چهار محور برای گفت‌وگو با نسل جوان

کدخبر: ۶۱۴۸۷۳
​من فکر می‌کردم که در این جلسه باید چه بگویم، مواجه شدم با یادداشت‌هایی که علیه این جلسه در فضای مجازی دست به دست می‌شد و خودم هم وقتی اطلاعیه مراسم را استوری کردم، چند پیام برایم آمد که طنین همدلانه‌ای با مراسم و شخص آقای میثمی نداشت. این است که فکر کردم این جلسه، جلسه خوبی است برای اینکه ما پیام‌هایی که عمدتاً از سوی نسل جوان ارائه می‌شود را جدی بگیریم و سعی داشته باشیم با آنها گفت‌وگو کنیم.
چهار محور برای گفت‌وگو با نسل جوان

به نظرم روزگاری که این نسل پشت سر می‌گذارد، آنقدر روزگار تلخ و سختی است که باید به او حق داد که خشمگین باشد و نسبت به هر آن‌کس و  هر میراث فکری و عملی که به پیش از انقلاب ربط دارد، نامهربان باشد و خیال کند عسرت‌های زندگی‌اش را به خاطر وجود چنین نسل پیش از خودش تحمل می‌کند. بنابراین باید با آنها گفت‌وگو کرد و این گفت‌وگو لزوماً از این زاویه نیست که ما پیام حقی داریم و قرار است آنها را به پیام حق خودمان دعوت کنیم. فرصتی است برای آنکه اگر خودمان قصور و تقصیر داریم، به آنها اعتراف کنیم و در عین حال، این فرصت فراهم شود که همدلانه به ترکیب و سنتز تازه‌ای با افق نسل جدید واصل شویم. در این راستا من چهار محور به نظرم می‌آید که می‌توان برای آنها میز گفت‌وگو گذاشت و یک به یک آنها را با نسل جدید در میان گذاشت و گفت‌وگو کرد.

۱. اولین و متواضعانه‌ترین عبارتی که گفته شد و باز هم باید گفته شود، این گزاره است که «هر کسی، هر نسلی و هر میراث فکری و عملی، فرزند دوران و زمان خویشتن است»؛ این گفته شده و می‌شود اما معمولاً از این موضع گفته می‎شود که حالا ببخشید، یک نسل گذشته‌ای بود و در افقی زندگی می‌کرد و حالا آن دوره گذشته است. من از این منظر نمی‌گویم، وقتی می‌گوییم هر نسلی فرزند زمان خودش است، یعنی اینکه هر دوره از تحولات تاریخ بشری، یک افق شناختی، فکری و یک الگویی از ارزش‌گذاری امور و یک شیوه‌هایی از عمل به مثابه الگوی اخلاقی، راهبردی و برون‌رفت دارد. ما بخواهیم یا نخواهیم اسیر افق‌های دوران خود هستیم. هیچ‌کس نمی‌تواند از افق دوران خود به کلی گسیخته عمل کند، کم یا بیش ما در افق یک زمان قصور داریم. هر وقت سخن از اندیشه‌ها و بازیگران دوران قبل به میان می‌آید، این نکته گفته می‌شود اما آن نسلی که در موضع نقد ایستاده، انگار خودش بیرون از اقتضائات خودش قرار دارد و این همان اشتباهی است که ما در دوران خودمان می‌کردیم که این تصور را داشتیم که ما قرار است بشر را نجات دهیم. نسل بعد از ما هم دچار همین خطاست اما هنوز مشتش باز نشده و به همین علت فکر می‌کند از خطا مبراست.

۲. فراموش نکنیم اگر هر نسلی افق آگاهی، اخلاق و راهبردهای دورانی خود را دارد، به این معنا نیست که همه در یک دوران یک‌طور فکر می‌کنند و در یک افق اخلاقی هستند. اکثر مردم دنبال زندگی شخصی هستند، اینها هیچ‌وقت موتور تحول و تغییر نبوده و نیستند. اگر فاعلان تغییر امروز تکریم می‌شوند، چرا فاعلان اعصار قبل تنها و متهم هستند؟ آنها در دوران خودشان کسانی بودند که حقیقت را می‌خواستند، نیکی و بهروزی را طلب می‌کردند. بنابراین دست هر کسی را که در طول تاریخ زندگی، خودش را برای حقیقت هبه کرده است، باید بوسید، البته باید بپذیرد که در افق خود بوده، بنابراین اسطوره‌ای در کار نیست و مسئولیتش را بپذیرد.

۳. تلخی‌های روزگار ما ممکن است این توهم را در نسل جدید ایجاد کرده باشد که به کلی از افق نسل گذشته خودش گسیخته است. من می‌خواهم بگویم، درست است که در باب تفاوت‌های این دوران و آن دوران سخن‌ها بسیار است اما دردهای مشترک هم وجود دارد که حداقل آن تجربه استبداد سیاسی است. اگر شما از استبداد سیاسی می‌نالید، گذشته‌ها هم از همین ناله داشتند. اگر شما به‌دنبال عبور از استبداد هستید، گذشته‌ها هم دنبال عبور بوده‌اند. این درد مشترک شما را با همه گذشته تاریخ پیوند خواهد داد. بنابراین درباره راه‌های برون‌رفت، خطاها و سرمایه‌های موجود ضمن محترم شمردن گسست‌ها، باید تداوم‌ها را هم جدی گرفت و ملاحظه کرد.

۴. آخرین محور که از همه مهم‌تر است این است که گفتم، هر نسلی و هر میراث فکری، فرزند زمان خویشتن است اما نه به این معنا که همه چیز دورانی است. یک اموری وجود دارد که دورانی نیست، یک صورت‌های آگاهی وجود دارد که از روز آغاز تولد بشر تا امروز ارزش‌های محترم و پایدار بشر هستند. گفتم که حداقل کسانی به فاعلان دوران خود تبدیل می‌شوند اما اینها هم دو گروه هستند. یک گروه جوانان جوزده هستند، هر کسی در هر دوره‌ای در لباس مبارز و مجاهد ظاهر شده، الزاماً معلوم نیست که نیتش چیست. جوان جوزده که در یک دورانی، ورود به لباس ارزش‌های اخلاقی و سیاسی دوران را راهی برای ابراز وجود یافته است، حساب جداگانه دارد. خیلی از اینها هزینه گزاف دادند و خیلی‌ها جان دادند، اما خیلی‌ها هم ماندند؛ آنها سایه تاریک جنبش انقلابی بودند؛ فقط دنبال این بودند که روی آنتن باشند. یک روز آنتن، آنتن مبارزه بود و یک روز آنتن، آنتن نشستن در رأس قدرت بود. آن روز اگر تا پای جان مبارزه کردند، یک روز هم تا پای جان منابع مالی، فرهنگی و اخلاقی مردم را غارت کردند و در هر حال روی آنتن بودند اما از این نسل مبارزی که در افق‌های اخلاقی خود ظاهر شد، بودند افرادی که دست‌کم از یک ارزش انسانی و اخلاقی، بهره‌مند بودند که این ارزش صداقت با خویشتن و مردم است، دوست داشتن عمیق مردم است. عشق ورزیدن و دیگری را بر خود ترجیح دادن است. اینها وقتی پیروزی انقلاب هم از راه رسید، جویای قدرت، منزلت و ثروت نبودند. در حاشیه ماندند اما منزوی نبودند. در حاشیه ماندند و نشان دادند که انقلاب یک امکان دیگر داشت. انقلاب می‌توانست زایشگر نوع‌دوستی، همگرایی و عشق و دگرپذیری صادقانه باشد اما نشد.

جناب آقای لطف‌الله میثمی با نحوه زندگی‌ای که پس از انقلاب کرد، نشان داد، اگر در چارچوب ارزش‌های دورانی خود ظاهر شد، اما جوان جوزده نبود. بهره‌مند از ارزش‌های اخلاقی بود که تا بشر بوده، محترم است و تا بشر هست، محترم خواهد ماند.  

*متن سخنرانی همایش بزرگداشت لطف‌الله میثمی

منبع: هم‌میهن

اخبار روز سایر رسانه ها
    تیتر یک
    کارگزاری مفید