رژیم گذشته شکنجه دیده بود از فضای زندان فاصله گرفت و به جای دم‌خور بودن مدام با انقلابیون و تجدید خاطره با آنها و در گذشته ماندن سعی در جذب تکنوکرات‌ها داشت تا ثابت کند روحانیت شیعه می تواند دنیای مردمان را آباد کند و توسعه گرایی او از این منظر بود نه این که فراموش کرده باشد روحانی است.

منتقدان می‌توانند بگویند انحراف از دولت او آغاز شد چرا که قرار بر بازسازی بود و تبدیل به سازندگی شد و سازندگی هم به خصوصی‌سازی تفسیر شد. می‌توانند تصویر خندان او حین کتک خوردن نماینده شاخص ملی‌مذهبی در مجلس را یادآور شوند. اینها همه را می‌دانیم. اما سیاست‌مداران را با کارهای بزرگ و اشتباهات بزرگ‌شان می‌شناسیم و هر چند به ارزش‌داوری با سنجه‌های حقوق بشری باید باور داشت اما در قضاوت سیاسی ناگزیر از واقع‌بینی هستیم. کما این که قضاوت تاریخ دربارۀ محمد علی فروغی و احمد قوام قبل از 30 تیر و حتی علی امینی منهای کنسرسیوم تغییر کرده است.

زنده یاد هدا صابر جایی نوشته بود مردان شاخص و متفاوت را با سه ویژگی می‌توان شناخت. اول: راهی که می‌گشایند و مسیری که آنان باز می کنند. دومی نهادی که تأسیس می کنند تا از فردیت خود فراتر روند و تشکیلات، سازمان، حزب، شرکت و مجموعه معرف آنان باشد و سومی آثاری است که بر جای می‌گذارند.

ممکن است کسی فلان شخصیت تاریخی را نپسندد اما نمی تواند انکار کند آدم تأثیر‌ذاری بوده است و هیچ چیز بدتر از سپردن امور به آدم های کوچک نیست. هاشمی هر چه بود کوچک نبود و این کم امتیازی نیست. 

این نوشته بررسی کامل کارنامه و اشتباهات محاسباتی هاشمی رفسنجانی نیست تا گفته شود چنان نشد که در نظر داشت و می‌پنداشت. او اما پای خود را لای در گذاشته بود تا کاملا بسته نشود و از آن طرف دغدغه داشت زیاده باز نماند تا ساختار سرما بخورد اما مگر چقدر می‌توان پای خود را لای در گذاشت. یا باید باز کرد یا تماما بست. کسانی به هاشمی می‌گفتند پایت را بردار تا بسته شود و دیگرانی می‌خواستند بازتر کند و به خاطر نقش ویژه‌ای که برای خود قایل بود و در خاطرات نیز در هر اتفاقی انگار محور است باور نمی‌کرد بی توجه به پای او در باز و بسته شود.

یک خبرنگار غربی به او مثل دنگ شیائوپینگ رهبر فقید چین لقب آسانسور داده بود چون مدام بین عرصه‌های مختلف در آمد و شد بود و روزنامه نگاری عرب هم نوشت قلب او با اصلاح طلبی می‌تپد اما با ریه محافظه‌کاری تنفس می‌کند.

در نگاه هاشمی سیاست مداری با واقع‌گرایی تنیده است و از این روست که نزدیکان و مدیران و همفکران او به واقع‌گرایی چه در قبال جهان بیرون چه دستگاه‌های قدرت در بیرون توصیه می کنند. اوج این واقع‌گرایی هنگامی است که حسین مرعشی از نزدیکان هاشمی رفسنجانی در پاسخ به این پرسش روزنامه جمهوری اسلامی که « اگر هاشمی بود» به جای این که بگوید فلان موضع را می‌گرفت یا این یا آن میانجی‌گری از او سر می‌زد گفته است اتفاقی نمی‌افتاد. چون در سال 88 هم به توصیه های او عمل نشد.

 در این که هاشمی رفسنجانی به راهی که پیمود، چه مبارزات پیش از انقلاب و چه دوران جنگ و تلاش برای صلح و بعدتر نگاه توسعه‌گرایی واقع‌بینانه به جای آرمان خواهی باور داشت و هرگز از این مسیر نادم نبود تردیدی نیست اما کاش مشخص شود آیا همان گونه که انتشار برخی خاطرات را به بعد از مرگ موکول کرد دفتری هم دارد که در آن از حسرت‌ها و احیانا پشیمانی‌ها یا خطاها در تصمیمات یا به خاطر ملاحظات نوشته باشد؟

اخبار روز سایر رسانه ها
    تیتر یک
    کارگزاری مفید