تحلیلی بر ریشه‌های ذهنی پرخاشگری، قبیله‌گرایی، و امید به صلح

نفوذ جنگ به مغز انسان مدرن/ گاهی تجلی شجاعت، در ایجاد صلح است نه جنگیدن!

سرویس: اخبار سیاسی کدخبر: ۷۳۳۳۱۴
اقتصادنیوز: «سیم کشی مغز ما اساسا برای تفکر «ما در برابر آن‌ها» طراحی شده است. تفکری که در موقعیت‌های پرتنش و مبهم، به عنوان مسیری میان‌بر برای تصمیم‌گیری سریع عمل می‌کند».
نفوذ جنگ به مغز انسان مدرن/ گاهی تجلی شجاعت، در ایجاد صلح است نه جنگیدن!

به گزارش اقتصادنیوز، در حدود ۲۰ هزار سال پیش، در دشت‌های خشک آفریقا، دو قبیله کوچک از انسان‌های نخستین در مقابل یکدیگر ایستاده بودند. جنگ بر سر منبع محدودی از آب، که شاید تنها منبع قابل دسترس تا فاصله چندین مایلی بود، هر دو گروه را به یک زمین مشترک کشانده بود. دستان لرزان، نیزه‌های تیز، و چشمانی نگران، که همگی بازتابی از تنشی عمیق و درونی بودند. این دو گروه اگرچه زبان مشترکی نداشتند، اما «شرط ادامه بقا» را به خوبی درک می‌کردند: آب نوشیدن یا مرگ.

خبر مرتبط
انرژی هسته‌ای؛ الزام استراتژیک برای همه کشور‌های جهان/ واقعیتی که «تنگه هرمز» فاش کرد

اقتصادنیوز: انرژی هسته‌ای صرفا نه یک راهکار مهندسی؛ بلکه ضرورتی راهبردی است. سوخت هسته‌ای در بسیاری از نقاط جهان قابل دسترسی بوده و فناوری آن نیز کامل و همچنان رو به پیشرفت است. از طرفی نیاز جهانی به منابع برقی پایدار و پاک، بیش از هر زمان دیگری حیاتی شده است.

اگرچه این صحنه به گذشته‌ای دور تعلق دارد، اما برای ذهن انسان جهان کنونی نیز آشناست. از میدان‌های نبرد گرفته تا جلسات هیئت مدیره، و از کلاس‌های درس گرفته تا خانه‌ها، تعارض همواره در طول تاریخ با انسان همراه بوده است. اما پرسش بنیادین اینجاست: چرا انسان با وجود آنکه موجودی اجتماعی و هوشمند است، تا این حد مستعد درگیری و خشونت است؟

جواب این سوال را نه فقط در منازعات سیاسی و تاریخی، که در ساختار روانی انسان نیز می‌توان یافت.

مغز قبیله‌گرای انسان

انسان‌ها در فرآیند تکاملی، عمدتاً در گروه‌هایی کوچک و منسجم زندگی می‌کردند. عضویت در گروه به‌منزله بقا، و طرد شدن از آن اغلب مترادف با مرگ تلقی می‌شد. این الگوی زیستی در طول هزاران سال مغز ما را طوری جهت داده است که تهدیدهای احتمالی علیه گروه را به‌سرعت شناسایی کرده و به مقابله با آن بپردازیم.

دکتر کارن مورالس، روان‌شناس شناختی و متخصص گروه‌درمانی در هیومنز می‌گوید: «سیم کشی مغز ما اساسا برای تفکر «ما در برابر آن‌ها»  طراحی شده است. تفکری که در موقعیت‌های پرتنش و مبهم، به عنوان مسیری میان‌بر برای تصمیم‌گیری سریع عمل می‌کند.»

در حالی‌که این گرایشات قبیله‌ای در گذشته موجب حفاظت و هویت‌یابی گونه انسانی بود، در عصر مدرن امروز منجر به شکاف‌های خطرناکی میان انسان‌ها شده است. از مواضع سیاسی گرفته تا تفاوت‌های مذهبی تا حتی طرفداری از تیم‌های ورزشی، مغز ما همچنان به صورت غریزی، افراد را به دو گروه طبقه‌بندی می‌کند: «خودی‌ها» و «غیرخودی‌ها». و زمانی که چنین طبقه‌بندی در ذهن شکل می‌گیرد، میزان همدلی نسبت به گروه مقابل به طرز چشمگیری پایین می‌آید.

جنگ

آمیگدال و ریشه تعارض

نقشی کلیدی در این فرآیند را ساختار بادامی‌شکل مغز که آمیگدال نام دارد، ایفا می‌کند. این ناحیه در مغز انسان مسئولیت پردازش هیجاناتی چون ترس، خشم، و تهدید را برعهده دارد.

به گفته دکتر مورالس: «وقتی مغز با محرکی تهدیدآمیز مواجه می‌شود،چه این تهدید واقعی باشد چه نباشد، آمیگدال شروع به کار می‌کند. این فعال‌سازی موجب بروز واکنش‌های غریزی جنگ و گریز شده و اغلب بخش‌های عقلانی مغز مانند قشر پیش‌پیشانی را تاثیر قرار می‌دهد.»

به همین دلیل است که گاهی اختلافات جزئی به درگیری‌های بزرگ‌تر و شدیدتر منتهی می‌شوند؛ یک بحث سیاسی ساده موقع صرف شام یا صدایی بلند در یک جلسه کاری می‌تواند دقیقا فعال کننده همان مسیرهای عصبی  باشد که اجداد ما را در مواجهه با تهدید شیرها یا قبایل رقیب نجات می‌داد.

نقش خود (Ego) و هویت روانی

جدای از غریزه، اغلب تعارضات مدرن ناشی از مفهومی انتزاعی‌تر، یعنی هویت روانی انسان است. در جوامع کنونی، افراد هویت خود را با باورها، ارزش‌ها، و تعلقات گروهی گره می‌زنند. و زمانی که این هویت از جانب دیگران به چالش کشیده می‌شود،اغلب به مثابه تهدیدی شخصی در ذهن معنا می‌شود.

« بخش عمده‌ای از آنچه ما آن را «خود» یا «من» می‌نامیم، مانند نوعی زره روانی است که آن را برای حفاظت از هویت‌مان به تن می کنیم، محافظت از هویتی که به معنای «من چه کسی هستم» است.  زمانی که این ساختار هویتی زیر سؤال می‌رود و یا مورد انتقاد قرار می‌گیرد، واکنش‌های شدیدی را برمی‌انگیزد، چرا که ما آن را به مانندحمله‌ای به خود درونی‌مان تلقی می‌کنیم.»

این سازوکار می‌تواند توضیح‌ دهنده این باشد که چرا بحث های لفظی در فضای مجازی، حتی میان افرادی که یکدیگر را نمی‌شناسند، تا این حد شخصی و احساسی تلقی می‌شوند. به علاوه اینکه در فضای آنلاین افراد زبان صورت و بدن یکدیگر را نمی‌بینند و به راحتی دچار سوءتفاهم‌ شده و ظرفیت همدلی‌شان پایین می‌آید.

تعارضات انسانی غیرقابل اجتناب هستند؟

با وجود این ساختار زیستی در مغز، انسان‌ها ظرفیت‌های شناختی و عاطفی بالایی برای همدلی، همکاری و استدلال اخلاقی دارند، بسیاری از پیشرفت‌های بشری، از ساخت شهرها تا تولید هنر و علم، بدون همکاری‌های میان گروهی ممکن نبود.

شواهد علوم اعصاب نشان می‌دهند که تمرین‌هایی چون ذهن‌آگاهی، شنیدن فعالانه و تمرین همدلی می‌تواند پاسخ‌های غریزی آمیگدال را کمرنگ کرده و نواحی اجرایی مغز مانند قشر پیش‌پیشانی، که مسئول منطق، برنامه‌ریزی بلندمدت و تنظیم هیجان است را فعال کند.

تعارض بخشی از سرشت انسان است، اما بخش دیگری از این سرشت، میل به صلح و شفقت است. ما از درون هم گرگ هستیم و هم بره. این‌که کدام بخش را تغذیه کنیم، به سطح آگاهی و انتخاب‌های آگاهانه ما بستگی دارد.

از تعارضات بین‌گروهی تا پیوندهای اجتماعی

شاید در آن دشت دوردست، پایان رویارویی دو قبیله به خشونت انجامیده باشد. یا شاید، یکی از آن‌ها نیزه‌ را پایین آورده و دست دوستی دراز کرده باشد. هیچ‌گاه نخواهیم فهمید.

اما آنچه مسلم است، انتخاب‌هایی است که ما امروز داریم و اجدادمان نداشتند. ما می‌توانیم با درک ساختارهای روانی مان، خود را از بند آن‌ها رها کنیم. ما یاد می‌گیریم که وجود تعارض نه همیشه به معنای جنگیدن، که گاهی به معنای درک متقابل و رشد روانی است.

گاهی تجلی شجاعت ، در ایجاد صلح است، نه جنگیدن.

ارسال نظر

پربازدیدترین‌ها
کارگزاری مفید