استقلال از دولت، شرط نخست اعتبار رسانه های اقتصادی
با پایان یافتن جنگ داخلی در ایالات متحده، جهش سریعی در رشد اقتصادی ایالات شمالی رخ داد. با گسترش راهآهن، صنایع و تجارت، ثروت و فرصتهای زیادی خلق شد و عدهای به ثروتهای هنگفت رسیدند. این افراد و شرکتهایشان با جسارتی که از موفقیتهای اقتصادی خود به دست آورده بودند، دیگر در قید قانون نبودند. آنان معروف به «بارونهای چپاولگر» بودند؛ زیرا کسبوکار سودآور خود را با ایجاد انحصارات و جلوگیری از ورود رقبای بالقوه در بازارهایشان به دست آورده بودند. یکی از بدنامترین اعضای این گروه واندربیلت بود که این جمله مشهور را دارد: «من وقتی قدرت دارم، چرا باید از قانون تبعیت کنم؟» فرد دیگری که در این گروه جای داشت، راکفلر بود که شرکت نفتی استاندارد اویل را بنیان نهاد. او توانست به چنان انحصاری در بازار نفت ایالات متحده دست یابد که تا سال 1890، 88 درصد کل نفت پالایش شده آمریکا را از آن خود کرد. از همین رو بود که او در سال 1916 اولین میلیاردر دنیا شد. از افراد دیگری که هنوز نام وی روی یکی از بانکهای معروف دنیاست، «جیپی مورگان» است که او نیز یکی از بارونهای چپاولگر بود. او در سال 1901 کمپانی استیل ایالات متحده را نیز پایهگذاری کرد. این اولین شرکتی بود که با یک میلیارد دلار سرمایه تجهیز میشد و خیلی زود مبدل به بزرگترین شرکت فولاد در سرتاسر دنیا شد. اما چه گروهی جلوی این بارونهای چپاولگر ایستادند تا آنها نتوانند با قدرت خویش، قانون را دور بزنند و تا جای ممکن قدرت آنان را محدود کردند؟ رسانههای آزاد.
نویسندگان کتاب مشهور «چرا کشورها شکست میخورند؟» در فصل یازدهم کتاب خود مینویسند: «تجربه نیمه اول قرن بیستم ایالات متحده نشان میدهد که نقش رسانههای آزاد در قدرت دهی به بخش عظیمی از جامعه و تقویت دور فضیلت چقدر مهم و کلیدی است.» در سال 1906، روزولت اصطلاح «برملاکننده افتضاحات» را بر فردی گذارد که ماجرای بونیان را برملا ساخت و بدین شکل، او نشان داد که به نوع روزنامهنگاری مداخلهگرانه اهمیت میدهد. این اصطلاح از آن پس سمبلی شد برای روزنامهنگارانی که اگرچه فضول بودند، اما به طور موثری زیانهای بارونهای چپاولگر و همچنین فساد دولتهای محلی و فدرال را آشکار ساختند. شاید مشهورترین برملاکننده افتضاحات، ایدا تاربل بود که با کتابش تحت عنوان «تاریخ کمپانی استاندارد اویل» در سال 1904، موجب تحریک افکار عمومی بر ضد راکفلر و منافع اقتصادی آن شد و در نهایت یکی از عوامل انحلال شرکت در سال 1911 بود. برملاکننده کلیدی دیگر، نویسنده و وکیل معروف، لوئیس براندیس بود که بعدها رئیسجمهوری ویلسون از او تقدیر کرد. براندیس، یک سری از رسواییهای مالی را در کتابش با عنوان «پول دیگران و چگونگی استفاده بانکداران از آن» بر ملأ ساخت. شخص دیگری که نقش کلیدی در برملا ساختن افتضاحات داشت، راندولف هرست بود. او در مجله خود با نام «جهانگرد» در سال 1906، مقالاتی را از دیوید گراهام فیلیپس تحت عنوان «خیانت سنا» چاپ کرد که موجب شد تا مبارزات برای انتخابات مستقیم در سنا آغاز شود، امری که یک اصلاح پیشرو کلیدی دیگر قلمداد میشد و در نهایت به عنوان هفدهمین اصلاح قانون اساسی در سال 1913 به تصویب رسید. برملاکنندگان مطبوعات، نقش اساسی را در تحریک سیاستمداران بر علیه تراستها بازی میکردند. بارونهای چپاولگر از این بر ملأکنندگان منزجر بودند، اما نهادهای سیاسی ایالات متحده امکان ساکت کردن آنان را غیرممکن کرده بودند. نهادهای سیاسی فراگیر، به رسانههای آزاد اجازه رشد میدادند و این رسانههای آزاد نیز به خودی خود موجب میشدند تا تهدیدها نسبت به نهادهای اقتصادی و سیاسی فراگیر شناخته و این نهادها پایدار بمانند.
شفافیت
اگرچه تنها وجود رسانههایی که بتوانند به طور شفاف اطلاعرسانی کنند، برای محدود کردن قدرتهای انحصاری، فساد و قانونگریزی کفایت نمیکند و نیاز است تا نهادهای قانونی نیز از آنها حمایت کنند، اما به هر رو رسانههای اقتصادی که قادر باشند، هم به نقد سیاستهای حاکمیت بپردازند و هم تا جای ممکن پرده از رانتها بردارند، بیتردید در به وجود آمدن جامعهای بهتر برای شهروندان و ایجاد برابری فرصتها و رشد و تکامل اقتصادی نقشی بدیع را بازی خواهند کرد.
در کشور ما به غیر از آنچه شرحش رفت، یعنی شفاف کردن رانتها و فسادهای اقتصادی، بزرگترین کاری که رسانههای اقتصادی میبایست انجام دهند، ایجاد شفافیت بیشتر در سیاستها و آمارهای اقتصادی است، زیرا به طور سنتی نهادهای اقتصادی تمایل شدیدی به حفظ اطلاعات اقتصادی دارند. آنچه در دیگر کشورها به راحتی قابل دسترس است و اگر نهادها و وزارتخانهها آن آمار را منتشر نکنند، از وظیفه خود قصور کردهاند، در ایران نهتنها بهسختی به دست میآید، بل نهادها خود را مسوول انتشار آن نمیدانند. رسانههای اقتصادی بیش از همه میبایست در این زمینه فعالیت کنند و به طرق مختلف که شاید بیشتر مبتنی بر روشهای غیرمرسوم باشد، این اطلاعات را اخذ کنند. از مصاحبه با افرادی که گمان میرود این آمار را در اختیار دارند تا تخمینهایی که میتواند برآوردی مناسب از آمار باشد. هر چند شاید این آمار و اطلاعات به میزان آمار رسمی قابل اتکا نباشد اما همین نیز میتواند تصویری را به فعالان بازار دهد که عملکردشان را بهینهتر از گذشته کند. ضمن آنکه اگر این آمار دارای خطای فاحشی باشد، باعث میشود تا نهادهای رسمی را به حرکت وادارد و آنان مجبور به ارائه آمار رسمی خواهند شد. به عبارت دیگر عزم رسانههای اقتصادی به انتشار آمار در نهایت موجب میشود نهتنها آماری به دست آید که نزدیک به واقعیت است، بل موجب کاراتر شدن بازارها میشود چرا که هر چه کنشهای اقتصادی مبتنی بر واقعیت باشد، بازار بهتر کار خواهد کرد.
تحلیل
پس از بیان واقعیت، رسانه اقتصادی میبایست قدرت تحلیلی فراتر از نگاه عامه داشته باشد و قادر به ارائه تحلیل علمی باشد. در عین حال این تحلیل علمی میبایست به زبان توده مردم بیان شود، تا برای مخاطبانش قابل درک باشد. اگرچه رسانه اقتصادی میتواند بین مخاطبانش تفکیک کند و برنامههایی برای مخاطبان خاص داشته باشد، اما در نهایت این توده مردم هستند که میبایست از این رسانه برای اتخاذ تصمیمهای اقتصادی خود بهره برند و از این رو نیاز است تا رسانه اقتصادی تحلیل علمی خویش را با ادبیات عامیانه ارائه دهد. هر چند میتوان سطح علمی مخاطبان را همانند سطح آگاهی آنان افزایش داد و این نیز میتواند یکی از جزءهای رسالت یک رسانه اقتصادی باشد.
از سوی دیگر رسانه اقتصادی در یک اقتصاد دولتی بیش از هر چیز برای بیان واقعیات و نقد و تحلیل اقتصادی میبایست مستقل از دولت و ارگانهای آن باشد. به مجرد نزدیکی به ارکان دولتی دیگر نمیتوان به تحلیلها و آمار این رسانه اتکا کرد و ایبسا که فعالان بازار نیز از آن روی برگردانند.