فارن افرز منتشر کرد؛

عملیات نظامی «چکش نیمه شب» مانع برنامه هسته ای ایران شد؟/ ترامپ در تله بمب‌های هوشمند

سرویس: اخبار سیاسی کدخبر: ۷۳۰۸۲۶
اقتصادنیوز: هرچند بمباران یک برنامه هسته‌ای می‌تواند به‌طور موقت توانایی فیزیکی یک کشور در برنامه اتمی را کاهش دهد، چنین حمله‌ای تقریباً همیشه این باور را در کشور هدف تقویت می‌کند که داشتن بازدارندگی هسته‌ای برای بقا ضروری است.
عملیات نظامی «چکش نیمه شب» مانع برنامه هسته ای ایران شد؟/ ترامپ در تله بمب‌های هوشمند

 

به گزارش اقتصادنیوز،  برای سومین بار در چهار دهه گذشته، جنگنده‌ها تلاش کرده‌اند یک برنامه هسته‌ای خاورمیانه‌ای را با بمباران وادار به تسلیم کنند. جدیدترین تلاش با کارزار هوایی اسرائیل علیه ایران در ۱۳ ژوئن آغاز شد. سپس، در ساعات اولیه صبح ۲۲ ژوئن، هفت بمب‌افکن رادارگریز B-2 نیروی هوایی ایالات متحده بمب‌های عظیم ۳۰ هزار پوندی سنگر شکن را بر روی مستحکم‌ترین تأسیسات هسته‌ای ایران فرو ریختند. اهداف اصلی ایالات متحده، تأسیسات غنی‌سازی عمیقاً مدفون شده در فردو و نطنز و همچنین یک مرکز فناوری هسته‌ای در اصفهان بود.

دیوید مینچین الیسون در  گزارشی در  فارن افرز به بررسی تاثیر حمله نظامی بر برنامه‌های هسته‌ای  پرداخته است. 

واشنگتن این عملیات را که «چکش نیمه‌شب» (Operation Midnight Hammer) نام گرفت، موفقیتی چشمگیر اعلام کرد؛ دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، گفت این تأسیسات «به طور کامل و تمام‌عیار نابود شده‌اند.» اما واقعیت بسیار نامشخص‌تر است. آژانس بین‌المللی انرژی اتمی (IAEA)، نهاد بین‌دولتی مسئول ارزیابی پایبندی به پیمان عدم اشاعه هسته‌ای، از نزدیک شدن به شعاع حدود ۶۵ کیلومتری این تأسیسات منع شد و نتوانست میزان واقعی خسارات وارده به تالارهای زیرزمینی فردو و نطنز را بررسی کند. وزارت دفاع ایالات متحده بعدها اظهارات ترامپ درباره گستره تخریب را تعدیل کرد و اذعان داشت که از محل نگهداری ذخایر اورانیوم ایران با غنای نزدیک به سطح تسلیحاتی اطلاعی ندارد.

درواقع، شواهد قوی غیرمستقیم حاکی از آن است که تهران پیش از بمباران‌های آمریکایی، مواد هسته‌ای و همچنین مجموعه‌های پیشرفته سانتریفیوژ را که برای غنی‌سازی اورانیوم استفاده می‌شوند، از سایت‌های هدف‌گیری شده تخلیه کرده بود. تصاویر ماهواره‌ای نشان می‌دهد در روزهای منتهی به حمله ۲۲ ژوئن، رفت‌وآمد زیادی از کامیون‌ها در سایت فردو رخ داده است.

5203632

طبق اطلاعاتی که مقام‌های ناظر ایرانی به آژانس بین‌المللی انرژی اتمی ارائه کرده‌اند، پس از بمباران، هیچ افزایش قابل‌اندازه‌گیری در سطح پرتوهای رادیواکتیو اطراف تأسیسات مشاهده نشده و این نشان می‌دهد که احتمالاً حمله موفق به انهدام ذخایر اورانیوم نبوده است. در حقیقت، احتمال زیادی وجود دارد که ایران هنوز بخش عمده یا حتی تمام ذخایر پیش از حمله اورانیوم با غنای بالا را در اختیار دارد.

اما حتی اگر این حملات هوایی واقعاً آسیب زیادی به تأسیسات هسته‌ای ایران وارد کرده باشند، تاریخ نشان می‌دهد نابودی زیرساخت‌های سطحی به ندرت امنیت پایدار ایجاد می‌کند. این نوع حملات ممکن است توانایی‌های یک کشور در آستانه هسته‌ای شدن را به عقب بیندازد، اما معمولاً تمایل آن کشور به پیگیری برنامه هسته‌ای را تشدید می‌کند.

در مورد ایران، به نظر می‌رسد دولت ترامپ، همانند اسرائیل در «تله بمب‌های هوشمند» گرفتار شده باشد: اعتماد اشتباه به قدرت تسلیحات دقیق برای جلوگیری از جهش هسته‌ای یا حتی فراتر. واقعیت محتمل‌تر این است که عملیات «چکش نیمه‌شب» فقط برای دولت ترامپ زمان خریده، زمانی که باید صرف مذاکره برای یافتن راه‌حل راهبردی بلندمدت برای مسئله هسته‌ای ایران کند؛ راه‌حلی که این دولت به اشتباه گمان می‌کرد همین حالا به آن دست یافته است.

حملات نمایشی

حملات نظامی مستقیم به برنامه‌های هسته‌ای با هدف از بین بردن برنامه اتمی یک دولت انجام می‌شود، با نابود کردن زیرساخت‌های کلیدی، کشتن افراد کلیدی، یا محدود کردن ظرفیت آن کشور برای مونتاژ یک بمب. اما توانایی فیزیکی تنها نیمی از آن چیزی است که در روند هسته‌ای شدن نقش دارد. ساخت بازدارندگی هسته‌ای مستلزم اراده سیاسی عظیمی نیز هست.

در کتابی با عنوان بازگشت‌های معکوس هسته‌ای: زمانی که سیاست‌های هسته‌ای شکست می‌خورند که به زودی منتشر می‌شود، من و تایلر جان بوون شرح داده‌ایم که چگونه حملات متعارف نظامی علیه برنامه‌های هسته‌ای به جز در مراحل کاملاً ابتدایی، به ندرت اهداف بلندمدت خود را محقق می‌کنند.

پژوهش ما که همه موارد «مهار تهاجمی اشاعه تسلیحات» (Offensive Counterproliferation) را بررسی می‌کند، الگوی ثابتی را نشان می‌دهد: هرچند بمباران یک برنامه هسته‌ای می‌تواند به‌طور موقت توانایی فیزیکی یک کشور در برنامه اتمی را کاهش دهد، چنین حمله‌ای تقریباً همیشه این باور را در کشور هدف تقویت می‌کند که داشتن بازدارندگی هسته‌ای برای بقا ضروری است.

 

syria reactorرآکتور ال‌کیبار سوریه

طرفداران حملات متعارف به برنامه‌های هسته‌ای اغلب به بمباران رآکتور ال‌کیبار سوریه توسط اسرائیل در سال ۲۰۰۷ اشاره می‌کنند. این حمله ظاهراً بسیار موفق بود. ال‌کیبار یک رآکتور پنهانی تولید پلوتونیوم بود که بر اساس طراحی کره‌شمالی ساخته شده بود و پیش از عملیاتی شدن، منهدم شد و سوریه دیگر هیچ تلاشی نکرد. اما ال‌کیبار همان استثنایی است که قاعده را اثبات می‌کند. موفقیت این عملیات به عواملی وابسته بود که به‌سختی قابل تکرارند.

رآکتور به‌طور کامل از خارج وارد شده بود و سوریه فاقد تخصص داخلی برای بازتولید مستقل آن بود، بنابراین کل برنامه هسته‌ای این کشور به کمک‌های خارجی متکی بود. این وابستگی، به‌شدت توانایی سوریه برای بازسازی برنامه را محدود کرد؛ پس از حمله، نظارت‌های بین‌المللی تشدید شد و رهبران سوری قادر به تهیه یا ساخت داخلی قطعات حیاتی نبودند. افزون بر این، کشور تحت فشار خشکسالی و در آستانه جنگ داخلی فاجعه‌بار قرار داشت. این سایت بعدها به دست داعش افتاد. در نهایت، حمله به ال‌کیبار بیشتر یک فشار قاطع به برنامه‌ای بود که از قبل در آستانه فروپاشی بود تا یک ضربه سرنوشت‌ساز.

مورد عراق اما داستانی هشدارآمیزتر است. حمله هوایی اسرائیل به رآکتور اوسیراک عراق در سال ۱۹۸۱ در ابتدا به‌عنوان پیروزی پیشگیرانه ستایش شد. اما بررسی دقیق‌تر نشان می‌دهد که این حمله احتمالاً نتیجه معکوس داشت. هرچند رآکتور را نابود کرد، اما بغداد را متقاعد کرد که برای بقای خود به بازدارندگی هسته‌ای نیاز دارد. این حمله نه‌تنها برنامه هسته‌ای عراق را متوقف نکرد، بلکه آن را به زیرزمین و دور از نظارت بین‌المللی سوق داد و صدام را به سرمایه‌گذاری بیشتر در غنی‌سازی اورانیوم واداشت. تا سال ۱۹۹۰، عراق به شدت به ساخت بمب هسته‌ای نزدیک شده بود.

osirak_reactor_damage

بقایای رآکتور تخریب شده اوسیراک عراق

آنچه نهایتاً برنامه صدام را برچید، نه یک حمله هدفمند، بلکه کنترل‌های بوروکراتیک و حقوقی پس از جنگ خلیج‌فارس بود. یعنی تحریم‌های فراگیر سازمان ملل و روند بازرسی‌های سخت‌گیرانه این سازمان که نظارت بر نابودی سلاح‌های کشتار جمعی عراق را بر عهده داشت. حملات موشکی بعدی ایالات متحده به سایت‌هایی مانند الزعفرانیه عمدتاً نمایشی بودند؛ بازرسان سازمان ملل تأیید کردند این سایت‌ها پیش‌تر تعطیل شده بودند.

برنامه هسته‌ای زیرزمینی

ایران مدت‌هاست در برابر حملاتی مقاومت کرده که نتوانسته‌اند برنامه هسته‌ای این کشور را به‌طور کامل نابود کنند. این حملات شامل حمله سایبری استاکس‌نت به تأسیسات نطنز بود، تلاشی مشترک از سوی ایالات متحده و اسرائیل که در سال‌های ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰ حدود هزار سانتریفیوژ را تخریب کرد؛ موج ترور دانشمندان هسته‌ای ایرانی توسط اسرائیل بین سال‌های ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۲، و اقدامات خرابکارانه جدیدتر اسرائیل علیه نطنز در سال‌های ۲۰۲۰ و ۲۰۲۱. ایران در پاسخ به هر حمله، زیرساخت‌های فیزیکی خود را مقاوم‌تر کرده است، از جمله با ساخت سانتریفیوژهای پیشرفته‌تر و انتقال تأسیسات کلیدی مثل فردو به اعماق زمین.

برخی از مزیت‌های ایران همچنان خارج از دسترس حملات هوایی است، از جمله تسلط آن بر چرخه سوخت هسته‌ای، توانی که برنامه بسیار محدودتر سوریه از آن بی‌بهره بود.

سایت هسته ای اصفهان

نکته کلیدی این است که تلاش‌ها برای حمله به برنامه هسته‌ای ایران، اراده این کشور را تقویت کرده و باور مقامات ایران را عمیق‌تر کرده که داشتن بازدارندگی هسته‌ای برای جلوگیری از تهدید دائم دشمنانش، به‌ویژه اسرائیل و ایالات متحده ضروری است. مقامات ارشد حکومت، آخرین حمله آمریکا را به عنوان «نقض» حقوق بین‌الملل محکوم کرده و به‌طور علنی درباره خروج از پیمان عدم اشاعه هسته‌ای (NPT) سخن گفته‌اند، اقدامی که نظارت آژانس بین‌المللی انرژی اتمی   را پایان می‌دهد و آخرین مانع قانونی برای توسعه هسته‌ای را برمی‌دارد.

حتی اگر بازرسی‌ها ادامه پیدا کند، تهران به‌احتمال زیاد همکاری کمتری نشان خواهد داد. از منظر سیاسی، این حملات دیدگاه جناح تندرو ایران را تقویت می‌کند که هرگونه مصالحه، آسیب‌پذیری به‌بار می‌آورد. تهران بر این باور است که باقی‌ماندن بازرسان آژانس در سایت‌ها، با افشای محل‌های حساس به دشمنان تحت پوشش نظارت بین‌المللی، حملات آینده را تسهیل می‌کند.

این تلاش‌ها، بازتابی بسیار فراتر از مرزهای ایران دارد. اگر ایران از پیمان عدم اشاعه خارج شود، چرخش منطقه به‌سوی رقابت هسته‌ای تقریباً اجتناب‌ناپذیر خواهد شد. عربستان سعودی و امارات متحده عربی، که مدت‌ها رؤیای هسته‌ای داشته‌اند، به‌احتمال قوی برنامه‌های خود را سرعت خواهند بخشید و در نتیجه جبهه‌های تازه‌ای در رقابت هسته‌ای خاورمیانه گشوده خواهد شد. به این ترتیب، حمله‌ای که با هدف حل یک مشکل اشاعه سلاح هسته‌ای انجام شد، ممکن است مشکلات متعدد تازه‌ای ایجاد کند.

در بهترین حالت، عملیات «چکش نیمه‌شب» شاید برنامه هسته‌ای ایران را حدود ۱۲ تا ۱۸ ماه به تعویق انداخته باشد. طبق گزارشی که وال‌استریت ژورنال در دوم ژوئیه منتشر کرد، پنتاگون این تأخیر را نهایتاً یک تا دو سال برآورد کرده، اما ارزیابی‌های اطلاعاتی دیگر ایالات متحده نیز حاکی از آن است که این تأخیر می‌تواند تنها چند ماه باشد، زیرا ایران توانایی نجات مواد، پراکندن سایت‌ها و بازسازی آن‌ها در تأسیسات پنهانی را دارد. تلقی این وقفه به‌عنوان یک پیروزی راهبردی، خطایی اساسی خواهد بود. تهران در پاسخ به این حملات، تأسیسات هسته‌ای عمیق‌تر، پراکنده‌تر و به‌مراتب مقاوم‌تری خواهد ساخت و در نتیجه اثربخشی حملات بعدی کمتر خواهد شد.

برای این منظور، واشنگتن باید از این فرصت کوتاه برای دنبال‌کردن یک مسیر دیپلماتیک استفاده کند. چنین توافقی می‌تواند اشکال مختلفی داشته باشد؛ از جمله بازگشت ایران به تعهدات پیشین عدم اشاعه هسته‌ای و اعطای دسترسی فوری و اختیار بازرسی سرزده به آژانس بر سایت‌های هسته‌ای، شاید در ازای کاهش تدریجی تحریم‌ها و تعهد کشورهای حاشیه خلیج فارس به چشم‌پوشی از غنی‌سازی اورانیوم.

مشکل اینجاست که مذاکره‌کنندگان اکنون با ایرانی روبه‌رو هستند که از سوی دو ارتش پیشرفته جهان هدف حمله قرار گرفته و ممکن است هرگونه مصالحه را دعوت به حملات آینده تلقی کند. تجربه نشان داده که یک کشور تکثیرکننده مجروح از حملاتی که جان به‌در برده، یاد می‌گیرد، زیرساخت‌های خود را مقاوم‌تر می‌سازد و با پنهان‌کاری بیشتر و اراده سیاسی قوی‌تر به کار خود ادامه می‌دهد. بمب‌ها فقط زمان می‌خرند؛ تنها دیپلماسی می‌تواند امنیت پایدار به‌ارمغان آورد.

ارسال نظر

کارگزاری مفید