ایمانی: همبستگی ملی را بیش از صنایع موشکی پاس بداریم/ مقاومتِ حاکمیت درباره فضای مجازی بی دلیل است

به گزارش اقتصادنیوز، «همبستگی و انسجام ملی» در روزهای جنگ 12 روزه ایران و اسرائیل و در پساجنگ بارها و بارها از سوی تحلیلگران سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و ...مورد بحث و بررسی قرار گرفته است، آنچنان که ناصر ایمانی، فعال سیاسی اصولگرا حتی تاکید دارد که « این جنگ فرصتی بود برای آنکه خودمان را بشناسیم و بفهمیم که علیرغم تمام ناراحتیها و دلخوریهایی که میان مردم وجود دارد، میتوان همبستگی ملی را ایجاد کرد.»
در گفتگوی «ناصر ایمانی» با «اقتصادنیوز» بررسی کردیم که این سرمایه چطور توسط حاکمیت باید به رسمیت شناخته شده و حفظ شود.
مشروح گفتگو با این فعال سیاسی اصولگرا را در ادامه بخوانید؛
****
آقای ایمانی! در جریان حمله اسرائیل به ایران، بخشی از مردم با نگاه دفاع از میهن و کشور، همصدایی با حاکمیت داشتند که به عقیده برخی از تحلیلگران موجب ایجاد یک سرمایه اجتماعی برای کشور شد. به نظر شما این سرمایه اجتماعی چه کارکردهایی در این بحران داشت و چرا باید از سوی حاکمیت جدی گرفته شود؟
به نظر من، ابتدا باید توضیح دهیم که چرا معتقدیم در جریان تهاجم ۱۲ روزه اسرائیل به ایران، نوعی همبستگی ملی بهوجود آمده است. لازم است فاکتورهای ما در این ادعا روشن باشد و مستندات خود را بیان کنیم. اولین فاکتور این است که تقریباً بهطور اجمالی، همهی جریانهای سیاسی موجود در کشور، از هر طیفی، این تهاجم را غیرقانونی دانسته و تأکید کردهاند که کشور باید در برابر این تجاوز مقاومت کند و مردم هم باید ایستادگی نشان دهند.
فاکتور دوم، حضور اندیشمندان، صاحبنظران و اساتید از همهی طیفهای فکری، چه در داخل و چه در خارج از کشور است. آنها هم معتقدند که این یک تهاجم علیه کشور و علیه ایران بوده و تمام ملت باید در مقابل آن ایستادگی کنند.
سومین فاکتوری که در اختیار داریم این است که در طول این ۱۲ روز و حتی پس از آن، هیچگونه اعتراض علنی بهصورت مردمی و ملی دیده نشد؛ نه تجمعات حضوری و نه نظراتی در فضای مجازی که تاییدکننده حملهی اسرائیل باشند یا ایران را مقصر بدانند مشاهده نکردیم.
به نظر من، این فاکتورها بهتنهایی کافی هستند تا بگوییم نوعی همبستگی ملی شکل گرفته است.
از سرمایه اجتماعی که مردم ساختند برای پیشبرد کشور استفاده کنیم نه برای جنگی دیگر
این همبستگی ملی نهفقط باید از سوی حاکمیت، بلکه از جانب مردم، نخبگان، اندیشمندان و کسانی که برای مردم مرجعیت دارند، مورد پاسداشت قرار گیرد.
این اتفاق باید بهمثابه سرمایهای اجتماعی در نظر گرفته شود که در جریان این جنگ ۱۲ روزه ظهور پیدا کرد و ما باید با جدیت از آن مراقبت کنیم، نه صرفاً برای جنگِ دیگر، بلکه برای پیشبرد کشور.
در واقع، این جنگ فرصتی بود برای آنکه خودمان را بشناسیم و بفهمیم که علیرغم تمام ناراحتیها و دلخوریهایی که میان مردم وجود دارد، میتوان همبستگی ملی را ایجاد کرد. این همبستگی را باید پاس بداریم؛ حتی بیش از صنایع هستهایمان، حتی بیشتر از صنایع موشکیمان. آنچه ما داریم و کشور را نجات خواهد داد، همین همبستگی ملی است، نه صرفاً داشتن تسلیحات یا صنایع هستهای. پس باید مراقب این سرمایه باشیم و آن را حفظ کنیم.
اگر بپذیریم که مشارکت مردم نوعی همراهی و وفاداری به کشور و ساختار سیاسی اجتماعی بوده، حاکمیت برای قدردانی واقعی از این سرمایه به وجود آمده چه گزینههایی پیش رو دارد؟ و چه اقداماتی از سوی حاکمیت میتواند به ماندگاری این سرمایه اجتماعی کمک کند؟
بزرگترین اقدامی که به نظر من حاکمیت باید انجام دهد توجه به مردم و خواست آنها است. مردم باید احساس کنند که حاکمیت حرف آنها را میفهمد و با آنها یک زبان مشترک دارد.
مشکلی که درحال حاضر وجود دارد این است که در سالهای اخیر، حداقل برخی از اقشار مردم (نمیگویم همه، چون هر وقت مسائل اجتماعی را کلی جمع میزنید اشتباه میشود.) یا شاید بهتر است بگوییم بخش عمدهای از مردم، به هر تعبیری، زبان مشترکی با حاکمیت نداشتهاند. یعنی اعمال حکومت را درک نمیکردند و برایشان محل سؤال بود. پس زبان مشترک وجود نداشته است.
حاکمیت باید به زبان مشترک با مردم برسد
زبان مشترک یعنی فهم متقابل؛هم حاکمیت نسبت به آنچه خواست مردم است درک داشته باشد، مقاومت نکند، آن را بپذیرد و به رسمیت بشناسد؛ و هم مردم مشکلات و محدودیتهای حاکمیت را بفهمند. حالا شما زیرمجموعه این بحث، موضوعاتی مثل حجاب، فیلترینگ یا هر مورد دیگری را قرار دهید. اما ما درباره یک موضوع کلیتر صحبت میکنیم.
شاید اگر حاکمیت واقعاً بپذیرد که چیزی خواست مردم است، میپذیرد که باید آن را اجرایی کند. از طرف دیگر، مردم هم باید محدودیتها یا مشکلات حاکمیت را درک کنند. یعنی اگر حاکمیت نمیتواند کاری انجام دهد، مردم آن را بهعنوان نخواستن تفسیر نکنند، بلکه ببینند که واقعاً امکانپذیر نیست، مثلاً در مسائل اقتصادی، در شرایط تحریم، شرایط سختی بر کشور حاکم است. پس اگر همین مردم متوجه شوند که امکانات حاکمیت واقعاً محدود است و نمیتواند بیش از این کاری انجام دهد، این درک میشود «فهم مشترک.»
اگر این فهم مشترک بهوجود بیاید، به نظر بنده، این همان پاسداشت همبستگی ملی است. به نظر من، در بسیاری از خواستههای اجتماعی، حاکمیت باید بپذیرد که اینها خواست عمومی هستند و باید اجرا شوند؛ و در برابرشان مقاومت نکند. در مسائل اقتصادی ممکن است محدودیتهایی وجود داشته باشد، اما در مسائل اجتماعی و فرهنگی، ما الآن واقعاً شاهد موضوعات بسیار جزئیای هستیم که حاکمیت بیدلیل در برابر آنها مقاومت میکند.
در مسائل مربوط به فضای مجازی، حاکمیت مقاومتی بیدلیل دارد
اگر این خواست عمومی است، باید درک متقابل شکل بگیرد. حاکمیت باید بپذیرد که اینها خواست عمومیاند و در برابر آنها تمکین کند. مثلاً در مسئله ممیزیها، یا در موضوع گزینشها، یا در مسائل مربوط به فضای مجازی، حاکمیت مقاومتی بیدلیل دارد که هیچ حاصلی هم ندارد.
در مسائل فرهنگی و اجتماعی، این موارد تبدیل به عامل تنش میان حاکمیت و مردم (یا حداقل بخشی از مردم) شدهاند، در حالی که هیچ ضرورتی ندارد که چنین باشد. در این زمینهها باید گشایشهایی ایجاد شود تا همبستگی ملی حفظ شود و پاس داشته شود.
ارسال نظر