نیسان‌ها بدون پلاک و سند، سوخت قاچاق را جابجا می‌کنند

روایت قاچاق سوخت از ایران به پاکستان؛ بسیار آسانتر از چیزی که تصور می کنید | سوخت را با خودرو می خریدند | بنزین آزاد را لیتری ۳۰ هزار تومان خریدیم

سرویس: اخبار اقتصادی کدخبر: ۷۵۰۲۹۶
اقتصادنیوز: در خاک پاکستان خیلی خودروی نیسان بدون‌پلاک دیدیم که در حال انتقال سوخت بودند.
روایت قاچاق سوخت از ایران به پاکستان؛ بسیار آسانتر از چیزی که تصور می کنید | سوخت را با خودرو می خریدند | بنزین آزاد را لیتری ۳۰ هزار تومان خریدیم

به گزارش اقتصادنیوز، روزنامه فرهیختگان نوشت:

دو سه هفته پیش با یکی از دوستان سفری زمینی به مقصد پاکستان داشتیم. در طول سفر با پدیده‌ قاچاق بسیار گسترده سوخت از ایران به پاکستان مواجه شدیم. این موضوع برای ما هم دردآور و زجرآور بود و هم دردسر، نه‌تنها برای ما مسافران که حتی برای شهروندان استان‌های جنوب شرقی کشور نیز این وضعیت دردسرساز بود. 

ما به این دلیل که می‌دانستیم در این استان‌ها با مشکل سوخت روبه‌رو می‌شویم و همچنین می‌دانستیم برای خروج خودرو از خاک ایران، باید پول باک پر از سوخت را به قیمت آزاد بدهیم، دو تا ۱۰ لیتری هم با خودمان برده بودیم که پر کنیم، چون می‌دانستیم نزدیک مرز پمپ‌بنزین گیر نمی‌آید.

خواستیم این ۱۰ لیتری‌ها را در پمپ‌بنزین انار استان یزد پر کنیم، برای همین کلی دردسر کشیدیم و نزدیک بود کارگر جایگاه برایمان دردسر خیلی جدی درست کند. در استان کرمان تا ارگ جدید بم نتوانستیم هیچ پمپ‌بنزینی پیدا کنیم، پمپ‌بنزین بود؛ اما به خودرو‌های پلاک غیربومی بنزین نمی‌دادند. فقط یک‌سری جایگاه مشخص در استان کرمان بود که امکان سوخت‌گیری وجود داشت، مثلاً همین جایگاه ارگ جدید بم.

وقتی به جایگاه رسیدیم، با چهار صف در پمپ‌بنزین مواجه شدیم. در هر صف هم به‌طور متوسط ۳۰-۴۰ خودرو ردیف شده بود. به‌هرحال در آنجا بنزین زدیم و راه افتادیم به سمت ایرانشهر. از ایرانشهر به بعد بیشتر جاده‌ها را خودرو‌های سوخت‌بر پوشش داده بودند، یعنی کلاً خودروی سوخت‌بر در جاده تردد داشت. این خودرو‌ها عموماً تویوتا‌های هایلوکس، برخی تویوتا‌های قدیمی و نیسان‌های آبی بودند. برخی‌شان پلاک ملی داشتند؛ برخی پلاک منطقه آزاد و برخی هم بدون‌پلاک بودند. 

سال‌ها قبل شنیده بودم برخی بلوچ‌های ایرانی، خودروی نیسان تر و تمیز از تهران و اصفهان و یزد می‌خرند و بار خودرو را سوخت می‌کنند، بعد هم به پاکستان منتقل می‌کنند و در آنجا سوخت را به همراه خودروی نیسان می‌فروشند. پاکستانی‌ها هم این خودرو را می‌خرند.

در خاک پاکستان، این نیسان‌ها بدون پلاک و سند، سوخت قاچاق را جابه‌جا می‌کنند. این را ما به چشم خود در این سفر هم دیدیم. در خاک پاکستان خیلی خودروی نیسان بدون‌پلاک دیدیم که در حال انتقال سوخت بودند. نرسیده به ایرانشهر یک خودروی نیسان سوخت‌بر با یک پژو ۴۰۵ و یک تریلی تصادف کرده بود. تریلی چپ کرده بود و پژو ۴۰۵ آن‌چنان کامل سوخته بود که فقط بدنه‌اش، آن هم در حد یک پوسته باقی‌مانده بود و واقعاً هیچی نداشت. خود نیسان هم تکه‌تکه شده بود. به‌خاطر اینکه حجم زیادی سوخت کف جاده ریخته و همچنان خطرناک بود، بسته شده بود. خودرو‌های سواری می‌توانستند از شانه خاکی پایین بروند و ۱۰۰ متری در بیابان حرکت کنند و بعد بالا بیایند و دوباره در جاده ادامه دهند، ولی اتوبوس و تریلی‌ها نمی‌توانستند این‌طور به مسیرشان ادامه دهند. به همین علت ترافیکی طولانی‌ ایجاد شده بود.

ما راهمان را به‌طرف چابهار ادامه دادیم، چون در جایگاه ارگ جدید بم هم نتوانسته بودیم باک را پر کنیم، تلاش کردیم در پمپ‌بنزین‌های بعدی باک خودرویمان را پر کنیم. به ما گفتند بروید پمپ‌بنزین رئیسی در جاده ایرانشهر - چابهار. رفتیم آنجا، گفتند بروید پمپ‌بنزین نیکوشهر. رفتیم آنجا، گفتند بروید پمپ‌بنزین تیس چابهار. رفتیم آنجا، گفتند بروید پمپ‌بنزین میدان شیلات. رفتیم آنجا، دیدیم صفی بسیار طولانی تشکیل شده است. به‌خاطر همین صف طولانی و فرصت اندکی که ما برای رسیدن به مرز داشتیم (ساعت ۲ بعدازظهر مرز بسته می‌شد)، دیگر نپرسیدیم امکان بنزین‌زدن خودرو‌های غیربومی هست یا نه؟ بنزین آزاد را لیتری ۳۰ هزار تومان خریدیم.

دوستم نگران کیفیت بنزین بود. شنیده بود در برخی بنزین‌ها که غیرقانونی می‌فروشند، آب یا مایع دیگری می‌ریزند. می‌خواستیم ریسک نکنیم، ولی راه دیگری نداشتیم. از سه‌راهی ریمدان به سمت مرز، جاده واقعاً در قرق خودرو‌های سوخت‌بر بود. ۲۵ کیلومتری مرز این خودرو‌ها از جاده بیرون رفته و از بیراهه‌ای در بیابان، وارد خاک پاکستان می‌شوند. ما به‌خاطر مشکلی که سر مرز پیش‌آمد، نتوانستیم خودروی خودمان را به پاکستان ببریم. قبلاً با همین خودرو و با یک ترجمه کارت خودرو، به کشور‌های زیادی رفته بودیم؛ اما برای ورود به خاک پاکستان نیاز به «کارنت» هم بود؛ کارنت برگه‌ای تقریباً مقوایی و زردرنگ است که باید از تهران دریافت می‌کردیم. 

 هر کاری کردیم اجازه ندادند بدون آن برویم. نهایتاً کارمندان گمرک پاکستان پذیرفتند که خودرو را در پارکینگ خودشان به امانت بگذاریم. این کار را ازسرلطف کردند. به‌طورکلی برخورد پاکستانی‌ها با ایرانی‌ها بسیار محترمانه است. آنجا اگر فردی بگوید ایرانی‌ام، مثل شاه‌کلید عمل می‌کند.

مأموران مرزی، پلیس در جاده‌ها یا در سطح شهر‌ها، کارمندان دولتی، مردم عادی، مغازه‌داران، راننده‌تاکسی‌ها و خلاصه همگی برخورد بسیار محترمانه و صمیمی با ایرانی‌ها دارند. خلاصه از مرز، بلیت اتوبوس گرفتیم و با اتوبوس به‌طرف کراچی حرکت کردیم. از مرز تا کراچی حدود ۷۰۰ کیلومتری راه است. ایست و بازرسی‌های بسیار زیادی در جاده بود. بسیاری برای کنترل مسافران بود و بسیاری هم برای کنترل سوخت قاچاق. جلوی خودرو‌ها را می‌گرفتند و بار سوخت یک‌سری از خودرو‌ها را خالی می‌کردند. متوجه شرایط خالی‌کردن بار سوخت نشدم، زیرا خیلی از خودرو‌ها هم بار سوخت داشتند، ولی بدون مشکل عبور می‌کردند. نزدیکی شهر گوادر که ۱۰۰ کیلومتری مرز است، پاسگاهی بود که بار سوخت را کنترل می‌کرد. خودرو‌های سوخت‌بر پاکستانی از فاصله ۲۰ متری پشت پاسگاه، وارد جاده خاکی می‌شدند و گردوخاک شدیدی هم می‌کردند. پلیس این‌ها را می‌دید، ولی کاری نداشت. ظاهراً تفاهمی نانوشته بینشان جاری بود. البته مشابه این وضعیت را در راسک هم دیدیم. پاسگاهی جاده‌ای بعد از راسک به‌طرف ایرانشهر مستقر است؛ اما خودرو‌های سوخت‌بر ایرانی از پشت پاسگاه از بستر رودخانه تردد می‌کردند. نیرو‌های انتظامی آن‌ها را می‌دیدند، ولی کاری نداشتند. 

در خاک پاکستان تا کراچی جایگاه‌های غیررسمی تبادل سوخت خیلی زیادی وجود داشت. حالا این جایگاه یا دکه بود یا مغازه یا جایی که بیشتر به مخروبه می‌مانست. جلوی هر کدامشان کلی تانکر بود. بسیاری از سوخت‌بران ایرانی، سوختشان را آنجا می‌فروختند و بعد کسانی که می‌خواستند سوخت بخرند، از همین سوخت‌ها می‌خریدند.

اتوبوس ما از قبل باک‌هایش را در یکی از همین جایگاه‌های غیررسمی پرکرده بود. این اتوبوس‌ها، جای خواب راننده که اتاقکی زیر اتوبوس با فضای نسبتاً قابل‌توجهی است و همچنین بخشی از جای بار را به مخزن سوخت تبدیل می‌کنند. این قسمت‌ها پر از سوخت می‌شود. نیم ساعت مانده به کراچی، ایست و بازرسی بسیار سخت‌گیری می‌کرد. به همین دلیل اتوبوس ما در یکی از همین جایگاه‌های غیررسمی سوخت قبل از کراچی ایستاد. دقیقاً ۷۰ دقیقه طول کشید تا دو شیلنگ تقریباً 2.5 اینچی از دو طرف اتوبوس، گازوئیل داخل مخازن جاسازی‌شده‌ اتوبوس را بکشند و بریزند در تانکر. نمی‌دانم این گازوئیل چند هزار لیتر بود یا اینکه توان اتوبوس چقدر است که این حجم سوخت را جابه‌جا می‌کند، ولی هر چه است، باید حساب کرد دو شیلنگ 2.5 اینچی در ۷۰ دقیقه چقدر سوخت را جابه‌جا می‌کند؟

بسیاری از اتوبوس‌هایی که از مرز به شهر‌های اطراف به‌ویژه کراچی ‌می‌روند و تعدادشان زیاد هم است، جابه‌جایی مسافر، بهانه‌شان است. مثلاً اتوبوسی که ما را به سمت مرز بازگرداند، کلاً حدود هشت مسافر داشت. مشخص است که این‌ها کسب‌وکارشان از همین درآمدی قاچاق سوخت است. بعد از کراچی، سوخت قاچاق ندیدم، یعنی خودرو‌های سوخت‌بر ندیدم. در برگشت دوباره همین داستان بود؛ از کراچی به‌ویژه محدوده بندر گوادر خودرو‌های سوخت‌بر، ایست و بازرسی‌ها و این جایگاه‌های غیررسمی جابه‌جایی سوخت در خاک پاکستان بسیار زیاد بود.

وارد ایران که شدیم و خودرو را تحویل گرفتیم، باز مشکلاتمان آغاز شد. ما مجدداً مشکل سوخت پیدا کردیم. به ما گفتند بروید ایرانشهر جایگاه اهل‌بیت. رفتیم آنجا، گفتند بروید به جایگاه کاسکین. رفتیم آنجا، گفتند بروید جایگاه رسالت. رفتیم آنجا، گفتند فقط از ساعت ۶ تا ۱۰ صبح به خودرو‌های غیربومی سوخت می‌دهیم. نهایتاً از روبه‌روی همین جایگاه، بنزین آزاد لیتری ۳۰ هزار تومان خریدیم.

طبیعتاً این افراد از همین جایگاه‌ها بنزین خریداری می‌کنند. معلوم نیست به چه قیمتی با هم زدوبند می‌کنند، ولی برای مسافری که بخواهد به آن استان‌ها برود خیلی دردسر ایجاد می‌شود. پیش‌ازاین بار‌ها با خودروی شخصی به سیستان و بلوچستان و کرمان سفر کرده بودم. مشکلات برای سوخت در این حد نبود، حتی پارسال و دو سال قبل هم وضعیت برای مسافر‌ها بدین شکل نبود. ولی امسال وضعیت طوری شده که واقعاً مسافر هیچ چاره‌ای ندارد جز اینکه سوخت آزاد لیتری ۳۰ هزارتومانی با ریسک‌هایی که دارد، بزند.

به نکته‌ای حاشیه‌ای هم اشاره کنم. در مسیر بازگشت، چند ایست و بازرسی معروف وجود دارد؛ در سیستان و بلوچستان، کرمان، یزد و اصفهان. در سیستان و بلوچستان به نظر می‌آمد این ایست و بازرسی‌ها جمع شده‌اند، خیلی از این پاسگاه‌های کنار جاده‌ای حتی یک مأمور هم بیرونشان نبود و همه داخل پاسگاه بودند. به نظر می‌رسد این وضعیت به دلیل عملیات‌های تروریستی باشد. در کرمان و یزد و اصفهان هم ایست و بازرسی خیلی سرسری بود. چند جایی اصلاً جلوی ما را نگرفتند. چند جایی هم که گرفتند بدون اینکه نیاز باشد پیاده شویم سؤالات یکنواخت می‌پرسیدند: «از کجا می‌آیید؟ شغلتان چیست؟» پس از پاسخ به این سؤالات هم می‌گفتند بروید. اصلاً خودرو را بررسی نمی‌کردند.

کامیون‌ها هم تقریباً وضعشان همین بود. به قول دوستم، ما با یک‌جور رهاشدگی روبه‌رو بودیم.

واقعیت این است که از این وضعیت و به‌ویژه قاچاق سوخت و در واقع سرمایه ملی، خیلی خاطرمان آزرده شد. اینکه چه سرمایه‌ای دارد از کشور خارج می‌شود و به‌خاطر خروج این سرمایه، خود ایرانی‌ها چه دردسر‌هایی می‌کشند مایه حسرت است. شوربختانه به نظر می‌رسد هیچ دولتی هم راهکار عملی برای حل این مسئله ندارد. 

 

ارسال نظر

پربازدیدترین‌ها
کارگزاری مفید