مکتب عوام‌گرایی

کدخبر: ۳۶۳۴۴۷
همه انسان‌ها با هم برابر هستند، منابع بی‌شمار است، همه باید سهم یکسانی داشته باشند، ثروتمندان همه ابزارهای قدرت را در اختیار دارند، جهان در دست سرمایه‌داران است و سیستم سرمایه‌داری عامل بدبختی بشر محسوب می‌شود.

اینها گزاره‌هایی است که در ابتدا درست به نظر می‌آید؛ اما چون در عمل پیاده می‌شود، جز ناکارآمدی و فساد نتیجه‌ای ندارد. در ابتدا پیام‌های سوسیالیسم چون ساده و مبتنی بر غریزه است، طرفداران زیادی جذب می‌کند و در سخنرانی‌های انتخاباتی و گرایش‌های حزبی پوپولیستی مطرح می‌شود. به محض آنکه نخبگان و فعالان سیاسی و احزاب استخوان‌دار با سابقه‌ای نباشند که واقعیت سیاست و اقتصاد را درک کرده باشند و مردم را آگاه کنند، سیاست به دست عوام‌گرایان خواهد افتاد. وقتی که سرمایه نباشد، امکانی برای ساختن و آبادانی وجود ندارد. سرمایه فعالیت دانشگاه‌ها را تضمین و پشتوانه مالیاتی برای امور حاکمیتی است. صاحبان سرمایه اغلب جویای راهکارهای خلاق هستند و بازار مبتنی بر رقابت، سلسله‌مراتب طبیعی بر جامعه حاکم خواهد کرد. شهروندان هر چه شعار دهند که باید برابر باشند، شعار آنها به‌دلیل بهبود وضع خود برای تحرک طبقاتی است؛ چرا که انسان‌ها هویت و زندگی خویش را بر تمایز و تفاوت تنظیم می‌کنند. شعارهای سوسیالیستی حتی زمانی که موفق شوند دشمنی به نام لیبرالیسم خلق می‌کنند و بدون آنکه مبانی، نهادها و فنون سیاست‌گذاری علمی را بدانند، تنها شعار می‌دهند.

سوسیالیسم منابع را می‌گیرد و بی‌حساب و کتاب آنها را توزیع می‌کند. در همه جوامع اشتهای سیری‌ناپذیری برای کسب منابع بدون زحمت وجود دارد. و این‌چنین مالکیت به خطر می‌افتد. مالکیت که از بین رود آنچه به فعالیت‌های اقتصادی، رقابت و تلاش خستگی‌ناپذیر در امر معاش مربوط است به سمت رانت‌خواری و سواری‌گیری مجانی حرکت می‌کند. هر گروه و صنفی خود را لایق امتیازها و بهره‌مندی‌ها فرض می‌کند؛ چون بازاری برای رقابت وجود ندارد و حکومت بزرگ در همه زمینه‌ها مداخله‌گر می‌شود. مرگ و زندگی و همه فعالیت‌های اقتصادی به‌صورت تصدی‌گری در اختیار حکومت است و این‌چنین است که جامعه به لحاظ قدرت اقتصادی و شهروندان به لحاظ اعتماد به نفس در غیبت مالکیت تنزل جایگاه پیدا می‌کنند. دولت قدرتمند و جامعه‌ای ضعیف با بوروکراسی مانع هر سیاست تحول‌خواهانه‌ای می‌شود. به تدریج منابع هدر می‌رود، کار و فعالیت‌های اصلی معیشتی ارزش خود را از دست می‌دهد، خدمات بی‌کیفیت می‌شود و در نهایت از دولتمردان تا شهروندان به انسان‌هایی ناراضی تبدیل می‌شوند. سوسیالیسم قواعد بازی منصفانه و رقابت طبیعی را به نفع بردگی و نابودی عزت نفس انسان‌ها به هم می‌زند.

هر کشوری که راه توسعه و سیاست‌گذاری‌های خود را بر مبنای اندیشه‌های مارکس قرار داد، نتوانست از سیاه‌چاله‌های فساد، استبداد، بوروکراسی سنگین و جامعه‌ای ضعیف خارج شود. سوسیالیسم آنچه طبیعی، سنتی و مبتنی بر قواعد تاریخی است بر هم می‌زند و به جای آن قواعد مبتنی بر عدم قطعیت را جایگزین می‌کند. اقتصاد برآمده از اندیشه‌های انتقادی و پسامدرن جز آشفتگی نتیجه‌ای نخواهد داشت و این رسم تاریخ است که با قواعد علمی نمی‌توان جنگید. منابع بی‌پایان نیستند، انسان‌ها در واقعیت به لحاظ سرمایه، هوش و توانایی نابرابر هستند و تنها رقابت سالم می‌تواند شایسته‌ها را در جایگاه بهتری قرار دهد. هرگونه مداخله سلیقه‌ای به اسم عدالت، دلرحمی، اخلاق که آن هم در پس ماجرا برآمده از منافع حزبی و صنفی است، تنها سیستم را از حالت تعادل خارج می‌کند. نتیجه سوسیالیسم خلق بوروکراسی قدرتمند و شهروندانی بی‌تفاوت است؛ به‌نحوی‌که حکومت اغلب وظایف حاکمیتی خود را رها می‌کند و به تصدی‌گری در اقتصاد و سایر حوزه‌های شهروندی مشغول می‌شود.

اخبار روز سایر رسانه ها
    تیتر یک
    کارگزاری مفید