برخورد خشن سردار قاسمی با زیباکلام در فرودگاه!

کدخبر: ۲۱۷۶۶۹
اقتصاد نیوز: صادق زیباکلام در صفحه اینستاگرامی خود نوشت: چهارشنبه صبح به اتفاق دو تن از همکاران «دهکده امید»، خانم‌ها مهشید خاکزاد و دکتر فاطمه قوانلو، عازم پرواز به کرمانشاه بودیم. وقتی خواستم بنشینم با کمال تعجب دیدم مسافر بغل دستی، جناب سردار سعید قاسمی هستند...
برخورد خشن سردار قاسمی با زیباکلام در فرودگاه!

به گزارش اقتصاد نیوز، به نقل از جماران؛ صادق زیباکلام در صفحه اینستاگرامی خود نوشت: چهارشنبه صبح به اتفاق دو تن از همکاران «دهکده امید»، خانم‌ها مهشید خاکزاد و دکتر فاطمه قوانلو، عازم پرواز به کرمانشاه بودیم. وقتی خواستم بنشینم با کمال تعجب دیدم مسافر بغل دستی، جناب سردار سعید قاسمی هستند. به ایشان سلام گرمی کردم که جوابی ندادند و من هم رفتم کنار پنجره نشستم. قبل از پرواز رفتند ردیف پشت سر نشستند. یعنی جواب سلامم را که ندادند هیچ، از نشستن کنار من اکراه هم داشتند.

zibakalamsadegh_33473444_1748532415214123_5250616254007345152_n

طیاره که بلند شد بی‌اختیار به یاد مهدی باکریافتادم. سال۵۸ یک‌بار قبل از رفتن به مهاباد باید در ارومیه او را می‌دیدم. باکری جدای از مسئولیتش در سپاه، شهردار ارومیه هم بود. آن روز درنتیجه باران مفصل، آب در خیابان‌های ارومیه به راه افتاده بود. من به دنبال مهدی باکری رفتم در منزل یکی از ساکنین که پیرزنی بود و حیاطش پر از آب شده بود. «آقا مهدی» هم داشت با سطل آب‌ها را جمع می‌کرد و پیرزن هم مرتبا شهردار را نفرین می‌کرد و متوجه نبود که شهردار همان است که دارد با سطل آب‌ها را تخلیه می‌کند. قبل از ترک آنجا، باکری به پیرزن گفت: «مادر شهردار را انقدرنفرین میکنی بکن حقشه؛ اما دعا کن خدا بهش یه ذره ایمان بده»

موقع خروج از سالن فرودگاه دیدم سردار قاسمی به اتفاق دو تن ازهمکارانش نشسته بودند. مجددا رفتم و سلام کردم. گفتتند: «شانس آوردی عهد وعیالت همراهت بودند والا باهات کار داشتم». گفتم ولی من فقط می‌خواستم به جنابعالی عرض ادب نمایم. با لحن خشن و تهدیدآمیزی گفتند: «۴میلیارد رو چیکار کردی؟ باید حساب پس بدی». مجددا تکرار کردم که من فقط آمده بودم خدمتتان سلام عرض کنم و درحالی‌که به جثه بزرگ دو نفری که کنارشان بودند نگاه می‌کردم که اگر فوتم می‌کردند من از کرمانشاه پرت می‌شدم به  دهکده امید، گفتم «سردار ۴میلیارد رو خوردم، یک آب هم بالاش!» ادامه دادم که «شما خیلی پای منبر گفته بودید که سلام کردن مستحبه اما جوابش واجب. خواستم بگم این حرفتان هم مثل خیلی حرف‌های دیگه تون دروغ بود»

درحالی‌که به سمت اتومبیلمان می‌رفتیم، مهندس کولیوند با نگرانی و ترس پرسید که چی شده بود؟ بهش گفتم چیزی نبود داشتم با سردار قاسمی درخصوص وفور بارندگی و آب در سال۵۸ و متقابلا خشکسالی سال۹۷ اختلاط می‌کردیم.

 

اخبار روز سایر رسانه ها
    تیتر یک
    کارگزاری مفید