پژوهشگر مرکز مطالعات استراتژیک خاورمیانه مطرح کرد

سیاستگذاران ایرانی امیدوارند که فشارهای ترامپ موقتی باشد/درایران برخلاف سایر نقاط جهان اقتصاد تابعی از سیاست است!/هدف اصلی اروپا از اینس‌تکس

کدخبر: ۲۷۲۴۵۹
​اقتصادنیوز: کامران کرمی، خبرنگار روزنامه دنیای اقتصاد قدیر نصری، استاد دانشگاه خوارزمی تهران و پژوهشگر مرکز مطالعات استراتژیک خاورمیانه گفت‌وگوه کرده است.
سیاستگذاران ایرانی امیدوارند که فشارهای ترامپ موقتی باشد/درایران برخلاف سایر نقاط جهان اقتصاد تابعی از سیاست است!/هدف اصلی اروپا از اینس‌تکس

به گزارش اقتصادنیوز گزیده این مصاحبه به این شرح است:

*من گمان می‌کنم که سیستم سیاسی، فرهنگی و اقتصادی ما تصمیمات نابهنگام، دیرهنگام و بدهنگام زیاد اتخاذ می‌کند. اما تصمیم حیاتی و استراتژیک یعنی اتخاذ تصمیم بهنگام؛ یعنی ما یکسری دشواره داریم، یکسری پرابلم‌‌هایی(مشکلات) داریم. برای یک problem حتما یک تصمیم حیاتی لازم است؛

*اولا تصمیم حیاتی لزوما برای رهایی از تهدید، آسیب، فروپاشی و گسیختگی نیست، بلکه می‌تواند عکس این باشد و برای کسب ثروت، افزایش موقعیت و همچنین بهینه‌سازی فرصت نیز باشد. ثانیا فردی، ‌سازمانی یا حکومتی به تصمیم استراتژیک می‌رسد که در گذشته چکاپ‌های هماهنگ و تقویمی را نکرده باشد. من گمان می‌کنم در بعضی مواقع ما چکاپ تاکتیکی نمی‌کنیم و نهایتا به تصمیم استراتژیک می‌رسیم.

* فراموش نکنیم تصمیم اجتماعی و فرهنگی را در ایران، جامعه می‌گیرد نه حاکمیت.  تصمیم اقتصادی را هم بازار و مارکت بین‌المللی می‌گیرد بنا به دلایل عدیده‌ای که داریم؛ وابستگی به ارز خارجی و اقتصاد مبتنی ‌بر بازرگانی. بنابراین دولت در ساحت اقتصادی تصمیم‌گیر نهایی نیست؛ ‌اما در ساحت سیاسی و امنیتی و استراتژیک بله، دولت می‌تواند تصمیم‌هایی بگیرد. من فکر می‌کنم که سه تصمیم حیاتی می‌تواند اتخاذ شود و آن دو حوزه‌ دیگر را هم متاثر بکند؛ یعنی به سخن بهتر، برخلاف سایر نقاط دنیا که سیاست تابعی از اقتصاد است، در ایران اقتصاد تابعی از سیاست است یعنی بازار متاثر است از برداشت نخبگان سیاسی و تصمیمات حیاتی آنها. باز برخلاف سایر نقاط دنیا که گفته می‌شود سیاست خارجی ادامه‌ سیاست داخلی است، در ایران لزوما این گونه نیست. چه‌بسا سیاست داخلی متاثر از سیاست خارجی است یا این دو در حالت تعاملی با هم قرار دارند.

*اما آن سه حوزه‌ای که سیستم می‌تواند تصمیماتی اتخاذ کند و عرصه‌‌های اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی را متاثر کند عبارتند از:اولین تصمیم مهم مشغله‌‌کاهی دولت و پوست‌اندازی حاکمیت و تمرکز انرژی بر ماموریت حرفه‌ای و تکنیکی. به‌نظرم می‌رسد دولت و حاکمیت از مشغول شدن به مقولات وقت‌گیری مانند طرز پوشش مردم، ساماندهی زندگی عمومی، تامین ارزاق مردم، تولید انسان تراز نوین و ارشاد همه‌‌جانبه جامعه باید عبور کند و اینها را به نهادهای اقتصادی و فرهنگی بسپارد. تجربه نشان داده که دولت در این زمینه تصمیم اساسی و حیاتی نمی‌تواند اتخاذ کند. پس مشغله‌کاهی، تعهدکاهی و اجتناب از تعهدافزایی و بیش‌فعالی استراتژیک که در سالیان اخیر دولت به آن مشغول بوده است؛ تصمیم مهمی است کما اینکه می‌بینیم بسیاری از نهادها که در این زمینه فعالیت می‌کنند عملا بود و نبودشان یکی است.

* دولت ناظر در واقع نه دولت «لسه فر» هست که رها بکند و افراد در واقع نسبیت فرهنگی اتخاذ بکنند و نه دولت «توتالیتر» است که صبح تا شب مراقب باشد که معاش و معاد مردم چه شد. دولت ناظر بین این دو طیف است. اصطلاحا می‌گویند دولت ناظر دولت معمار است نه دولت بنا. درواقع نقشه را می‌کشد، اما تاسیس و درواقع ساخت بنا به‌عهده مهندسان است. کما‌اینکه شما می‌بینید در هر حوزه‌ای که دولت وارد شده، اثری نداشته است، چون مستقیم، انبوه و فله‌ای وارد می‌شده و جوابی نگرفته است.

* در هر جایی از دنیا دولت (دولت که می‌گویم؛ یعنی سیستم و حاکمیت) برای اینکه دچار کشیدگی قدرت نشود که آسیب‌پذیر و با هر تشری واژگون شود و آسیب ببیند، باید تلاش کند امتیازات میدانی را در هر نقطه‌ای از جهان تبدیل به یک آورده حقوقی، پیمان رسمی و تعهد متقابل طبق کنوانسیون‌ها و عهدنامه‌های بین‌المللی کند. این مستلزم برقراری رابطه با نهادهای رسمی و عبور از تمرکز روی جماعات و جوامع است. واقعیت این است که گسترش نفوذ و بازیگری ایران یک گسترش افقی است تا عمودی؛ یعنی در نقاطی از دنیا حاکمیت موفق شده است در جامعه نفوذ و شیوع پیدا کند. اصطلاحی که اخیرا برایش به کار می‌برند «sharp power» است. این اصطلاح علاوه‌برhard، soft یا small power است. در واقع سیستم در ایران با استعداد و تکنیک‌هایی که دارد موفق می‌شود در جوامع مخاطب به‌صورت آرام نفوذ کند که این نوع قدرت در نوع خودش قابل‌تحسین است. اما در گام بعدی؛ تبدیل آن یافته‌ها یا آورده‌های میدانی به پیمان‌های حقوقی است که منجر به تثبیت منافع ملی و استمرار بازیگری در منطقه می‌شود. فراتر از اینکه در چه کشوری چه نظامی روی کار است؛ تبدیل سرایت نفوذ افقی به چانه‌زنی و امضای عهدنامه در حالت عمودی یعنی با سران آن سیستم و نه فقط با جامعه.

* تصمیم استراتژیک دیگر که بسیار اهمیت دارد؛ کشف منطق و مناطق قدرت در دنیا و اجتناب از زمان‌پریشی یا نابسامانی گفتمانی است. مقصود از منطق قدرت،‌ درک زبان قدرت در دنیاست. باید کشف کنیم چه زبانی قدرت‌آور و چه زبانی قدرت‌سوز است. بعد از آن باید کشف کنیم مناطق تراکم قدرت در چه نقاطی هستند و روی آن مناطق تراکم قدرت بیشتر متمرکز شویم. مقصودم این نیست که مرعوب یا شیفته‌ و شیدای ایالات‌متحده باشیم؛ اما درک دغدغه‌ کانون‌های مهم قدرت، شرط سیاست‌ورزی استراتژیک است. می‌شود و می‌توان با ابتکار عمل استراتژیک قدری از فشارهای مناطق تراکم قدرت علیه نظام اسلامی را کاهش داد.

*پس آن تصمیم حیاتی؛ کشف مناطق تراکم قدرت، کشف زبان قدرت، اجتناب از تصمیم‌ها و حرکت‌های دیرهنگام و زمان‌پریشانه می‌تواند به بسیاری از سیاست‌ها و تدابیری که انجام می‌شود مصونیت ببخشد. من اسم اینها را «دشواره حیاتی» می‌گذارم. برای اینکه سیستم به نگاه طردی عادت کرده نه نگاه جذبی. مواجهه‌ ایجابی و مستمر می‌تواند بسیاری از فشارها را کم کند؛ بنابراین وقتی می‌گویم «دشواره‌ حیاتی» یعنی ترک یک عادت و بازاندیشی در یک عادت که البته این مستلزم شهامت و بصیرت استراتژیک است. من اطمینان دارم که این اتفاق اگر مدام به تعویق افتد، نتایج و دغدغه‌های سنگین‌تری را در پی خواهد داشت.

*بعضی مواقع اتخاذ تصمیم حیاتی ارادی و در بعضی اوقات هم اضطراری است. در اتخاذ ارادی تصمیم حیاتی، بازیگر ابتکار عمل دارد و به‌صورت ایجابی عمل می‌کند و اصطلاحا کُنش‌مند و فعال است. اما در تصمیم‌گیری اضطراری، بازیگر به صورت انفعالی، محدود و هراس‌آلود اتخاذ تصمیم می‌کند و مواجهه‌ سلبی با جمیع رویدادها دارد. من گمان می‌کنم اکنون در یک شرایطجنگ نفس‌گیر اراده‌ها بین ایران و آمریکا قرار داریم. این را خیلی‌ها گفته‌اند، اما من از منظر دیگری طرح می‌کنم. استدلال ترامپ این است که ایالات‌متحده‌ آمریکا می‌تواند با قطع عایدات ارزی ایران که در سال چیزی حدود ۴۸ میلیارد دلار می‌شود، دولت را در مقابل جامعه قرار دهد و آن را دچار درماندگی کند و جامعه‌ عصیانگر و عصبانی در مقابل حاکمیت دست به شورش بزند. با وقوع شورش در سطح جامعه‌ پیغام مشخص بدهند که ما آماده‌ امضای یک پیمان جدید (مثلا یک برجام دیگر) هستیم. اگر چنانچه این اتفاق تا سال ۲۰۲۰ بیفتد، امید ترامپ این است که در سال ۲۰۲۰ که سال انتخابات هم هست به مردم آمریکا بگوید که من بدون خرج کردن حتی یک دلار، کشورهای یاغی یا به تعبیر آنها متمرد مثل سوریه، کره شمالی، ونزوئلا و ایران را تادیب کردم؛ بدون اینکه شهروندان آمریکایی یک دلار مالیات اضافه بپردازند و این باعث می‌شود که یک بار دیگر رای بیاورد و تا ۲۰۲۴ رئیس‌جمهور بشود. این اراده آن طرف است.اما در این طرف چون سیستم به درجه‌ای از بلوغ استراتژیک رسیده، کلی تجربه دارد و بحران‌های چندگانه‌ای را مدیریت کرده؛ اینجا هم اتفاقا پیغام و سیگنال این است که آقای ترامپ! حالا که شما می‌خواهید با تحریم‌های یکجانبه بازی همه چیز بدون ایران و علیه ایران را کلید بزنید، مردم ایران را به خیابان‌ها بکشید و ما را از مناطق نفوذ خودمان بیرون برانید، ما اتفاقا برعکس اقدام خواهیم کرد تا شما در سال ۲۰۲۰ رای نیاورید. ما هزینه را برای شما زیاد خواهیم کرد. 

*در ضمیر سیاست‌گذاران ایرانی و جامعه ایرانی این گمانه وجود دارد که فشارها کوتاه‌مدت هستند؛ یعنی یک حسی به ایرانی‌ها می‌گوید که سال ۲۰۲۰ ترامپ دیگر خواهد رفت یا ترامپ دارد اراده ایرانی‌ها را آزمایش می‌کند و نهایتا این تصمیمش عوض خواهد شد. در واقع این حس که سیاست‌های فلج‌کننده‌ آمریکا کوتاه‌مدت است یک امیدی در بین خوشه‌های مختلف جامعه ایجاد کرده است.

بر مبنای نتایج پژوهشم جامعه‌ فعال ایران را می‌توان به چهار خوشه جدا از هم تقسیم کرد:  خوشه‌ نخست مدافع مستمر نظام و جمهوری اسلامی هستند، مدافع کشور هستند و ایران را می‌خواهند؛ چه ایران با آب، بدون آب، با ریزگرد، بی‌ریزگرد. اینها مدافع ایران هستند و در جنگ هم همین‌ها فعال بودند و الان هم مناصب رسمی و کلیدی کشور در دست این گروه است.خوشه‌ دوم که مهم است، خوشه تحول‌خواه امیدمند یا همان اصلاح‌طلبان هستند. این خوشه چیزی حدود ۳۰ تا ۳۵ درصد جمعیت فعال کشور را دربرمی‌گیرد؛ یعنی هنوز گفتمان اصلاح‌طلبی برای حدود ۳۰ درصد جامعه امیدمندانه، امیدآور و شورانگیز است. شاید الان به‌خاطر گرانی عده‌ای بگویند که اصلاحات و تحول‌خواهی تمام شد. نه؛ ولی چون بدیلی وجود ندارد همچنان ۳۰ درصد جمعیت جامعه امیدوار این خوشه هستند. رای دادند و منتظرند ببینند چه می‌شود. اسم خوشه‌ سوم را من می‌گذارم خوشه‌ بی‌طرف‌ها و اقشار آسیب‌پذیر؛ مثل کارمندان و معلمان که چیزی حدود ۲۰ تا ۲۵ درصد جامعه است. این خوشه‌ بی‌طرف با همه‌ حکومت‌ها راحت هستند و اصلا برایشان مهم نیست؛ یعنی اگر آب و برق و خدمات عمومی مناسب باشد و کالاهای اساسی در دسترس باشد، مفاهیمی چون چپ و راست، اصولگرا و اصلاح‌طلب برایشان چندان مهم نیست.اما خوشه‌ چهارم خوشه مخالفان مصمم است و این خوشه مترصد فرصت است. با تحریم، با اعتراض مردم علیه موسسات مالی، با اعتراض معلم‌ها، با اعتراض علیه ایران‌خودرو و ... اینها مترصد این هستند که این خوشه‌ها را بزرگ کنند و بروند به آنها ملحق بشوند و آنها را اجتماعی کنند و چون موفق نمی‌شوند؛ بنابراین خوشه‌شان خوشه‌ محدودی باقی مانده است.اتفاق جدید و مهمی که دارد می‌افتد این است که با مایوس شدن از شعارها و وعده‌های دولت تدبیر و امید آقای روحانی آن ۳۰ درصد پشتیبان اصلاحات دارند به سمت بی‌طرف‌ها و مغضوبین می‌روند و گفتمانی که می‌گفت انتخابات فایده ندارد در حال تقویت شدن است. بنابراین ما الان در یک چنین شرایطی قرار داریم.اگر نظام موفق نشود ۳۰ درصد تحول‌خواه را همچنان در دایره‌ سیستم نگه بدارد آن گاه آسیب‌پذیری در داخل با تهدید در خارج جمع خواهد شد. همان‌طور که می‌دانید جمع آسیب داخلی با تهدید خارجی مساوی با خطر است. در خطر هم ارزش‌های حیاتی مانند تمامیت ارضی، انسجام اجتماعی، حکمرانی سیاسی و... همگی در معرض تزلزل قرار می‌گیرد.

*استدلال من این است که هدف اصلی اروپا از مطرح کردن اینس‌تکس سه گزاره‌ مهم است:هدف اول این است که اروپا به‌دنبال صیانت از قدرت نرم خود به مثابه بازیگری است که نمی‌خواهد قدرت‌های مستقل را اذیت کند؛ یعنی اگر اروپا تسلیم آمریکا شود وجاهت آلمان و به‌خصوص وجاهت فرانسه و انگلیس مخدوش می‌شود. اروپا می‌خواهد این وجاهت حفظ بشود.دومین هدف اروپا علاوه‌بر حفظ حریم با آمریکا و حفظ استقلال خودش، عبارت است از مصونیت‌بخشی به اتحادیه اروپا در برابر بحران و جنگ گسترده. همان‌طور که می‌دانید در صورت بروز یک بحران، اروپا آسیب‌پذیرترین مرز غرب است. دیدید که میلیون‌ها نفر از سوریه، افغانستان، عراق و... راهی اروپا شدند و اکنون جذب همین آواره‌ها در جامعه‌ اروپایی به‌خصوص در آلمان تبدیل به یک مساله شده است. اساسا امنیت اجتماعی، مهاجرت و... بیشتر مساله‌ اروپا است تا مساله‌ آمریکا. بنابراین اروپا با مشغول‌سازی ایران و جلوگیری از حرکت‌های ایران به باور خود می‌خواهد یک جوری این بحران یا جنگ را تخفیف دهد و به تعویق بیندازد.سومین هدف اروپا عبارت است از تعدیل هوشمند و سیاست جذب ضعیف از سوی ایران. یعنی به باور اروپا هم، ایران بازیگر خطرناکی است که در پی سیاست جذب گسترده و رسوخ در اعماق خاورمیانه است؛ یعنی اروپا نمی‌تواند بپذیرد که نیروهای هوادار ایران در یمن، در لبنان، در عراق، در پاکستان، در سوریه و در فلسطین به صنعت ساخت موشک دست پیدا کنند که اگر دست پیدا کردند آنگاه ایران با نیروها و بازوهای نفوذی‌اش که همان sharp power است برای اروپا هم غیرقابل‌تحمل می‌شود.  بنابراین اروپا می‌گوید می‌توانم با سیاست امتیازدهی قطره‌چکانی در قالب SPV یا «اینس‌تکس» ایران را مشغول کنم که از برجام خارج نشود تا بازی کلا به هم نخورد. بنابراین هدف اروپا این است که قدرت نرم خودش را حفظ کند، ایران را تحدید (محدود) کند و بالاخره اینکه مانع از این بشود که جنگی رخ بدهد و انبوهی از پناهندگان از شرق به سوی غرب راه بیفتند و نظم منطقه را به هم بریزند.

IMG_6813 copy

 
 
اخبار روز سایر رسانه ها
    تیتر یک
    کارگزاری مفید