اسناد وزارت خارجه آمریکا از روند کودتا علیه دولت مصدق/ کودتا در دو ضربه

قاعده بر این است که کودتای اول را برابر با رخدادی که در نیمه شب و در ساعت اولیه روز ۲۵مرداد ۱۳۳۲ اتفاق افتاده، میدانند و آن اعزام سرهنگ نصیری به همراهی تعدادی کامیون پر از سرباز، ظاهرا به جهت ابلاغ فرمان عزل نخستوزیر ولی در عمل، قصد بازداشت او مورد نظر بوده است. این نیروها به دام سرهنگ ممتاز میافتند و دستگیر میشوند. کودتا در این مرحله شکست میخورد. بنا بر اسناد و مدارک متقن که در دسترس همگان است، کودتای ۲۵ و ۲۸مرداد ۱۳۳۲ در چهارچوب یک برنامه خاص و منسجم با فرماندهی متمرکز شامل: دولت آمریکا، دولت انگلستان و دربار سلطنتی ایران و نیروهای ایرانی پیرامون آن، صورت گرفت. بنابراین رخداد ۲۵ و ۲۸مرداد از نظر نگارنده یک رخداد واحد ولی بنا به ضرورت و شرایط خاص، در دو مرحله بوقوع پیوست.
از نظر اینجانب برنامهریزی برای کودتای اول در بازه زمانی ۳خرداد ۱۳۳۱ تا ۷تیر ۱۳۳۱ انجام شد. در برنامهریزی برای کودتای اول برخلاف آنچه که در ۱۵ماه بعد در مرداد ۱۳۳۲ اتفاق افتاد، مبتکر آن شاه و وزیر دربار او، حسین علاء، بودند. ذکر این مطلب بسیار حائز اهمیت است، در کلیه مذاکراتی که، چه حسین علاء، البته به نمایندگی از طرف شاه، با هندرسن گفتوگو میکرده و چه در گفتوگوهای حضوری شاه-هندرسن، همواره و بدون استثنا از واژه کودتا به عنوان شیوهی برکناری دکتر مصدق استفاده میشد.
در مجموعه اسناد یادشده از وزارت خارجه آمریکا، به اسناد پراکنده ولی پر اهمیتی برمیخوریم که حاکی از این حقیقت است: بحث برکناری نخستوزیر از همان آغاز بکار دولت دکتر مصدق مطرح بوده، ولی در هیچیک از آنها از واژه «کودتا» برای ساقط کردن نخستوزیر استفاده نشده است. ایننمونه از اسناد (شماره ۱۸، ۷۹، ۸۴، ۸۹، ۹۳، ۹۶، ۹۸ و ۱۳۸) بیشتر مورد توجه مورخین بوده است. در اینجا به اختصار به معرفی اسناد اخیر میپردازم، زیرا اسناد یادشده نشان میدهد؛ در مواقعی شاه، و نیز در مواقعی دیگر دولت انگلیس و یا دولت آمریکا، خواهان برکناری مصدق (در این مرحله، نه از طریق کودتا) میشدهاند.
بررسی این سابقه ناهمدلی شاه با دکتر مصدق، به ما میگوید، چرا او از سوم خرداد ۱۳۳۱ به طور قاطع در صدد انجام کودتا برمیآید. اگر چه این کودتا در آخرین حلقه اجراییاش متوقف میماند، ولی اصرار شاه و علاء و برنامهریزی آندو برای برکناری کودتایی نخستوزیر، چنان جدی است که بالاترین مقامات سیاسی و امنیتی دو کشور آمریکا و انگلیس را سخت درگیر میکند.
۱. سند شماره ۱۸ (۷ مه ۱۹۵۱ برابر با ۱۶ اردیبهشت ۱۳۳۰)
گریدی سفیر وقت آمریکا در تهران برای صرف ناهار مهمان پادشاه است. درست چهار روز پس از معرفی کابینه مصدق به مجلس، در خصوص وامی که آمریکا ابتدا قرار بود در سال ۱۳۲۹ به دولت رزمآرا بدهد اما در این زمان مصدق خواهان آن بود، گریدی مینویسد:
شاه به من اصرار کرد روی موضوع وام فشار زیادی نیاورم تا اینکه دولت موافقتر و دلسوزتر سرکار بیاید. (ص۱۶۱)
در همین سند شماره ۱۸ گریدی، از ملاقات با گروهی از سناتورها از جمله تقیزاده و نیز وزیر دربار، علاء، یاد میکند که از آنها به «گروه من» نام میبرد. او با اعضای گروه یادشده درباره کارهایی که پس از سقوط دولت مصدق باید انجام شود، مذاکره کرده بود. (ص۱۶۲)
۲. سند شماره ۷۹ (۳۰ اوت ۱۹۵۱ برابر با ۷ شهریور ۱۳۳۰)
گریدی سفیر آمریکا بنا به درخواست شاه به دیدار او میرود:
وی (شاه) امیدوار است که تحولات، مصدق را از میدان به در کند و انتخاب نخستوزیر خردمندی را ممکن سازد.(ص۲۹۳)
۳. سند شماره ۸۴ (۷ سپتامبر۱۹۵۱ برابر با ۱۵ شهریور ۱۳۳۰)
این سند که در واقع یادداشتی است از وزارت خارجه آمریکا به سفارت این کشور در تهران، به صراحت مینویسد؛ یکی از دلایل آمریکا در عقب انداختن پرداخت وام به ایران، ناکام ماندن دولت مصدق در انجام دادن کاری برای کشورش، چه درباره حل اختلاف نفت، یا در زمینه تحصیل وامهای خارجی است.(ص ۳۰۱)
اقدام دولت آمریکا در بهتاخیر انداختن وام به دولت مصدق، درست مطابقت دارد با درخواست شاه از سفیر آمریکا در ۱۶اردیبهشت ۱۳۳۰ (سند شماره ۱۸، ص۱۶۱). شاه در سند اخیر، از سفیر آمریکا میخواهد وام را به مصدق ندهند تا دولت دیگری بر سر کار بیاید.
۴. سند شماره ۸۹ (۲۶ سپتامبر ۱۹۵۱ برابر با ۳ مهر ۱۳۳۰)
اتلی (Attlee) نخستوزیر انگلستان از سفیر این کشور در تهران میخواهد که با «قویترین لحن» از شاه بخواهد مصدق را برکنار کند. (ص۳۱۲)
خطاب به آنانی که تاریخ دیروز را با معیارهای امروزی خوانش میکنند، اگر این رفتار نخستوزیر انگلستان با دولت ایران، استعماری نبوده، پس چه نامی بر آن بگذاریم؟
۵. سند شماره ۹۳ (۲۷ سپتامبر ۱۹۵۱ برابر با ۴ مهر ۱۳۳۰)
حسین علاء در ۳ مهر ۱۳۳۰ به ملاقات هندرسن سفیر آمریکا میرود و او را طرف مشورت قرار میدهد. محتوای این گفتوگو از منظر حاکمیت ملی حیرتآور است. علاء از هندرسن انتظار دارد که بگوید شاه چه بکند و یا چه نکند.
او در این گفتوگو با هندرسن درپی یافتن راهی است که مصدق را برکنار کند. (ص۳۲۵-۳۲۴)
۶. سند شماره ۹۶ (۲۸ سپتامبر ۱۹۵۱ برابر با ۵ مهر ۱۳۳۰)
در اوایل مهر ۱۳۳۰ سفیر دولت انگلیس در تهران از شاه میخواهد «به شرط اینکه مصدق برکنار شود و جای او را دولت منطقیتری بگیرد، پیشنهادهای مساعدتری ارائه خواهد شد.» (ص۳۳۴، پاورقی شماره ۵)
۷. سند شماره ۹۸ (۳۰ سپتامبر ۱۹۵۱ برابر با ۷ مهر ۱۳۳۰)
سند شماره ۹۸ یکی از مهمترین اسناد مجموعه دوجلدی «اسناد سخن میگویند» است. این سند چهارصفحهای محتوای بسیاری از رخدادهای سیاسی دوران نهضت ملی را رمزگشایی میکند. در صبح روز ۶ مهر ۱۳۳۰ هندرسن به دیدار شاه میرود تا استوارنامه خود را تقدیم کند. در این جلسه دکتر فاطمی وزیر خارجه دولت دکتر مصدق هم حضور داشت. هندرسن در گزارش خود مینویسد: ظاهرا به علت حضور وزیر امور خارجه، شاه صحبت را از مسالهی اختلاف نفت منحرف کرد و بر نیاز مبرم ایران به توسعه اقتصادی تاکید کرد. (ص۳۳۷)
شاه به گونهای رفتار میکند، گویی که حسین فاطمی، فردی بیگانه است و هندرسن محرم اوست.
هندرسن هم که از رفتار شاه متوجه میشود به دلیل حضور فاطمی نمیتواند با او به راحتی گفتوگو کند، در بعدازظهر همان روز (۶مهر) مجددا به دیدار شاه میرود.
شاه در گفتوگوی بعدازظهر با هندرسن که به واقع اولین روز رسمی شروع بکار او بود، با چنان استیصالی از مصدق صحبت میکرد که گویی یک بچه کوچک در نزد بزرگتر خود شکایت میکند: شاه تلاش نمیکرد اضطراب و اندوه خود را از آنچه به نظرش ناتوانی وی در برابر اوضاع کنونی بود، پنهان سازد. وی بارها و بارها با ظاهری حاکی از یاس و ناامیدی اظهار میکرد که اما من چه میتوانم بکنم، من دست تنها هستم. (ص۳۳۸)
یکی از غمانگیزترین فرازهای این سند آنجاست که «اعلیحضرت» از موقعیت رقتانگیز خود در برابر دولت انگلیس لب به سخن میگشاید: من میدانم که سیاستهای مصدق ایران را به سوی نابودی میکشاند، من تشخیص میدهم که علیرغم بهرهکشی انگلستان از ما یا حتی در مواردی خیانت به ما، اگر بخواهیم به عنوان یک کشور مستقل بمانیم، باید دوستی و حمایت انگلستان را حفظ کنیم، من میدانم که اگر انگلیس با شخص من مخالفت کند، نظام سلطنتی ما، که به عقیده من عامل اصلی ثبات در کشور ماست، ممکن است سقوط نماید. ولی من چه میتوانم بکنم؟(ص۳۳۹)
در ادامه این گفتوگو، وحشت شاه از دولت انگلیس بهخوبی هویداست، به هندرسن میگوید؛ چون فعلا شرایط به گونهای است که اگر اقدام به برکناری مصدق کنم مرا به عنوان «یک آلت دست انگلستان» خواهند دید ولی امیدوارم که یا مصدق بر سر عقل آید و یا آنقدر مرتکب اشتباه شود که از طریق مجلس ساقط شود. شاه ادامه میدهد: ولی این امید به هر حال برای سفیر بریتانیا که امشب با من ملاقات میکند، جاذبهای ندارد. هنگامیکه وی دریابد من فکر نمیکنم که باید هم اکنون مصدق را برکنار کنم، خشمگین میشود و دولت وی ممکن است شروع به مخالفت با من کند. (ص۳۴۱-۳۴۰)
شاه در انتهای گفتوگوی بعد از ظهر ۶ مهر ۱۳۳۰ از روی استیصال کامل به هندرسن میگوید «درحالحاضر نمیداند بهکجا متوسل گردد.» (ص۳۴۰)
عجب است! پادشاه مملکت از دست نخستوزیر قانونی خود نمیداند به کجا متوسل شود!
۸. سند شماره ۱۳۸ (۲۶ دسامبر ۱۹۵۱ برابر با ۴ دی ۱۳۳۰)
هندرسن در ۳۰ آذر ۱۳۳۰ (۲۲ دسامبر) در یک ملاقات یکساعته با شاه درباره مسائل جاری گفتوگو میکند. در این جلسه برای نخستین بار است (البته براساس این مجموعه از اسناد وزارت خارجه آمریکا) که شاه از برکناری دکتر مصدق به وسیله کودتا صحبت میکند. ولی چون پس از این جلسه و در ملاقاتهای بعدی با سفیر آمریکا، بحث کودتا مطرح نشده است، ترجیح دادم که این سند را جزو اسنادی قرار ندهم که از ۳ خرداد ۱۳۳۱ (سند شماره ۱۷۵) تا ۷ تیر ۱۳۳۱ (سند شماره ۱۸۴) به طور پیگیر و جدی و با برنامهریزی در سطوح بالای دو دولت انگلیس و آمریکا و البته با ابتکار شاه، سرنگونی دولت مصدق مطرح شده است.
در گفتوگوی روز ۳۰ آذر، شاه به هندرسن میگوید چون هیچ گروه مخالف موثری در برابر مصدق وجود ندارد، پس باید او را بوسیله یک کودتا برکنار کرد و پس از کودتا هم باید یک رژیم دیکتاتوری ایجاد کرد. هندرسن مینویسد «من هم حرف شاه را تصدیق کردم». (ص۴۸۵)
این تبانی مشخص میان پادشاه با یک مقام دولت بیگانه، به منظور سرنگونی نخستوزیر قانونی کشور، اگر در جهان آزاد اتفاق میافتاد، قطعا نام آن را خیانت به کشور گذاشته و پادشاه را به دادگاه میسپردند. در این میان جرم مصدق چیست که هندرسن از شاه میخواهد او را برکنار کند؟
زیرا مصدق زیر بار پذیرش کمکهای اقتصادی آمریکا نمیرود که در برابر آن کمکها، تضمینهایی بدهد که دولت ایران را در برابر دولت آمریکا متناسب با قانون مربوط به دفاع مشترک در یک جنگ احتمالی با بلوک شرق به جهان، به اصطلاح آزاد، متعهد نماید. (تفصیل این بحث و انتظارات دولت آمریکا از مصدق در اسناد شماره ۱۳۶ ص۴۷۵، ۱۳۷ ص۴۸۰، ۱۴۱ ص۴۹۴ و شماره ۱۵۰ ص ۵۲۹ آمده است.) به همین دلیل هندرسن به شاه مراجعه میکند که این نخستوزیر چموش را برکنار و شاه که از این فرد بیگانه، تندتر است، میگوید باید کودتا کرد. (ص۴۸۵)
در انتهای این گفتوگو، شاهکار دیگری از پادشاه ایران به نمایش در میآید. به هندرسن میگوید «ایران یک ملت بیمار است و از آن نباید انتظار داشته باشید که به طور طبیعی رفتار کند.» (ص۴۸۶)
رهبر یک کشور که باید از ملت و آبروی مردم خود محافظت کند، به سفیر یک کشور بیگانه میگوید ملت من بیمار است، شما صبور باشید. (ص۴۸۶) بعد از این جلسه است که هندرسن در گزارشی به وزارت خارجه آمریکا ملت ایران را بیمار و دکتر مصدق را از بیمارترین رهبران جهان برمیشمارد. (سند شماره ۱۳۹، ص۴۹۰)
پس از ملی شدن صنعت نفت ایران، دولت انگلستان در تاریخ ۴خرداد و نیز ۳۱خرداد ۱۳۳۰ از دولت ایران به دیوان دادگستری شکایت کرد و تقاضا نمود، دیوان، دولت ایران را از اجرایی کردن قانون ملی شدن نفت باز دارد. دولت ایران طی لایحهای صلاحیت رسیدگی به اختلاف میان دولت ایران و شرکت نفت را نپذیرفت و از کارکنان خارجی شرکت نفت خواست تا ۱۱مهر ۱۳۳۰ ایران را ترک کنند. به همین دلیل دولت انگلیس در تاریخ ۵مهر ۱۳۳۰ از شورای امنیت سازمان ملل درخواست کرد که ایران را از این اقدام باز دارد. در پی شکایت دولت انگلیس، دکتر محمد مصدق به همراه عدهای به نیویورک رفت و در جلسات شورای امنیت در فاصله روزهای ۲۲ تا ۲۶مهر از حقوق ملت ایران دفاع جانانهای انجام داد و دولت انگلیس در شورای امنیت ناکام ماند. شورای امنیت موضوع دعوای انگلیس و ایران را به دیوان بینالمللی ارجاع داد.
دولت ایران در ۱۵بهمن ۱۳۳۰ لایحهای را به دیوان تسلیم کرد و قویا منکر صلاحیت دیوان در رسیدگی به شکایت انگلستان شد. در نهایت دیوان لاهه در روز ۱۹خرداد ۱۳۳۱ رسیدگی به شکایت دولت انگلیس علیه ایران را شروع و در ۳۱تیر به نفع ایران رای داد. از از ۱۴قاضی دیوان ۹ نفر از جمله سر آرنولد مکنیر، قاضی انگلیسی به نفع ایران رای داد. (فؤاد روحانی، زندگی سیاسی مصدق، تهران:
زوار، ۱۳۷۹، ص ۲۷۵-۲۷۱) تصور کنید درحالیکه کشتیهای جنگی انگلستان در برابر پالایشگاه آبادان مستقر و این شهر را در محاصره دریایی داشتند و از طرف دیگر دولت این کشور از ۴ خرداد ۱۳۳۰با شکایت علیه ایران، ابتدا در دیوان لاهه، سپس شورای امنیت و پس از آن، مجددا در دادگاه لاهه، یک جنگ تمام عیار حقوقی در سطح مناسبات بینالمللی را به راه انداخته و اوج آن در روزهای خردادماه ۱۳۳۱بود، دکتر مصدق باید در این جنگ نابرابر، به مصاف حریف قدر قدرت میرفت. او که داشت آماده میشد تا در روز ۶خرداد ۱۳۳۱ تهران را به قصد لاهه ترک نماید، درست ۳ روز پیش از این تاریخ، در سوم خرداد پروسه کودتا(ی اول) با ابتکار قطعی شاه و وزیر دربار او، حسین علاء، آغاز میشود.
تصور آن حتی پس از سالیان درازی که از آن رخداد گذشته است، هنوز سخت و دردناک است. یک نخستوزیر قانونی با مجموعهای از بیماریهای کهنه و مزمن که از جوانی همچون همزادی او را رها نمیکرد و در ایامی که با شور و شوق وصفناپذیر، نه تنها در لاهه، بلکه در صحنه جهانی در مقام دفاع از منافع و حاکمیت ملی ایرانیان، عصا به دست و لنگان لنگان، اما استوار در تلاش بود، پادشاه ایران در تهران در صدد است تا با همکاری دو سفارت آمریکا و انگلیس علیه این پیرمرد فرتوت کودتا کند.
مساله اصلی این نوشتار صرفا معرفی کودتایی است که برای بهار ۱۳۳۱ برنامهریزی شد و قرار بود مصدق در اواخر خرداد از قدرت ساقط شود. اسناد مربوط به کودتای یاد شده که هم معرفی و هم تصاویر آنها ضمیمه شدهاند، به شدت تحتالشعاع کودتای ۲۸مرداد ۱۳۳۲ قرار گرفته و به همین دلیل، توجه مورخین را کمتر جلب کرده است.
۹. سند شماره ۱۸۲ (۲۴ ژوئن ۱۹۵۲ برابر با ۳ تیر ۱۳۳۱)
مذاکرات محرمانه شاه و علاء با سفیر آمریکا در تهران، هندرسن، در خصوص برکناری مصدق از قدرت، که جزئیات آن در سندهای ۱۷۵، ۱۷۶، ۱۷۸ و ۱۸۱ گزارش شده است، چنان جدی بود که دو گروه کاری متشکل از کارشناسان آمریکایی و انگلیسی در تاریخ ۲۴ژوئن ۱۹۵۲ (۳ تیر ۱۳۳۱) جلسهای را در لندن برگزار کردند تا درباره اداره صنعت نفت ایران پس از سقوط دولت مصدق تصمیمگیری کنند.
طرف مذاکرهکننده آمریکایی شامل پل نیتزه و پالمر و از طرف انگلیس راجر ماکینز، میدلتون و رامز باتوم در این گفتوگو شرکت داشتند. (ص۶۲۰) مذاکرهکنندگان در جلسه لندن به منظور اداره نفت ایران پسامصدق، وارد جزئیات بسیار گستردهای شدند. برای آگاهی از ابعاد این مذاکرات، تصویر تمام صفحات سند ۱۸۲را در پیوست قرار میدهم تا خواننده متوجه این حقیقت شود که دو دولت آمریکا و انگلیس، امر کودتا علیه دولت مصدق در این مرحله را که نگارنده آن را کودتای اول نام نهاده است، بسیار جدی و واقعی تلقی کرده بودند.
پلنیتزه از کارگروه آمریکایی ضمن ابراز نگرانی از وضعیت مالی ایران پس از کودتا معتقد بود که «ماهیانه دهمیلیون دلار برای مدت شش ماه در اختیار دولت جدید بگذاریم». (ص۶۲۰)
این پیشنهاد صریح و فوری نیتزه آمریکایی، طرف انگلیسی را شوکه کرد، به طوریکه میدلتون گفت «این اقدام، دولت جدید را در معرض این اتهامات قرار میدهد که بازیچه و آلت قدرتهای غربی است.» (ص۶۲۰) این توصیه میدلتون، راهکار هندرسن را به یاد میآورد که دو روز پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در گزارش ۳۰ مرداد ۱۳۳۲ از وزارت خارجه آمریکا میخواهد باید کارزاری راه بیندازیم که افکار مردم را مبنی بر اینکه «دولت ایالات متحده با پول و کمک فنی در سرنگون ساختن مصدق و سرکار آوردن دولت زاهدی کمک و مشارکت نموده است» تغییر دهد. (جلد۲، سند ۳۵۱، ص۱۲۰۳-۱۲۰۲)
هیات وزیران انگلیس در جلسه روز ۲۴ ژوئن (۳ تیر) در خصوص تعامل با ایران و شرکت نفت در صورت تغییر دولت در ایران، تصمیماتی را اتخاذ کرد که از طریق راجر ماکینز به سمع کارگروه رسید.(ص۶۲۱)
یکی از مواردی که به وسیله میدلتون بیان شد، باید در ابتدا از ایران «مبلغ عمدهای به عنوان غرامت مطالبه شود و سپس به عنوان بخشی از قرار و مدار نهایی از مطالبه آن صرفنظر شود. این امر به مذاکرهکنندگان ایرانی احساس یک موفقیت آشکار میدهد و از آن آبرو و اعتباری برای خود کسب میکنند.» (ص۶۲۳)
طرف انگلیسی حتی نام کسی را که قرار بود پس از سقوط مصدق مذاکره با ایران را مدیریت کند، نام میبرد: کینهن کورنوالیس.(ص۶۲۳)
یک روز پس از اینکه مصدق از لاهه به تهران بازگشت، براساس گزارش علاء به هندرسن «صبح روز ۲۶ ژوئن (۵ تیر) کاشانی به دیدار وی (علاء) آمده بود و.... به نظر وی (کاشانی) بوشهری بهترین شخص برای جانشینی مصدق است.» (سند شماره ۱۸۳، ص۶۲۶)
این سند نشان میدهد، کاشانی در این مقطع از زمان، احتمالا در جریان حذف مصدق بوده و بههمین دلیل او هم در خصوص دولت جانشین به مشورت طلبیده شده است. بنابراین، این ادعا که کاشانی در زمستان ۱۳۳۱ با درخواست مصدق برای تمدید اختیارات فوقالعاده راه خود را از مصدق جدا کرده، صحیح نیست.
ارسال نظر