ماجرای تلخ قتل پسر 18 ساله در آبان 1401/ یکی از متهمان لباس مبدل پلیس پوشید و به مردم اجازه دخالت نداد/ قتل بر سر چه بود؟

به گزارش اقتصادنیوز به نقل از روزنامه ایران، آبان سال 1401 گزارش یک درگیری خونین در حاشیه رباط کریم به پلیس اعلام شد. پس از حضور مأموران و بررسیهای اولیه، مشخص شد پسر 18 سالهای به نام بابک در درگیری با دو پسر جوان به قتل رسیده و به داخل چاه انداخته شده است.
پس از آن مأموران تحقیقات خود را برای شناسایی عاملان قتل آغاز کردند.
در بررسیها مشخص شد که از چند ماه قبل بابک و پسر 20 سالهای به نام نریمان بر سر دختری 32 ساله به نام نازنین که کافه دارد باهم به اختلاف خوردهاند. روز حادثه هردو که از مشتریهای همیشگی کافه نازنین بودند باهم درگیر شدند و دختر کافهدار با ناراحتی از هر دو میخواهد که کافه او را ترک کنند. بابک و نریمان پس از خروج از کافه قرار دعوا میگذارند. بابک از آنجا که فکر میکرده قرار است با نریمان تک به تک درگیر شود تنها به محل قرار رفته بود غافل از اینکه نریمان با دوستش شهرام که لباس مبدل پلیسی برتن داشته به محل دعوا رفته بود.
در جریان درگیری رهگذران قصد دخالت داشتند اما شهرام که خود را پلیس معرفی کرده بود اجازه دخالت به مردم را نمیداد و در نهایت بابک با ضربات متعدد چاقو زمینگیر شده و نریمان و شهرام جسد او را به داخل چاهی که در نزدیکی آن محل بود، انداختند.
در ادامه این ماجرا نریمان به سراغ نازنین رفته و او را بالای سر چاه برد و موضوع قتل را تعریف کرد.
در ادامه نازنین به مأموران گفت: «وقتی بالای دهانه چاه رسیدم صدای بابک را که از درد به خودش میپیچید شنیدم، میخواستم با اورژانس تماس بگیرم اما آنها مانعم شدند و وقتی صدا قطع شد آنها هم من را رها کردند و از محل گریختند.»
مأموران به ردیابی دو متهم متواری پرداختند و مشخص شد آنها از تهران خارج شدهاند. چند هفته بعد شهرام خودش را به پلیس معرفی کرد و گفت: «من با ضربه چاقو بابک را کشتم.» در ادامه مشخص شد که نریمان به مکان نامعلومی گریخته است و با اعتراف صریح شهرام برای او منع تعقیب صادر شد.
با تکمیل تحقیقات پرونده برای رسیدگی به شعبه 13 دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
در دادگاه چه گذشت؟
در ابتدای جلسه اولیای دم درخواست قصاص کردند. پس از آن متهم به جایگاه رفت و در توضیح ماجرا گفت: «پس از قتل بابک من به شهرمان گریختم و موضوع را به بزرگ فامیل گفتم. بزرگ خاندانمان از من خواست تا خودم را معرفی و به قتل اعتراف کنم و آنها رضایت اولیای دم را میگیرند. یک ماه پس از اینکه خودم را معرفی کردم بزرگ فامیل فوت کرد و دیگر کسی سراغم را نگرفت. حالا میخواهم واقعیت را بگویم. من نقشی در قتل نداشتم و تنها یک ضربه چاقو به کنار ابروی بابک زدم. دو ضربه کشنده را نریمان زد و او را به داخل چاه انداخت. اصلاً من هیچ ارتباطی با جدال عشقی آنها نداشتم و درگیری هم ربطی به من نداشت.»
قاضی از متهم پرسید: «اگر نقشی نداشتی چرا با لباس مبدل پلیس مانع ورود مردم به درگیری شدی و نخواستی درگیری خاتمه پیدا کند؟»
متهم جواب داد: «وقتی لباس پلیس پوشیدم و دیدم مردم میخواهند ورود کنند به عنوان پلیس از آنها خواستم دخالت نکنند احساس قدرت میکردم و به بازی در نقشم ادامه دادم.»
با پایان جلسه قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.
ارسال نظر