روایت لحظه به لحظه‌ یک شاهد عینی از حج خونین

کدخبر: ۴۳۰۰۸۴
روزنامه جمهوری اسلامی در ۱۹ شهریور ۱۳۶۶ به مناسبت اربعین شهدای جمعه خونین مکه، روایت یکی از شاهدان عینی را در قالب دل‌نوشته منتشر کرد.
روایت لحظه به لحظه‌ یک شاهد عینی از حج خونین

به گزارش اقتصادنیوز به نقل از ایسنا، پایگاه «مرکز اسناد انقلاب اسلامی» اعلام کرد، ۹ مرداد ۱۳۶۶ شمسی، مراسم برائت از مشرکین در مکه مکرمه توسط دولت سعودی به خاک و خون کشیده‌ شد و در این میان عده‌ای از حجاج ایرانی به شهادت رسیدند.

روزنامه جمهوری اسلامی در ۱۹ شهریور ۱۳۶۶ به مناسبت اربعین شهدای جمعه خونین مکه، روایت یکی از شاهدان عینی را در قالب دل‌نوشته منتشر کرد. راوی در این یادداشت چنین نقل می‌کند: «ساعت ۲ بعدازظهر روز ششم ذی‌الحجه به سوی میدان «معابده» به پیش می‌روم. جابه‌جائی مکرر خودروهای مملو از کماندوهای مسلح، همراه آژیر ممتد و دلخراش ماشین‌های پلیس، در شارع مسجدالحرام، با رنگ و لعاب غربی به ویژه امریکایی‌اش، مرا به یاد پیل سواران سپاه ابرهه می‌اندازد و خاطره‌ساز و برگ لشکر بوسفیان را که در برابر سپاه «ابرهه» جهت نابودی کلمه لااله‌الاالله صف آرائی می‌کردند را در ذهنم زنده می‌کند، از خود می‌پرسم آیا اینها می‌خواهند به جبهه اسرائیل بتازند که اینگونه غرق در سلاح گشته‌اند؟ و قدرتشان را به رخ می‌کشند؟

خیل یکتاپرستان را می‌بینی که گروه گروه با در دست داشتن پلاکاردهائی با شعارهای «الموت لامریکا» «الموت لاسرائیل» و تصاویری از امام با فریاد الله‌اکبر و لااله‌الاالله از هر سو، به طرف میدان معابده نقطه شروع راهپیامائی در حرکتند.

شماری از حجاج که بازوبند قرمز انتظامات بر دست دارند، با کشیدن صفی ممتد از میدان معابده تا پل حجون در دو طرف خیابان، شکوه و نظم خاصی به مراسم می‌بخشند. عده‌ای نیز با بازوبنده سبز که کلمه «سقایۀ الحاج» حج به چشم می‌خورد با کتری‌های آب سرد گلوی خشکیده از فریاد برائت از مشرکین حاجیان را تازه می‌کنند و به یاد مولایشان حسین علیه‌السلام زوار تشنه‌لب ایرانی یا غیر ایرانی را سیراب می‌سازد.

نشاط کسب رضای خدا با اعلام برائت از مشرکین سختی گرمای هوا را در خود ذوب می‌کند، از روی پل شکوه و عظمت خیل موحدین نمایان تر است و مجذوب‌تر، پشت‌بام‌های اماکن و ساختمان‌های دولتی در طول مسیر مملو از از افراد غیرنظامی سعودی و گاهاً در کنار آنها دوربین‌های فیلمبرداری نیز دیده می‌شود.

در ادامه مسیر هنگامی که ابتدای جمعیت به مسجد جن می‌رسد ازدحام بیشتری ایجاد می‌گردد، کماندوهای سعودی تقاطع شارع مسجدالحرام را با استقرار ماشین‌ها در وسط خیابان، کشیدن دیواری از سپرهایشان، مسدود کرده‌اند.

در این لحظات در کنار پلیس قرار می‌گیرم و منتظر هستم تا پلیس چون سال گذشته بر روی این جمعیت عظیم که حتی پس از خاتمه دادن به تظاهرات می‌بایست جهت متفرق شدن به سمتی برود راهی باز کند، ولی برخلاف انتظار به محض نزدیک شدن صف پیشین تظاهرات که متشکل از برادران انتظامات است، به ناگاه افراد پلیس با علامت افسر سعودی همزمان باتوم‌های چوبی شان را بالا برده و به سر مردم فرود می‌آوردند. 

هیچکس انتظار چنین صحنه را ندارد من ابتدا تصور می‌کردم این همچون سال‌های قبل درگیری مقطعی و کوتاه خواهد بود ولی هجوم گروه دیگری از پلیس مستقر در نزدیکی تقاطع که توسط بیسیم همان افسر فراخوانده می‌شوند، وضع را وخیم‌تر می‌کند. از آنجایی که هیچکس آمادگی مقابله با پلیس را ندارد به ناچار علی‌رغم فشار سیل عظیم جمعیت که از حمله پلیس بی‌اطلاع هستند به سمت جلو، مردم سعی می‌کنند بر خلاف جهت راهپیمایی برگردند، به ناگاه ازدحام عجیب و خطرناکی درست در مقابل مسجد جن ایجاد می‌شود. فریادهای الله‌اکبر در فضای حرم امن‌الهی طنین انداز است و لابلای فریادهای الله‌اکبر این صدا به گوش می‌رسد درگیر نشوید... برگردید... خونسرد باشید... مواظب خواهرها باشید... برادرها نروید عقب، بایستید ...

به دلیل عدم آمادگی مردم و عدم انتظار به وجود آمدن چین صحنه هیچ‌کس قدرت تصمیم‌گیری ندارد و گاه نظر افرادی که فریاد می‌کشند متفاوت است .... درست در همین لحظه فاجعه دردناک آغاز می‌گردد.

عمال شخصی سعودی که در طبقات پارکینگ چند طبقه مقابل مسجد جن از قبل مهیا شده‌اند شروع می‌کنند به پرتاب سنگ‌های بزرگ، چوب، آهن، کولر و هر وسیله سنگین دیگر بر سر جمعیت بی‌دفاع. اینک برای من مسلّم شد که هدف اینها متفرق کردن مردم با ایجاد رعب و وحشت نیست بلکه هدف کشتن مردم آن هم با فجیع‌ترین وضع است. چراکه هر سنگی که از طبقه ششم پایین پرت می‌شود بر اثر ازدحام غیر قابل وصف جمعیت حداقل سه یا چهار نفر را به شدیدترین وجه مجروح یا حتی شهید می‌کند.

باتوم‌های پلیس بر سر هر کسی که فرود می‌آید بلااستثنا خون فوران می‌زند و جامعه‌ای سفید را گلرنگ می‌سازد و غرق در خون می‌گرداند.

در همان لحظات اول ماکت قدس در زیر ضربات باتوم پلیس از هم می‌پاشید. فشار جمعیت ما را به سمت راست خیابان که خواهران هستند می‌برد، چند لحظه‌ای از آغاز هجوم ددمنشانه پلیس سعودی نگذشته است که صدای شلیک گلوله شنیده می‌شود و دیدن افرادی که بر اثر اصابت گلوله به سرشان، در خون پاک و مطهرشان می‌غلطند، این تصور شاید تیرهای هوائی باشد از ذهنم می‌زداید!

در این بین ناگهان می‌بینم که هجوم وحشیانه پلیس در سمت چپ خیابان برادرها را به عقب می‌راند ولی علی‌رغم ضربات شدید پلیس وحشی سعودی در سمت راست خیابان، این جمعیت انبوه قادر به حرکت نیست ولی هرلحظه فشرده‌تر می‌شود. فشار و ازدحام به حدی است که تنفس را به سختی ممکن می‌سازد، اطرافیانم که غالباً افراد پیر یا مسن هستند از فرط فشار و سختی تنفس رنگ چهره‌هاشان رو به کبودی است و توان تکلم را از دست داده‌اند. سخت متحیر می‌شوم و وقتی می‌‎بینم جلوی جمعیت خالی است ولی هیچ‌کس حرکت نمی‌کند، تصور می‌کنم مانعی در وسط خیابان و در جلوی مردم انداخته‌اند. 

با سختی زیاد خودم را از لابلای جمعیت بیرون می‌کشم تا به گمان خود با کمک چند نفر دیگر از برادران مانع را برداریم و جان چندین نفر را از دست پلیس وحشی سعودی که با باتوم بر فرق مردم می‌کوبید و پیکرهای نحیفشان را لگد مال می‌کند و همین گونه از زیر باران بطری شکسته و سنگ‌های سنگینی که توسط ایادی رژیم از بالا پرت می‌شود، نجات دهیم؛ اما وقتی در مقابل این جمعیت راکد و در هم قرار می‌گیرم، منظره‌ای بس دلخراش می‌بینم که کلامم از بیان چگونگی‌اش و عمق فاجعه در می‌ماند.

انبوهی از خواهران بویژه پیرزنان را می‌بینم که روی هم انباشته شده‌اند و مانعی در جلوی جمعیت گشته‌اند، نفرات زیرین تماما جان به جان آفرین تسلیم کرده‌اند و نفرات بالاتر، شاید نفس‌های آخر خود را می‌کشند و تنها بانگ‌های مظلومانه خویش و بعضی با دراز کردن دستان بی‌رمق خویش استمداد می‌طلبند.

بی‌درنگ سعی می‌کنیم با کمک برادران دیگر، یکی یکی آنها را از زیر انبوه جمعیت بیرون بکشیم ولی جز چند مورد تلاشمان بی‌نتیجه ماند، با هجوم پلیس آن عده که رمقی در بدن دارند به عقب می‌روند اما متاسفانه اجسادی مطهر، همچنان بر روی هم باقی می‌ماند. در سمت راست خیابان عده‌ای از جانبازان در همان لحظات اول از روی چرخ‌ها می‌افتند و چماق‌های پلیس وحشیانه بر سر و روی آنان فرود می‌آید. عده‌ای با جدیت می‌کوشند مجروحین و مصدومین را بر روی دست یا روی پلاکاردهائی که در دست مردم بود به عقب برسانند. صفیر گلوله لحظه‌ای قطع نمی‌گردد، من تلاشم این است که پیرمردان و افراد ناتوان مصدوم را به عقب هدایت کنم، پیرزنی فرتوت را می‌بینم که خون از سرش جاری است و نیمی از صورتش را خون پوشانده و بر روی پیراهنش راه باز کرده است. به سمت او می‌روم تا به او کمک کنم، ولی قبل از اینکه کاری برای او انجام دهم، جمله‌ای به من می‌گوید که حقیقتاً تبلور ایمان و شجاعت شیرزنان اسلام است. او نفس زنان اما مصمم می‌گوید من عقب نمی‌روم، جوان‌هایمان دارند شهید می‌شوند من کجا بروم!

هجوم پلیس مردم را از زیر پل حجون به سمت بالای پل حجون (بطرف میدان معابده) به عقب می‌راند، ناگهان در مقابل چند ساختمان جدیدالحداث در کنار قبرستان ابی‌طالب که فلسطینی‌ها و اردنی‌ها در آن مستقر هستند مجدداً ازدحام سختی پدید می‌آید، پلیس از طرف دیگر نیز یعنی میدان معابده به مردم یورش برده است و آنها را به طرف پایین می‌راند. جمعیت باقی‌مانده از دو طرف در محاصره است، هیچ راهی وجود ندارد، درب تمام ساختمان‌ها بسته است اما ساکنین همه از پنجره‌های طبقات بالا ناظر جنایات پلیس سعودی هستند.

هوا کاملاً تاریک شده است و اجساد زیادی نیز بر کف خیابان افتاده‌اند. حال که مردم از دو طرف در محاصره شدید هستند، پلیس سعودی به اشاره و علامت از مردم می‌خواهد که بنشینند و جمعیت به تصور خاتمه دادن به جنایات هولناک وحشیانه آنان می‌نشینند.

وقتی همه نشستند ناگهان بی‌رحمانه اقدام به پرتاب گاز خفه کننده به میان مردم می‌کنند. در جاهائی که ازدحام زیاد است بلااستثنا چند نفری بر اثر گاز شهید شده یا حداقل دچار تنگی نفس می‌شوند، در این شرایط سخت ناگهان درب ساختمان اردنی‌ها و فلسطینی‌ها بر روی مردم باز می‌شود. تعداد زیادی از خواهران و مجروحین به داخل ساختمان‌ها می‌روند، اما وقتی پلیس متوجه وجود ایرانی‌ها در داخل ساختمان‌ها می‌شود برق آن را قطع می‌کند، طوری که گرمای زیاد و تاریکی مشکلات زیادی را بوجود می‌آورد.

پلیس همچنان اعمال ددمنشانه خود را ادامه می‌دهد و تعداد دیگری را شهید یا مجروح می‌سازد، در پشت سر پلیس تعداد زیادی از مامورین امنیتی و اراذل اوباش جیره‌خوار آل سعود در لباس شخصی با چوب و سنگ به مردم حمله می‌کنند.

درگیری و ضرب وشتم تا لحظاتی قبل از نماز عشا ادامه دارد، در این زمان با مصدوم کردن و دستگیر کردن آخرین نفرات، حمله مغول و اعمال امریکا با عرض تبریک به یکدیگر و حتی مصافحه و معانقه به پایان می‌رسد، در حالیکه خیابان پوشیده از خون است و مملو از اشیا بجای مانده از مردم، چادرهای غرقه به خون و پیکر پاک شهدا و حتی مجروحین می‌باشد، درحالیکه در گوشه و کنار هنوز اراذل و اوباش و عمال پلیس به ضرب و شتم ایرانیانی که از مهلکه جان سالم بدر برده‌اند، مشغول می‌باشند.

صحنه غمبار و پر دردی است، پیکرهای پاک و مطهر عزیزانی که برای انجام وظیفه دینی خود یعنی اعلام برائت از مشرکین، در کنار حرم امن الهی توسط مدعیان کلیدداری کعبه به شهادت رسیده‌اند بر کف خیابان و بر روی سجاده‌ای از خون افتاده است، اما آرامش و سکوتشان تا ابد فریادی پر خروش خواهد بود در گوش هر مسلم و بیدار دلی!

ساعتی بعد از حرم خدا مسجدالرحرام به سوی میدان معابده می‌روم، با شگفتی تمام می‌بینم که نوکران پست امریکا تمام آثار جنایات بی‌سابقه خویش را از بین برده‌آند، همه اجساد و مجروحین را برده و وسائل بجای مانده از مردم را جمع کرده و خیابان را تا پل حجون تمیز کرده‌اند، اما خون‌های زیادی در طول این مسیر بر کف خیابان و پیاده‌رو و در و دیوار نقش بسته است که تا ابد مظلومیت شهدا را فریاد خواهد کشید.

از پل حجون به بعد، به جز بردن اجساد و مجروحین، صحنه دست نخورده باقی مانده است، کفش‌ها و چادرهای غرقه به خون، قمقمه‌های شکسته، قلوه‌سنگ‌ها، بطری‌های شکسته تمامی سطح خیابان را پوشانده است.

خون‌های پاشیده بر در و دیوار و نقش بسته بر کف خیابان حاکی از عمق جنایت آل سعود است. در زیر چتر سیاه شب، با خود می‌اندیشم، خدایا اینجا میدان جنگ است یا نقطه‌ای از محدود حرم امن‌الهی در جوار خانه‌ات؟ اینجا خیابانی در مکه است؟ یا مسلخ منی؟

امسال حاجیان را ذبح گوسفند در راه خدا کافی نبود، چراکه خود را به مسلخ و مذبح عشق آوردند و خود را به جای هدی تقدیم خدا نمودند.

امسال کعبه را به جای عطر و گلاب با خون شستشو دادند. به امید آنروز که خدا خود انتقام خون مهمانانش را بستاند.»

اخبار روز سایر رسانه ها
    تیتر یک
    کارگزاری مفید