عبرت از پوپولیسم

کدخبر: ۱۶۶۱۶۷
پوپولیسم یک دکترین سیاسی است که در آن عوام توسط یک گروه نخبه خاص مورد سوء‌استفاده قرار می‌گیرند. پوپولیسم همچون ظرفی است که می‌تواند توسط یک ایدئولوژی مظروف از چپ تا راست یا حتی میانه مورد بهره‌برداری قرار بگیرد. در آمریکای لاتین معمولا پوپولیسم توسط احزاب چپ به کار گرفته می‌شود؛ در حالی که پوپولیسم اروپایی و اکنون در آمریکا، متناظر با تفکراتی از جناح راست است.

این اصل اساسی پوپولیسم که دموکراسی باید اراده خالص و رقیق نشده‌ای از خواست و اراده مردم باشد، به آن خمیرمایه‌ای می‌دهد که به راحتی می‌تواند در هر دو قالب تفکرات چپ و راست شکل بگیرد. به هر حال بررسی حرکت‌های عوام‌گرایانه در دهه‌های اخیر نشان می‌دهد آنان در بیشتر موارد در یکی از دو سر افراطی چپ یا راست قرار گرفته‌اند. اگرچه بسیاری از پوپولیست‌ها مایلند خود را از قالب‌های رایج چپ، راست یا میانه‌رو خارج کنند و خود را نماینده قاطبه ملت معرفی کنند.

پس از بحران مالی سال 2008 و درحالی‌که جهان در گیرودار کنترل تبعات این بحران در اقتصاد جهانی بود، موجی از دولت‌های چپ‌گرا در آغاز هزاره سوم در ونزوئلا، شیلی، برزیل، آرژانتین، اروگوئه، بولیوی، اکوادور و پاراگوئه قدرت را به دست گرفتند. این گذار بی‌سابقه سیاسی که «لری روسر» گزارشگر نیویورک تایمز آن را «گرایش به موج صورتی» می‌نامد، اکنون در حال فروکش کردن است. ولی سوال کلیدی آن است که این «جزر و مد»‌های سیاسی چگونه رخ می‌دهد و چه درسی می‌توان از آن برای آینده آموخت؟

پوپولیست‌های آمریکای جنوبی در ابتدای بالارفتن از نردبان قدرت بسیار خوش‌شانس بودند. از سال 2003 تا 2012، آمریکای لاتین از یکی از بزرگ‌ترین رونق‌ها در تاریخ معاصر خود بهره برد. اقلام صادراتی از نفت گرفته تا دانه سویا، منابع ارزی بزرگی برای دولت‌های آمریکای لاتین فراهم آورد که صرف برنامه‌های اجتماعی بلندپروازانه خود کنند. برنامه‌های گسترده حمایت از فقرا و بازتوزیع درآمد، گسترش سیستم‌های بازنشستگی و بیمه‌های بیکاری از این جمله بودند.

بزرگ‌ترین خطا آن بود که رهبران پوپولیست این ضیافت را دائمی پنداشتند و براساس آن هزینه‌های خود را تنظیم کرده بودند. وقتی قیمت جهانی مواد اولیه شروع به کاهش کرد، این دولت‌ها با کسری بودجه‌های سنگینی روبه‌رو شدند، رشد اقتصادی شروع به کاهش کرد و نارضایتی فزاینده شهروندان آغاز شد.

افزایش درآمدهای ارزی، بسیاری از رهبران چپگرا را طعمه فسادهای سیستماتیک گسترده کرد. اوج این رسوایی‌ها در برزیل بود. رسوایی فراگیر در برزیل از مقامات رده بالا به شرکت‌های نفتی متعلق به دولت فدرال، کنگره، داسیلوا رئیس‌جمهور سابق و خانواده وی گسترش یافت. میلیون‌ها نفر از شهروندان خشمگین در خیابان‌ها فریاد می‌زدند «داسیلوای مست، پول‌هایی که خوردی یادت نره». همین اعتراضات گسترده بود که عاقبت به خلع خلف وی دیلما روسف از قدرت منجر شد. زوج سیاسی که از آنها به نام «پوتین – مدودوف» آمریکای لاتین یاد می‌شد. در آرژانتین شهردار سابق بوینس آیرس، مریسو ماکری در 22 نوامبر به حکمرانی 12 ساله کرچنریسم در این کشور پایان داد.

کرچنر که مهم‌ترین سابقه اجرایی‌اش انتخاب به‌عنوان ملکه زیبایی بود، پس از فوت همسرش، با سردادن شعارهای عدالت‌طلبانه جانشین وی به‌عنوان رئیس‌جمهور شد و با برجا گذاشتن اقتصادی ویرانه، اکنون در حال دفاع از خود در برابر پرونده‌های متعدد فساد اداری است. جانشین وی اکنون از احزاب راست میانه است و از اقتصاد بازار حمایت می‌کند. نیکلاس مادورو نیز قادر نیست ونزوئلا را از گرداب اقتصادی نجات دهد و پس از واگذاری انتخابات پارلمانی شانس اندکی برای پیروزی در انتخابات سال 2018 دارد. یکی از خواست‌های اصلی مردم ونزوئلا در تظاهرات سراسری «دستمال توالت» است؛ کالایی که با قیمت‌گذاری دولتی نایاب شده است و تولیدکنندگان از ادامه عرضه آن منصرف شده‌اند.

در اکوادور نیز پس از آنکه دولت اعلام کرد قادر نیست به بسیاری از تعهدات خود عمل کند، رافائل کورئا، اقتصاددان رادیکال که هم‌اکنون رئیس‌جمهور این کشور است، کناره‌گیری خود را از انتخابات آتی ریاست‌جمهوری اعلام کرد. در بولیوی، ایوو مورالس، همچنان درگیر یک رسوایی سیاسی – اخلاقی با یک زن جوان است. او در رفراندومی که به وی اجازه می‌داد برای چهارمین بار به ریاست‌جمهوری برسد، شکست خورد.

از سوی دیگر در شرق آسیا نیز جوانه‌های پوپولیسم شروع به رویش کرده است. رودریگو دوترنه که در منطقه‌ای فقیر در جنوب فیلیپین زاده شده است و در مبارزات انتخاباتی صراحتا خود را یک قاتل حرفه‌ای می‌خواند، اکنون به صندلی ریاست‌جمهوری تکیه زده است. وی سال‌ها سمت شهرداری دوائو سیتی یکی از شهرهای بزرگ فیلیپین را در اختیار داشت. وی دخترش را اکنون به جای خود در سمت شهرداری منصوب کرده است و پسرش هم سمت معاونت دخترش را برعهده دارد. در روسیه نیز ولادیمیر پوتین این بار پوپولیسم را بر پایه‌های ناسیونالیسم روسی استوار ساخته است و به‌واسطه سیاست‌های سرکوبگرانه و ایجاد رکود اقتصادی نه فقط دوقطبی بزرگی را در داخل روسیه ایجاد کرده است، بلکه به احیای جنگ سرد در روابط غرب و شرق دامن زده است.

حکومتی که اکنون به جای دموکراسی براساس «جودوکراسی» اداره می‌شود؛ زیرا برخی از صاحب‌منصبان قدرتمند روسیه از همبازی‌های پوتین در مسابقات جودو بوده‌اند و در عرصه قدرت نیز همچون تشک تاتامی از وی تبعیت کامل دارند. در ترکیه نیز پوپولیسم بر شانه‌های ناسیونالیسم ترکی به همراه رگه‌هایی از اسلام‌گرایی استوار شده است. رفراندوم اخیر ترکیه نیز که با پیروزی میلی‌متری اردوغان همراه بود، این کشور را نیز همچون روسیه به سوی دو قطبی خطرناکی رهنمون کرده است و همانند روسیه با تنش‌های بزرگی با اتحادیه اروپا روبه‌رو ساخته است. پیروزی در انتخابات اخیر به‌نوعی تاج‌گذاری اردوغان بود که تضمینی برای تداوم حکومت وی تا سال 2029 محسوب می‌شود.

تحولات انتخاباتی اخیر نشان می‌دهد پوپولیسم به تدریج ریشه‌های خود را در انتخابات کشورهای غربی توسعه‌یافته نیز می‌دواند. شاید قوی‌ترین و غیرمترقبه‌ترین شاهد این ویروس رو به تزاید را بتوان در رفراندوم خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا دید؛ جایی که کمپین گروه‌های جوان، تحصیل‌کرده و ساکن شهرهای بزرگ با اختلافی میلی‌متری در مقابل گروه‌های مسن‌تر، کمتر تحصیل‌کرده و ساکن شهرهای کوچک سر تعظیم فرود آورد. الگویی که تا حد زیادی به رفتار انتخاباتی در رفراندوم اخیر ترکیه شباهت دارد. طرفداران خروج از اتحادیه اروپا، نوستالژی بریتانیای کبیر را در ذهن مردم تداعی می‌کردند، بدون آنکه برنامه مشخصی برای دستیابی به آن ارائه کنند یا هزینه‌ها و منافع آن را سبک و سنگین کرده باشند.

طلاقی که اکنون با صورتحساب 60 میلیارد یورویی اتحادیه اروپا روی میز بریتانیا قرار دارد و ترزا می را وادار به استعفا برای برگزاری انتخابات زودهنگام کرده است. دومین و شاید بزرگ‌ترین شوک پوپولیسم در انتخاباتی نواخته شد که قدرتمندترین فرد جهان را در عرصه سیاسی انتخاب می‌کند. این انتخابات نفس‌گیر در شرایطی به نفع دونالد ترامپ به پایان رسید که یک سال قبل از آن کمتر فردی شانسی برای وی یا دیدگاهش برای پیروزی در انتخابات متصور بود. در اینجا هم باز الگوی رفراندوم برگزیت و همچنین ترکیه قابل لمس بود که شکست جوانان تحصیل‌کرده مرکزنشین را در برابر میانسالان کمتر تحصیل‌کرده در حاشیه شهرها نشان می‌داد.

ترامپ اگرچه نماینده حزب محافظه‌کار جمهوری‌خواه بود، ولی به روشنی نشان داد که فردی ساختارشکن است و بیش از آنکه بتواند نظم جدیدی را نوید بدهد، به دنبال فروریختن نظم فعلی است. سیاست‌هایی که در همین 100 روز اول ریاست‌جمهوری بسیاری از طرفداران وی را به ورطه ناامیدی کشانده است. مارین لوپن نیز در انتخابات فرانسه با سوارشدن بر امواج ترس از تروریسم اعلام کرده است که زنگ تفریح برای مهاجران به پایان رسیده است و فرانسه باید با خروج از اتحادیه اروپا خود را برای بازگشت به دوران پرافتخار گذشته آماده کند.

امواج سهمگین پوپولیست‌های چپ و راست که اکنون در اقصی نقاط جهان وزیدن گرفته است، می‌تواند در ایران نیز زنگ‌های هشدار را هم برای مردم و هم برای سیاست‌گذارانی به صدا درآورد که زخم‌های سنگین پوپولیسم در یک دوره هشت ساله در آن التیام نیافته است. اکنون که مناظرات انتخاباتی در شرف آغاز است باید توجه همه را به این مهم جلب کرد که اگرچه شعارهای جذاب می‌تواند در کوتاه‌مدت مردم را بفریبد یا حتی رفاه گذرایی برای آنان فراهم کند، ولی در بلندمدت همه این دستاوردها از بین خواهد رفت و واقعیت خود را بر شعار تحمیل خواهد کرد.

پوپولیسم همچون داروی توهم‌زایی است که اگرچه در کوتاه‌مدت می‌تواند به مصرف‌کننده آن شادی و شعف زائدالوصفی ببخشد، ولی در بلندمدت سیستم بدن را مختل می‌کند، شرایطی که بیمار عاجز نه قادر به ترک است و نه می‌تواند با بیماری خود کنار بیاید.

اخبار روز سایر رسانه ها
    تیتر یک
    کارگزاری مفید