فارن افرز منتشر کرد؛

شوک اقدامات ترامپ به دموکراسی آمریکا/ قدرت نرم در خط پایان؟

کدخبر: ۷۲۷۵۵۴
با اینکه ترامپ به درستی نحوه قدرت ایالات متحده را تشخیص داده است، اما از این قدرت به روش‌های اساساً غیرسازنده استفاده می‌کند. او با حمله به وابستگی متقابل، پایه و اساس قدرت آمریکا را تضعیف می‌کند.
شوک اقدامات ترامپ به دموکراسی آمریکا/ قدرت نرم در خط پایان؟

به گزارش اقتصادنیوز ، «رابرت او. کوهن» /استاد بازنشسته امور بین‌الملل در دانشگاه پرینستون و عضو مرکز امور بین‌الملل هاروارد و «جوزف اس. نای جونیور»/ استاد ممتاز بازنشسته دانشکده حکمرانی جان اف کندی هاروارد و دستیار وزیر دفاع در امور امنیت بین‌الملل در دولت کلینتون مقاله‌ای در «فارن افرز» منتشر کرده اند.

در این مقابله که توسط حسین باقی  ترجمه و در   روزنامه دنیای اقتصاد ،  منتشر شده، آمده است؛

دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، تلاش کرده تا ایالات متحده را هم به جهان تحمیل کند و هم این کشور را از آن دور کند. او دوره دوم ریاست‌جمهوری خود را با به رخ کشیدن قدرت سخت آمریکا، تهدید دانمارک در مورد کنترل گرینلند و پیشنهاد بازپس‌گیری کانال پاناما آغاز کرد. او با موفقیت از تهدید تعرفه‌های تنبیهی برای وادار کردن کانادا، کلمبیا و مکزیک در مورد مسائل مهاجرت استفاده کرد.

او از توافق‌نامه‌های اقلیمی پاریس و سازمان بهداشت جهانی خارج شد. در ماه آوریل، او با اعلام تعرفه‌های گسترده بر کشورهای سراسر جهان، بازارهای جهانی را به هرج و مرج کشاند. او کمی بعد تغییر رویه داد و بیشتر تعرفه‌های اضافی را لغو کرد، اگرچه همچنان به جنگ تجاری با چین - جبهه مرکزی در تهاجم فعلی خود علیه رقیب اصلی واشنگتن - ادامه می‌دهد.

 

 در انجام همه این کارها، ترامپ می‌تواند از موضع قدرت عمل کند. تلاش‌های او برای استفاده از تعرفه‌ها برای فشار بر شرکای تجاری ایالات متحده نشان می‌دهد که او معتقد است الگوهای معاصر وابستگی متقابل، قدرت ایالات متحده را افزایش می‌دهد. سایر کشورها به قدرت خرید بازار عظیم آمریکا و قطعیت قدرت نظامی آمریکا متکی هستند.

این مزیت‌ها به واشنگتن این امکان را می‌دهد که شرکای خود را تحت فشار قرار دهد. مواضع او با استدلالی که تقریباً ۵۰ سال پیش مطرح کردیم، سازگار است: اینکه وابستگی متقابل نامتقارن، مزیتی را به بازیگر کمتر وابسته در یک رابطه می‌دهد. ترامپ از کسری تجاری قابل توجه ایالات متحده با چین ابراز تاسف می‌کند، اما به نظر می‌رسد که او همچنین درک می‌کند که این عدم تعادل، اهرم فشار عظیمی را به واشنگتن بر پکن می‌دهد.

رابرت+کوهن+copy

با اینکه ترامپ به درستی نحوه قدرت ایالات متحده را تشخیص داده است، اما از این قدرت به روش‌های اساساً غیرسازنده استفاده می‌کند. او با حمله به وابستگی متقابل، پایه و اساس قدرت آمریکا را تضعیف می‌کند. قدرت مرتبط با تجارت، قدرت سخت است که مبتنی بر قابلیت‌های مادی است. اما طی ۸۰ سال گذشته، ایالات متحده قدرت نرم را بر اساس جاذبه به جای اجبار یا تحمیل هزینه‌ها، انباشت کرده است.

سیاست عاقلانه آمریکا، به جای ایجاد اختلال، الگوهای وابستگی متقابل را که قدرت آمریکا را تقویت می‌کنند، حفظ می‌کند: هم قدرت سخت حاصل از روابط تجاری و هم قدرت نرم جاذبه. ادامه سیاست خارجی فعلی ترامپ، ایالات متحده را تضعیف می‌کند و فرسایش نظم بین‌المللی را که از زمان جنگ جهانی دوم به بسیاری از کشورها - بیش از همه، ایالات متحده - خدمت کرده است، تسریع می‌کند. 

با اینکه ترامپ به درستی نحوه قدرت ایالات متحده را تشخیص داده است، اما از این قدرت به روش‌های اساساً غیرسازنده استفاده می‌کند. او با حمله به وابستگی متقابل، پایه و اساس قدرت آمریکا را تضعیف می‌کند. قدرت مرتبط با تجارت، قدرت سخت است که مبتنی بر قابلیت‌های مادی است. اما طی ۸۰ سال گذشته، ایالات متحده قدرت نرم را بر اساس جاذبه به جای اجبار یا تحمیل هزینه‌ها، انباشت کرده است. سیاست عاقلانه آمریکا، به جای ایجاد اختلال، الگوهای وابستگی متقابل را که قدرت آمریکا را تقویت می‌کنند، حفظ می‌کند: هم قدرت سخت حاصل از روابط تجاری و هم قدرت نرم جاذبه. ادامه سیاست خارجی فعلی ترامپ، ایالات متحده را تضعیف می‌کند و فرسایش نظم بین‌المللی را که از زمان جنگ جهانی دوم به بسیاری از کشورها - بیش از همه، ایالات متحده - خدمت کرده است، تسریع می‌کند. 

نظم بر توزیع پایدار قدرت بین دولت‌ها، هنجارهایی که بر رفتار دولت‌ها و سایر بازیگران تاثیر می‌گذارند و مشروعیت می‌بخشند، و نهادهایی که به تقویت آن کمک می‌کنند، استوار است. دولت ترامپ همه این ستون‌ها را متزلزل کرده است. جهان ممکن است وارد دوره‌ای از بی‌نظمی شود؛ دوره‌ای که تنها پس از تغییر مسیر کاخ سفید یا زمانی که یک نظم جدید در واشنگتن برقرار شود، آرام می‌گیرد. اما افول پیش رو ممکن است صرفاً یک فرورفتگی موقت نباشد؛ بلکه ممکن است شیرجه‌ای در آب‌های تیره باشد. ترامپ در تلاش نامنظم و گمراه‌کننده خود برای قدرتمندتر کردن ایالات متحده، ممکن است دوره تسلط این کشور - آنچه ناشر آمریکایی «هنری لوس» برای نخستین بار آن را «قرن آمریکا» نامید - را به پایانی بی‌تشریفات برساند.

مزیت کسری

وقتی ما کتاب «قدرت و وابستگی متقابل» را در سال ۱۹۷۷ نوشتیم، سعی کردیم درک متعارف از قدرت را گسترش دهیم. کارشناسان سیاست خارجی معمولاً قدرت را از دریچه رقابت نظامی جنگ سرد می‌دیدند. در مقابل، تحقیقات ما نشان داد که چگونه تجارت بر قدرت تاثیر می‌گذارد و ما استدلال کردیم که عدم تقارن در یک رابطه اقتصادی وابسته به هم، بازیگر کمتر وابسته را توانمند می‌کند. پارادوکس قدرت تجاری این است که موفقیت در یک رابطه تجاری - همانطور که با مازاد تجاری یک کشور با کشور دیگر نشان داده می‌شود - منبع آسیب‌پذیری است. برعکس، و شاید برخلاف انتظار، کسری تجاری می‌تواند موقعیت چانه‌زنی یک کشور را تقویت کند. کشور دارای کسری تجاری، به هر حال، می‌تواند تعرفه‌ها یا سایر موانع تجاری را بر کشور دارای مازاد تجاری اعمال کند. آن کشورِ هدفِ مازاد تجاری به دلیل کمبود نسبی واردات برای تحریم، در تلافی کردن مشکل خواهد داشت.

تهدید به ممنوعیت یا محدود کردن واردات می‌تواند با موفقیت بر شرکای تجاری فشار وارد کند. از نظر وابستگی متقابل نامتقارن و قدرت، ایالات متحده در موقعیت چانه‌زنی مطلوبی با هر هفت شریک تجاری مهم خود قرار دارد. تجارت آن با چین، مکزیک و انجمن کشورهای جنوب شرقی آسیا (آسه آن) بسیار نامتقارن است که همگی نسبت صادرات به واردات بیش از دو به یک با ایالات متحده دارند. برای ژاپن (تقریباً ۱.۸ به ۱)، کره جنوبی (۱.۴ به ۱) و اتحادیه اروپا (۱.۶ به ۱)، این نسبت‌ها نیز نامتقارن هستند. کانادا از نسبت متعادل‌تری حدود ۱.۲ به ۱ برخوردار است.

البته این نسبت‌ها نمی‌توانند ابعاد کامل روابط اقتصادی بین کشورها را در بر بگیرند. عوامل خنثی‌کننده، مانند گروه‌های ذی‌نفع داخلی با روابط فراملی با بازیگران خارجی در بازارهای دیگر یا روابط شخصی و گروهی در آن سوی مرزها، می‌توانند مسائل را پیچیده کنند و گاهی اوقات منجر به استثنائات یا محدود کردن تاثیر وابستگی متقابل نامتقارن شوند. در کتاب «قدرت و وابستگی متقابل»، ما این کانال‌های ارتباطی چندگانه را به عنوان «وابستگی متقابل پیچیده» توصیف کردیم و در تحلیل دقیقی از روابط ایالات متحده و کانادا بین سال‌های ۱۹۲۰ تا ۱۹۷۰، نشان دادیم که این کانال‌ها اغلب دست کانادا را تقویت می‌کردند. به عنوان مثال، پیمان خودروسازی ایالات متحده و کانادا در دهه ۱۹۶۰ نتیجه فرآیند مذاکره‌ای بود که با معرفی یکجانبه یارانه صادراتی برای قطعات خودرو توسط کانادا آغاز شد. در هر تحلیلی از وابستگی متقابل نامتقارن و قدرت، لازم است به دقت به عوامل خنثی‌کننده‌ای که ممکن است مزایایی را که معمولاً برای کشور دارای کسری بودجه به همراه دارد، کاهش دهند، توجه شود.

جوزف+نای+copy - Copy

چین تنها در بخش تجارت، با نسبت سه به یک صادرات به واردات، ضعیف‌ترین به نظر می‌رسد. همچنین نمی‌تواند به پیوندهای اتحاد یا سایر اشکال قدرت نرم متوسل شود. اما می‌تواند با سوءاستفاده از عوامل خنثی کننده، شرکت‌های مهم آمریکایی که در چین فعالیت می‌کنند، مانند اپل یا بوئینگ، یا بازیگران مهم سیاسی داخلی آمریکا، مانند کشاورزان سویا یا استودیوهای هالیوود، تلافی کند. چین همچنین می‌تواند از قدرت سخت مانند قطع عرضه مواد معدنی کمیاب استفاده کند. همانطور که دو طرف آسیب‌پذیری‌های متقابل خود را دقیق‌تر کشف می‌کنند، تمرکز جنگ تجاری به سمتی تغییر خواهد کرد که منعکس کننده این فرآیند یادگیری باشد.

مکزیک منابع نفوذ متقابل کمتری دارد و همچنان در برابر هوس‌های ایالات متحده بسیار آسیب‌پذیر است. اروپا می‌تواند در بخش تجارت تا حدودی نفوذ متقابل اعمال کند زیرا تجارت متعادل‌تری با ایالات متحده نسبت به چین و مکزیک دارد، اما همچنان به ناتو وابسته است. بنابراین تهدیدهای ترامپ برای عدم حمایت از اتحاد می‌تواند یک ابزار چانه‌زنی موثر باشد. کانادا تجارت متوازن‌تری با ایالات متحده و شبکه‌ای از روابط فراملی با گروه‌های ذی‌نفع آمریکایی دارد که این کشور را کمتر آسیب‌پذیر می‌کند، اما احتمالاً در تجارت به تنهایی دست بازنده را بازی می‌کند زیرا اقتصادش بیشتر به اقتصاد ایالات متحده وابسته است تا برعکس. در آسیا، عدم تقارن در روابط تجاری ایالات متحده با ژاپن، کره جنوبی و انجمن کشورهای جنوب شرقی آسیا تا حدودی با سیاست رقابت ایالات متحده با چین جبران می‌شود. تا زمانی که این رقابت ادامه داشته باشد، ایالات متحده به متحدان و شرکای شرق آسیا و جنوب شرقی آسیا نیاز دارد و نمی‌تواند از اهرم مشتق شده از تجارت خود به‌طور کامل بهره ببرد. بنابراین، تاثیر نسبی سیاست تجاری ایالات متحده بسته به زمینه ژئوپلیتیکی و الگوهای وابستگی متقابل نامتقارن متفاوت است.

قدرت واقعی

دولت ترامپ یک بُعد اصلی قدرت را نادیده می‌گیرد.«قدرت»، توانایی وادار کردن دیگران به انجام کاری است که شما می‌خواهید. این هدف را می‌توان با اجبار، پرداخت یا جذب محقق کرد. دو مورد اول قدرت سخت هستند؛ سومی قدرت نرم است.

 در کوتاه‌مدت، قدرت سخت معمولاً بر قدرت نرم غلبه می‌کند، اما در درازمدت، قدرت نرم اغلب غالب می‌شود. گفته می‌شود که جوزف استالین زمانی با تمسخر پرسیده بود: «پاپ چند لشکر دارد؟» اما اتحاد جماهیر شوروی مدت‌هاست که از بین رفته و دستگاه پاپی همچنان پابرجاست.

به نظر می‌رسد رئیس‌جمهور به‌طور افراطی به «اجبار» و «اعمال قدرت سخت» آمریکا متعهد است، اما به نظر نمی‌رسد که قدرت نرم یا نقش آن در سیاست خارجی را درک کند. اجبار متحدان دموکراتیک مانند کانادا یا دانمارک به‌طور گسترده‌تر، اعتماد به اتحادهای ایالات متحده را تضعیف می‌کند؛ تهدید پاناما ترس از امپریالیسم را در سراسر آمریکای لاتین دوباره زنده می‌کند؛ فلج کردن آژانس توسعه بین‌المللی ایالات متحده، شهرت ایالات متحده را به خاطر خیرخواهی تضعیف می‌کند. 

شکاکان می‌گویند، خب که چی؟ سیاست بین‌الملل سخت و بی‌رحمانه است، نه نرم. رویکرد قهری و معامله‌گرایانه ترامپ در حال حاضر امتیازاتی را با وعده امتیازات بیشتر در آینده ایجاد می‌کند. همانطور که ماکیاولی زمانی در مورد قدرت نوشت، برای یک شاهزاده بهتر است که از او بترسند تا اینکه دوستش داشته باشند. اما بهتر است که هم از او بترسند و هم دوستش داشته باشند. قدرت سه بُعد دارد و ترامپ با نادیده گرفتن جذابیت، منبع کلیدی قدرت آمریکا را نادیده می‌گیرد. در درازمدت، این یک استراتژی بازنده است.

قدرت نرم حتا در کوتاه‌مدت نیز اهمیت دارد. اگر کشوری جذاب باشد، نیازی به تکیه زیاد بر مشوق‌ها و مجازات‌ها برای شکل دادن به رفتار دیگران نخواهد داشت. اگر متحدان آن را «ملایم» و «قابل اعتماد» ببینند، بیشتر ترغیب می‌شوند و احتمالاً از آن کشور پیروی می‌کنند، اگرچه مسلماً ممکن است برای سوءاستفاده از موضع «ملایم» کشور قدرتمندتر مانور دهند. در مواجهه با قلدری، ممکن است اطاعت کنند، اما اگر شریک تجاری خود را یک قلدر غیرقابل اعتماد ببینند، احتمال بیشتری وجود دارد که در صورت امکان، پا پس بکشند و وابستگی متقابل بلندمدت خود را کاهش دهند. اروپای دوران جنگ سرد نمونه خوبی از این پویایی است. در سال ۱۹۸۶، تحلیلگر نروژی، «گیر لوندستاد»، جهان را به دو امپراتوری شوروی و آمریکا تقسیم کرد. در حالی که شوروی‌ها برای ایجاد قلمروهای اروپایی خود از زور استفاده کرده بودند، طرف آمریکایی «یک امپراتوری دعوتی» بود.

شوروی‌ها مجبور شدند در سال ۱۹۵۶ به بوداپست و در سال ۱۹۶۸ به پراگ نیرو اعزام کنند تا دولت‌های آنجا را تابع مسکو نگه دارند. در مقابل، ناتو در طول جنگ سرد قوی ماند.

در آسیا، چین سرمایه‌گذاری‌های نظامی و اقتصادی خود را افزایش داده است، اما در عین حال قدرت جذب خود را نیز تقویت کرده است. در سال ۲۰۰۷، رئیس‌جمهور «هو جین تائو» در هفدهمین کنگره ملی حزب کمونیست چین گفت که چین باید قدرت نرم خود را افزایش دهد.

دولت چین ده‌ها میلیارد دلار برای این منظور هزینه کرده است. باید اعتراف کرد که در بهترین حالت، به دلیل دو مانع عمده، به نتایج متفاوتی دست یافته است: اختلافات ارضی خصمانه‌ای را با تعدادی از همسایگان خود دامن زده است و حزب کمونیست چین کنترل شدیدی بر همه سازمان‌ها و نظرات در جامعه مدنی دارد. چین وقتی مرزهای شناخته شده بین‌المللی را نادیده می‌گیرد، باعث ایجاد نارضایتی می‌شود. وقتی وکلای حقوق بشر را زندانی می‌کند و افراد غیرمتعارف، مانند هنرمند درخشان «آی وی وی»، را به تبعید مجبور می‌کند، برای مردم بسیاری از کشورها ناخوشایند به نظر می‌رسد.

حداقل قبل از شروع دوره دوم ریاست‌جمهوری ترامپ، چین در دادگاه افکار عمومی جهانی بسیار عقب‌تر از ایالات متحده بود. پیو در سال ۲۰۲۳ از ۲۴ کشور نظرسنجی کرد و گزارش داد که اکثر پاسخ‌دهندگان در بیشتر این کشورها، ایالات متحده را جذاب‌تر از چین می‌دانند و آفریقا تنها قاره‌ای بود که نتایج در آن حتی نزدیک به هم بود. در ماه مه ۲۰۲۴، گالوپ دریافت که در ۱۳۳ کشور مورد بررسی، ایالات متحده در ۸۱ کشور و چین در ۵۲ کشور از این مزیت برخوردار بوده‌اند. با این حال، اگر ترامپ به تضعیف قدرت نرم آمریکا ادامه دهد، این اعداد ممکن است به‌طور قابل توجهی تغییر کنند.

مطمئناً، قدرت نرم آمریکا در طول سال‌ها فراز و نشیب‌های خود را داشته است. ایالات متحده در طول جنگ ویتنام و جنگ عراق در بسیاری از کشورها منفور بود. اما قدرت نرم از جامعه و فرهنگ یک کشور ناشی می‌شود، نه فقط از اقدامات دولت آن. حتا در طول جنگ ویتنام، هنگامی که جمعیت در خیابان‌های سراسر جهان برای اعتراض به سیاست‌های آمریکا راهپیمایی می‌کردند، سرود کمونیستی «انترناسیونال» را نمی‌خواندند، بلکه سرود حقوق مدنی آمریکا «ما غلبه خواهیم کرد» را سر می‌دادند. یک جامعه مدنی باز که اجازه اعتراض می‌دهد و مخالفان را در خود جای می‌دهد، می‌تواند یک دارایی باشد. اما اگر دموکراسی آمریکایی همچنان در حال فرسایش باشد و این کشور در خارج از کشور به عنوان یک قلدر عمل کند، قدرت نرم ناشی از فرهنگ آمریکایی در چهار سال آینده از زیاده‌روی‌های دولت ایالات متحده جان سالم به در نخواهد برد.

از سوی دیگر، چین در تلاش است تا هرگونه شکافی را که ترامپ ایجاد می‌کند، پر کند. این کشور خود را رهبر به اصطلاح جنوب جهانی می‌بیند. هدف آن جابه‌جایی نظم آمریکایی اتحادها و نهادهای بین‌المللی است. برنامه سرمایه‌گذاری زیرساختی «کمربند و جاده»اش نه تنها برای جذب سایر کشورها، بلکه برای ارائه قدرت اقتصادی سخت نیز طراحی شده است. کشورهای بیشتری چین را به عنوان بزرگ‌ترین شریک تجاری خود دارند تا ایالات متحده. اگر ترامپ فکر می‌کند که می‌تواند با چین رقابت کند در حالی که اعتماد بین متحدان آمریکا را تضعیف می‌کند، آرزوهای امپریالیستی را مطرح می‌کند، آژانس توسعه بین‌المللی ایالات متحده را نابود می‌کند، حاکمیت قانون را در داخل به چالش می‌کشد و از آژانس‌های سازمان ملل خارج می‌شود، احتمالاً ناامید خواهد شد.

 

 

ارسال نظر

اخبار روز سایر رسانه ها
    تیتر یک
    اخبار بیشتر در سرویس سایر رسانه ها
    از دست ندهید
    کارگزاری مفید