جنگ؛ 60 سال زندگی ما را بر باد داد/ از چهار دیواری خانه چیزی جز دو دیوار باقی نمانده است

اقتصادنیوز در گزارشی میدانی از چند نقطه تهران پای دردودل برخی آسیب دیدگان جنگ 12 روزه ایران و اسرائیل نشسته است، همان ها که خانه و کاشانه و حتی عزیزان خود را در این جنگ از دست دادند.
خانه ای که دیگر خانه نیست
حالا یک ماه از آن شب گذشته، اما راه ورود و خروج خانهشان هنوز همان است؛ همان مسیری که شب حمله از آن فرار کردند، حالا تنها راه بازگشت به خانه است. به گزارش خبرنگار اقتصادنیوز، باید از بام خانه همسایه عبور کرد، از لبه پشتبام گذشت، از روی تراس پرید و با احتیاط وارد خانهای شد که دیگر خانه نیست. خانهای که حالا بیشتر به یک قابِ سوخته از جنگ میماند، تا یک چهاردیواری برای زندگی.
«امید»، از ساکنان این خانه است خانه ای که مجاوری هدف حمله موشکی بوده، او تعریف میکند؛ «ما هیچ ذهنیتی از جنگ نداشتیم. همهچیز ناگهان و در کسری از ثانیه رخ داد. همهجا تاریک شد. با آواری که روی سرمان ریخت دود روی موهایمان نشست، بوی باروت و گوگرد همهجا را پر کرد. دوستانم شوک شده بودند و خانه ما مهمان بودند، احساس مسئولیت میکردم و باید آرامش خودم را حفظ میکردم. ما آن شب 8 نفر بودیم و بهدنبال راه خروج میگشتیم، هیچ پلهای در دسترس نبود. همه پلهها تخریب شده بود خواستیم کفشها را بردارم، که دیدیم بر اثر شدت موج انفجار به داخل خانه پرت شده و راهپلهای هم در کار نیست، با نور گوشیها و کمک دوستان که مهمان ما بودند توانستیم مسیری را از پشتبام پیدا کنیم. مسیری که باید از بالکن اتاق خواب به پشتبام خانه بغلی میپریدیم و از راهروی آنها خود را نجات میدادیم.
کمی مکث میکند، انگار دوباره لحظهای که از آن میگوید جلوی چشمانش جان گرفته:«لحظه اول که حلقه آتشِشعلهور در ساختمان مجاور را از پشتبام ساختمان دیدیم، مطمئن شدیم باید سریعتر تخلیه کنیم، ترسناک بود. دیگر نمیشد منتظر ماند قبل از رسیدن آتشنشانی توانستیم از خانه خارج شویم و خودمان را به خیابان برسانیم. آن لحظات ما گمان میکردیم تمام تهران بمباران شده. از روی پشتبام فریاد میزدیم و میپرسیدیم آیا ساختمانهای اطراف سالماند؟ صدا بهسختی شنیده میشد؛ آژیرها، جیغها، صدای ماشینها... صدا به صدا نمیرسید. آتشنشانی حدود دو دقیقه بعد رسید. احساس میکردیم وارد نوار غزه شدهایم. جمعیت زیادی در کوچه بودند و هیچکس باور نمیکرد که ما زنده بیرون آمدهایم.فاصله من تا آوار یک وجب بود. روی مبل نشسته بودم که دیوار کنارم فرو ریخت.»
بعد از یک ماه از مسیر همان شب وارد خانه شدیم خانهشان دو طبقه است و با یک ردیف پله ساده از هم جدا میشود پلهها را که پایین آمدیم، روبهرو قابی از جنگ بود! از چهاردیواری که متعلق به این خانه بود دو دیوار کامل فروریخته و آوار انگار قاب در قاب شده بود، خانه روبهرو هم(همان که دقیقاً هدف اصابت بود) حالا فقط ستونهایی سوخته، دیوارهایی سیاهشده، و اسکلت نیمهفروریختهای دارد با اندک وسایلی که از شدت انفجار ذوب شدهاند و میان دو طبقه اش تلفنی تاب میخورد بی آنکه دیگر زنگ بخورد.
پدر خانواده ایستاده و به خانه آوار شده نگاه میکند و میگوید به خیالشان فکر میکردند این خانه برای او همسرش تا همیشه پر از آرامش میماند؛ «نمیدانم چگونه خانه را تخلیه کنیم یا مهندس ناظر برای بررسی بیاوریم. ما بعد از حادثه تا زمان آتشبس مدتی در دماوند در خانه یکی از آشنایان بودیم. بیشتر وسایل ما هنوز داخل خانه است. از روز حادثه هم آتشنشانی کمکی برای خارجکردن وسایل به ما انجام نداد و گفت مسئول آوردن وسایل نیست. امروز هم که پسرم مجدد به داخل خانه رفته میگوید احتمالاً دزد به خانه زده، چون بخشی از وسایل ناپدید یا جا به جا و بهم ریخته شدهاند. دیگر نه از لپتاپ خبری هست، نه از وسایل با ارزش دیگرو»
با صدایی که رگه هایی از بغض در آن مشهود است، با کنایه می گوید؛« اوضاع خیلی عالی شده!» و ادامه می دهد؛« همانی که داشتیم هم بعد از ۶۰ سال بر باد رفت...انشالله درست میشود...» جمله آخر را بازهم با بغض و البته امید میگوید... نگاهش را میگیرد و به سمت ساختمان برمیگردد.
گزارش مطهره خردمندان در اقتصادنیوز با تیتر « جنگ دَر نزده وارد شد/ موشک آمد و در کمر دخترم نشست/ آوارگی تا کِی؟ بلاتکلیفی ادامه دارد... » را بخوانید.
ارسال نظر