حمله اسرائیل به ایران از نگاه سعید لیلاز | دوماه آخر منتهی به جنگ، مسئله اصلی کشور پیامک حجاب و سگ گردانی بود

به گزارش اقتصادنیوز، سعید لیلاز گفتگویی در خصوص حمله اسرائیل به ایران با روزنامه اعتماد داشته است که بخشی از اظهارات وی را در ادامه می خوانید؛
*در آن روز خاص من فکر میکردم هیکل ما که به درد کاری نمیخورد، حداقل میتوانم چراغ خانهای را در تهران روشن نگه دارم. اگر ۱۲۰۰ روز هم (جنگ) بود و (شدت جنگ) ۱۲۰۰ برابر بدتر بود هم بنا نداشتم که از تهران خارج شوم. خانوادهام رفتند و خودم ماندم و فکر میکنم این کمترین کاری بود که باید انجام میدادم.
*از یک هفته قبل از جنگ تقریبا برای همه آشکار شده بود که این درگیری اتفاق خواهد افتاد.تصورم این بود که اگر چنین اتفاقی بیفتد ایران بر سر یک دوراهی قرار خواهد گرفت؛ یا «بردگی و تسلیم محض» یا «خروج از انپیتی و شروع مقاومت به صورت قهرآمیز.» علت تصورم این بود که ماهیت برنامه هستهای ایران ماهیت صفر و یکی دارد. یعنی یا اتمی میشوی یا نمیشوی. اگر از نقطه گریز هستهای به قول غربیها عبور کنی، هستهای شدهای و نمیتوانند کاری کنند. هر کاری میخواستند بکنند باید در این ماجرا میکردند. مکانیسم ماشه هم که الان بحثش مطرح است (ما که در مذاکرات نبودیم، بلد هم نبودیم که اینها چه میگویند و چه تصمیمی گرفتهاند) الان میفهمیم که مکانیسم ماشه قطعا اتفاق میافتاد. دوستان دیپلمات و مذاکرهکنندگان ما که سال 1393 تا 1395 در مذاکرات بودند، میدانستند که مکانیسم ماشه به هر کدام از آن 5 کشور این اختیار و اجازه را میدهد که بدون نظر بقیه اعضا مکانیسم ماشه را فعال کند و دوباره روز از نو و روزی از نو. اصلا توافقی در کار نبوده. همان زمان که برجام را امضا کردیم، باختیم و ۱۰، ۱۲ سال هم در این ماجرا هدر دادیم.
* اخیرا آقای مکرون گفته اگر میخواهیم آزاد باشیم باید از ما بترسند و اگر بخواهیم از ما بترسند باید قوی باشیم. دوستان ما بهخصوص جبهه اصلاحطلب که با عجله از من اعلام برائت میکردند (خوب است امروز) از آقای مکرون اعلام برائت کنند. در حالی که هم من و هم آقای مکرون یک امر بدیهی در سیاست را گفته بودیم. همان زمان هم میگفتم که اتکا به لوله توپ بدون یک اقتصاد نیرومند غیرممکن است. چون شما همواره درصدی از جیدیپی یا تولید ناخالص داخلیتان را به مسائل نظامی اختصاص میدهید. همین الان که با شما صحبت میکنم مثلا ایالات متحده امریکا تقریبا سه درصد تولید ناخالص داخلیاش را به مسائل نظامی اختصاص میدهد.
*معنی توافق چیست؟ اگر بخواهید غنیسازی را صفر کنید که با بمباران فردو بلاموضوع شد. اگر قرار باشد ذخیره اورانیوم غنی شده را هم بدهید برود، بعد اینها در مورد شناسایی اسراییل با شما بحث خواهند کرد. دیگر وسیلهای هم برای دفاع از خودتان ندارید که زیر بار این (درخواست) نروید. بعد میگویند موشکهایتان را بدهید. بعد میگوید من باید بتوانم تمام تاسیسات شما را ببینم. از همه بدتر حاکمیت ملی زیر سوال میرود.
*زمانی که به حاکمیت میگفتیم نمیتوانید به مردم بیاعتنا باشید و بگویید اراده من این است که در سال 1388 این آقا را روی کار بیاورم اینها توالی تصمیماتی است که ما گرفتهایم والا ملت و تمدن ایران میتوانست و هنوز هم میتواند مقاومت کند.
*نمیبینم که جمهوری اسلامی و نظام حکمرانی بخواهد از این فرصت استفاده کند. تا الان که استفاده نکرده. از زمان شروع جنگ هم این کار را نکرده. از صداوسیما و قوه قضاییه و رفتاری که با زندانیان سیاسی میکند، میبینیم. در مسائل اجتماعی فرهنگی رها کردهاند چون اولویتشان چیز دیگری است.
*مردم دلخوریها و دلگیریهای بزرگ و کوچکی از حکومت دارند که ممکن است در بدو امر به شما این را القا کند که امریکا یا اسراییل را به جمهوری اسلامی ترجیح میدهند ولی دیدید که همه حرفها بیربط بود.
*موج میهنپرستی، ناسیونالیسم، ملیگرایی یا هرچه اسمش را بگذارید، در اثر سرخوردگی از سالها قبل در ایران گسترش پیدا کرده. این عنصر مهمی بود در اینکه مردم پشت سر حکومت بایستند. عنصر دیگری که مهم بوده و هست این است که جمهوری اسلامی آلترناتیو ندارد. این حرف را سالهاست که میگویم. وقتی آلترناتیو وجود ندارد مردم را از آشوب و هرج و مرج پشت سرش میترسانند.
*این حرف بسیار بیربطی است که بعضا گفته میشود که مثلا ایرانیها حافظه تاریخی ندارند. چرت و پرت است. اتفاقا ایرانیان خیلی هم خوب حافظه تاریخی دارند. میبینید که سر بزنگاه به کمکشان میآید و مردم از هرگونه ناامنی، خشونت و هرج و مرج میگریزند.
*نکته دیگر اینکه به هر حال طبقه متوسطی ایجاد شده است. اشکال بیشتر دوستان ما این است که طبقه متوسط را به مسائل مالی فرو میکاهند. طبقه متوسط به قول یک نویسنده اروپایی مثل کارکرد یک موتور میماند، نه خود موتور. بنابراین تو نمیتوانی موتور را خاموش کنی و بگویی طبقه هست یا نه. وقتی موتور کار میکند کارکردش نمایان است. طبقه متوسط چیزی بود که شاه در آرزوی ایجادش مرد. او دنبال همین طبقه متوسط بود. 5 میلیون کارمند و 3 میلیون مغازهدار در کشور داریم. به قول مارکس، این طبقه متوسط دائما از ناامنی میترسد. مردم که در جنگ ۱۲ روزه از تهران خارج میشدند، به ماشینها که نگاه میکردم میگفتم در هر ماشین به طور متوسط بین ۲ تا ۲۰ میلیارد تومان طلا، جواهر و دلار وجود دارد و همه دغدغهشان این است که اگر امنیت نباشد و یک نفر سر ما را ببرد چه کسی به دادمان میرسد؟! به همین دلیل بود که به پاسدارها به دید خوب نگاه شد. (مردم میگفتند) خدا را شکر اینها الان هستند. یعنی بر یک مبنای کاملا مادی و ماتریالیستی این اتفاق افتاد. مردم میگویند امنیت میخواهیم و این چیزی است که کاملا هوشیارانه است.
*بعضی شبها ی جنگ12روزه که در خیابانهای محلهمان پیاده راه میرفتم از شدت خلوتی وحشت میکردم و میگفتم چقدر احتمال دارد که اوضاع ناگهان تغییر کند و خطرناک شود؟ تصور میکردم الان اگر کسی بخواهد من را خفت کند یا خانهام را خالی کند به چه کسی باید مراجعه کنم؟ آیا کسی هست که فریاد بزنم و کمکم کند؟ و مردم این (واقعیتها) را میبینند. همین ایست بازرسیها برای اولین بار با نگاه مثبت دیده شد. یعنی نشان دهنده حضور یک دستگاه امنیتساز بود، نه فقط در شهرها بلکه در جادهها هم خوشبختانه بود. یعنی همه کسانی که 2 تا ۲۰ میلیارد تومان دارایی در ماشینشان بود (با لبخند) با خودشان میگفتند یک آقایی هست که ضامن زندگی ماست. چیزی که یک نظام را نظام میکند، احترام به مالکیت است. تجلیاش در آن چند روز دیده شد. بله نقطه مقابل و بدیل این وضع میتوانست هرج و مرج کاملی باشد که اوضاع را از کنترل همه خارج کند که امیدوارم آن روز زنده نباشم.
* در این ۱۲ روز امکانی برای وسطبازی نبود. تمام کسانی که بدترین رفتار با آنها شده بود، محکم سر جایشان ایستادند. این هم نافی رذالتی که با آنها به خرج داده شده، نیست. در مصاحبه تلویزیونی به تلویح گفتهام کمتر حکومتی است که برای بهترین فوتبالیست تاریخش جنگنده بلند کند و هواپیما را بنشاند. فقط برای روکمکنی و اذیت کرن او! الان هم که با شما صحبت میکنم درک نمیکنم با چه منطقی این تصمیم گرفته شده. ولی شما رفتار علی دایی را ببینید.
* کسانی مثل علی دایی که هزاران هزار بودند در خارج از کشور، کسانی را در امریکا میبینم که یقه میدرانند و نمیترسند، میدانید که دولت امریکا دولتی است که کاملا رفتارها را رصد میکند. ادگار هوبر، مدیرعامل افبیآی در دوره مککارتیسم بود. بعد از جنگ دوم جهانی در دهه ۵۰ در امریکا نهضتی پدید آمد که جنبش ضدکمونیستی بود و تمام دگراندیشان را بر اساس آن اخراج میکردند. چارلی چاپلین ممنوعالورود شد. همین امریکایی که برای همه شماها آنقدر خوشگل و خوب است (این رفتار را کرد). جنبش مککارتیسم چنان درسی از رذالت به تمام حکومتهای دیکتاتوری تمامیتخواه داد که حالا حالاها میتوانند از آن استفاده کنند.
* این جنگ، جنگ ایران و اسراییل نبود. جنگ کل ناتو، کل جهان غرب و اغلب جهان عرب علیه ایران تنها بود.
* تهاجم امریکا به گرانادا و پاناما را ببینید. رییسجمهور کشور را گرفتند در امریکا زندانی کردند. تهاجم امریکا به عراق را ببینید. بابت چه چیزی صدام را سرنگون کردند. چه ویژگیای در عراق بود که در عربستان نبود؟ یا در کویت و امارات نبود؟ جز اینکه صدام مخالف امریکا بود و در زمره بردگان و بستگان امریکا نبود. به داخل امریکا کاری نداریم. داخل امریکا یک تمدن شایسته است، از ثروتی هم که تولید میکند میتوانید بفهمید. مگر میشود یک ملتی -۳۰۰ میلیون نفر- ۳۰ هزار میلیارد دلار در سال ثروت دولت تولید کند، یعنی نفری ۱۰۰ هزار دلار در سال تولید ناخالص داخلی امریکا باشد و بگوییم این ملت شایسته نیست.
*نمیدانید حاکمیت ملی چه کیفی میدهد. فکر میکنم 10 کشور در دنیا بیشتر نباشند که حاکمیت ملی دارند. مثلا رییس ایستگاه CIA در سئول، دولت کرهجنوبی را اداره میکند. اینکه نشد کشورداری.
*20 ساعت اول آغاز جنگ حق جمهوری اسلامی بود. نظامی که در دو ماه آخر منتهی به جنگ که در هفته آخرش منِ سعید لیلاز میدانستم قرار است حمله شود، بزرگترین مسالهاش سگگردانی دخترها در خیابان است. دومین مسالهاش پیامک حجاب است. سومین مساله بزرگش این است که آیا مسابقات فوتبال را با دخترها در مشهد انجام دهیم یا در تهران؟ جهان ما جهان رویاپردازیها نیست.
*چیزی که منجر به حمله اسراییل به ایران شد، آمادهسازی بود که آنها ۲۰ سال دنبالش بودند، ناآمادهسازی بود که ما ۲۰ سال اجرایش میکردیم. یعنی توازن قوا را چنان بههم زدیم که برای آنها محرز شد، میتواند به ایران حمله کند و مجازات نشود، یعنی از روز اول برنامهریزی میکرده. یک ماه قبل از حمله در مصاحبهای از من پرسیدند شما مخالف مذاکرات هستید؟ گفتم خیر. من سه نگرانی دارم؛ اول اینکه یقین دارم مذاکره تله است. دوم اینکه دولت آقای پزشکیان بدل از اصلاحات اقتصادی مذاکره را انجام میدهد، یعنی امیدوار است که مجبور به اصلاحات اقتصادی نشود که اگر این اتفاق بیفتد عجیب وحشتناک است که الان هم در حال افتادن است.
نگرانی سومم این بود که هسته سخت قدرت یعنی محافظکارها که شما آنها را اصولگرا میگویید، مذاکرات را بدل از اصلاحات اجتماعی فرهنگی انجام بدهند. یعنی انجام بدهند و به مردم سخت بگیرند. یقین داشته باشید این کار را میکنند.
ارسال نظر