شوک چرخش ترامپ به دنیا/ اروپا برای ایفای نقش موثر در پرونده هسته ای ایران با چه چالشهایی روبروست؟

به گزارش اقتصادنیوز، حمله هوایی تجاوزگرانه ایالات متحده علیه سه تأسیسات هستهای ایران در ۲۲ ژوئن ۲۰۲۵، شوکی عمیق به سراسر جهان وارد کرد. این اقدام، چرخشی آشکار در سیاست دولت ترامپ بود که بهتازگی مذاکراتی را با تهران درباره برنامه هستهای آغاز کرده بود. آمریکا که دیپلماسی را کنار گذاشته بود، برای نخستین بار تصمیم گرفت بهطور مستقیم در منازعه جاری میان اسرائیل و ایران مداخله نظامی کند.
واکنش کمرنگ
در یادداشتی که" دانیال دلاوری" از وبسایت تحلیلی کانورسیشن، منتشر کرده؛ دولتهای اروپایی همواره در ظاهر خواستار راهحل دیپلماتیک برای مهار برنامه هستهای تهران بودهاند. با این حال، واکنش پایتختهای اروپایی به بمباران تأسیسات هستهای ایران توسط آمریکا بهطرز شگفتآوری کمرنگ بود.
اورزولا فوندرلاین، رئیس کمیسیون اروپا، مدعی «حق اسرائیل برای دفاع از خود» شد. فریدریش مرتس، صدراعظم آلمان نیز بههمان اندازه حمایت نشان داد و ادعا کرد: «این کاری است که اسرائیل دارد به نیابت از همه ما انجام میدهد». همچنین بیانیهای مشترک از سوی سه کشور اروپایی (فرانسه، بریتانیا و آلمان) تلویحاً حمله آمریکا را به عنوان اقدامی ضروری برای جلوگیری از احتمال دستیابی ایران به سلاح هستهای توجیه کرد.
واکنشهای اروپا به حملات هوایی اسرائیل و آمریکا قابلتوجه بود، زیرا تقریباً هیچگونه بحثی درباره غیرقانونی بودن این حملات به میان نیامد. این در حالی است که اروپا در سال ۲۰۲۲، زمانی که روسیه زیرساختهای انرژی هستهای غیرنظامی در اوکراین را هدف قرار داد، هیچگونه تردیدی در محکوم کردن آن وجود نداشت.
نقش منفعل اروپا
اما این واکنش کمرنگ نشاندهنده نقش منفعلانه اروپا نیز بود؛ نقشی که در تضاد با مواضع گذشته آن در این زمینه است. برنامه هستهای ایران برای سالها در کانون دیپلماسی اروپا قرار داشت. سه کشور اروپایی از سال ۲۰۰۳ مذاکرات با تهران را آغاز کرده بودند. آنها همچنین در تسهیل توافق هستهای ۲۰۱۵ - موسوم به برجام - که با حضور روسیه، اتحادیه اروپا، چین، آمریکا و ایران منعقد شد، نقشی کلیدی ایفا کردند.
حتی پس از خروج یکجانبه آمریکا از این توافق در سال ۲۰۱۸ در دوره اول ریاستجمهوری ترامپ، اروپاییها تلاش کردند تا این توافق را حفظ کنند.
اکنون اروپا برای بازگشت به نقشی مؤثر در قبال برنامه هستهای ایران، با چالشهای بزرگی روبهرو است. در واقع، ایفای نقشی مفید در دستیابی به یک توافق هستهای جدید با ایران مستلزم آن است که اروپا شکاف عمیق خود با تهران را ترمیم کند، بر اختلافات داخلیاش درباره خاورمیانه غلبه یابد، و همچنین با دولت ترامپی کنار بیاید که بهنظر میرسد تمایلی به ایفای نقش یک متحد قابل اعتماد برای اروپا را ندارد.
شکاف فزاینده میان ایران و اروپا
از نگاه دیپلماتهای اروپایی، توافق هستهای سال ۲۰۱۵ بر پایه مفروضاتی بسیار عملگرایانه بنا شده بود. این توافق صرفاً به پرونده هستهای میپرداخت و از پرداختن به سایر موضوعات مورد مناقشه، مانند برنامه موشکی ایران خودداری میکرد. همچنین، توافق متضمن یک معامله روشن بود: در ازای محدودیتهای بیشتر بر برنامه هستهای، ایران میتوانست انتظار لغو بخشی از تحریمها و بازگشت تدریجی به اقتصاد جهانی را داشته باشد.
از همین رو، خروج آمریکا از توافق در سال ۲۰۱۸، ضربهای اساسی به این وضعیت وارد کرد. دولت ترامپ نه تنها از توافق خارج شد، بلکه تحریمهای ثانویه سنگینی علیه ایران اعمال کرد که عملاً شرکتهای خارجی را ناگزیر میساخت میان بازار آمریکا و ایران یکی را انتخاب کنند. تلاشهای اروپا برای کاهش آثار این تحریمها ناکام ماند و در نتیجه، مزیت اصلی توافق برای ایران - یعنی کمک به اقتصاد آسیبدیدهاش - از میان رفت. این شکست همچنین اعتماد تهران به اروپا بهعنوان یک شریک را تضعیف کرد و ناتوانی اروپا در نشان دادن استقلال واقعی از آمریکا را آشکار ساخت.
پس از سال ۲۰۱۸، روابط ایران و اروپا بهطور محسوسی رو به وخامت گذاشت. از سوی دیگر، اروپا بهشدت از ارسال پهپادهای ایرانی به روسیه برای کمک به تهاجم نظامی آن کشور به اوکراین انتقاد کرد. در سوی مقابل، ایران نیز بهشدت با حمایت اروپا از جنگ اسرائیل در نوار غزه پس از حملات ۷ اکتبر ۲۰۲۳ مخالفت کرد.
این تنشهای عمیق همچنان مانعی جدی بر سر راه مذاکرات سازنده در زمینه هستهای است. هیچیک از طرفین در حال حاضر چیز زیادی برای ارائه به طرف مقابل ندارد، و اروپا نیز از هیچ اهرم قابلاتکایی برای تأثیرگذاری بر ایران برخوردار نیست. چالشهای گستردهتر اروپا در سیاستگذاریاش در خاورمیانه نیز این مشکل را تشدید کرده است.
شکافهای داخلی درباره خاورمیانه
در سال ۲۰۱۵، اروپا توانست جبههای نسبتاً یکپارچه در حمایت از توافق هستهای با ایران ارائه دهد که بخشی از آن ناشی از محدود بودن دامنه توافق بود. اما با فروپاشی رژیم عدم اشاعه بر اثر اقدامات یکجانبه دولت ترامپ و گسترش جنگ در منطقه، اکنون بسیار دشوارتر شده است که دیپلماتهای اروپایی بتوانند اوضاع را به حالت پیشین بازگردانند. این دشواری بهویژه در پرتو شکافهای کنونی اروپا بر سر مسائل مناقشهبرانگیز در سیاست خاورمیانه و ماهیت شکننده دیپلماسی اتحادیه اروپا نمود بیشتری یافته است.
اروپا همچنان بهشدت نسبت به ثبات در خاورمیانه نگران است، بهویژه از این بابت که ممکن است درگیریها مانند سالهای ۲۰۱۵-۲۰۱۶ موجهای مهاجرتی جدیدی به راه اندازند؛ زمانی که صدها هزار سوری به اروپا گریختند. اتحادیه اروپا همچنین در عرصه اقتصادی در این منطقه بسیار فعال است و بزرگترین تأمینکننده مالی تشکیلات خودگردان فلسطین محسوب میشود.
با این حال، نقش اروپا در منطقه بیشتر بهصورت «پرداختکننده» بوده تا «بازیگر»، و این اتحادیه نتوانسته سرمایهگذاریهای اقتصادی خود را به نفوذ سیاسی تبدیل کند.
تا حدی، این وضعیت ریشه در تمایل بلندمدت اروپا به تکیه بر رهبری ایالات متحده در منطقه دارد؛ اروپا اغلب حل منازعه اسرائیل و فلسطین را به واشنگتن واگذار کرده است. اما این وضعیت همچنین بازتابی از شکافهای عمیق میان کشورهای عضو اتحادیه اروپا است.
از آنجا که تصمیمگیری در حوزه سیاست خارجی در اتحادیه اروپا مستلزم اجماع همه اعضاست، این اتحادیه اغلب در اتخاذ موضعی واحد درباره خاورمیانه با مشکل مواجه بوده است. در تازهترین نمونهها، بحثهایی که درباره تعلیق توافقنامه همکاری اقتصادی با اسرائیل به دلیل اقداماتش در غزه یا بهرسمیت شناختن کشور فلسطین درگرفت، بهروشنی شکافهای داخلی اتحادیه را نشان داد.
تا زمانی که اروپا نتواند رویکردی مشترک در قبال خاورمیانه اتخاذ کند، بعید است بتواند در مذاکرات آتی درباره برنامه هستهای ایران نقشی مؤثر ایفا کند. این مسئله، بهنوبه خود، بر نحوه مدیریت روابط مهم اما پرچالش این اتحادیه با ایالات متحده نیز تأثیر خواهد گذاشت.
اروپا در سایه ترامپ
اتحادیه اروپا به توافق هستهای سال ۲۰۱۵ افتخار ویژهای میکرد، چرا که آن را نمادی از دیپلماسی چندجانبه میدانست. این توافق قدرتهای بزرگ جهانی را گرد هم آورد تا در راستای تقویت رژیم عدم اشاعه هستهای همکاری کنند. اما ده سال پس از آن توافق، چشمانداز تکرار چنین همکاری بینالمللیای بسیار دور از دسترس به نظر میرسد. روابط اروپا با چین و روسیه - دو امضاکننده کلیدی توافق - در سالهای اخیر بهشدت تیره شده و روابط با ایالات متحده در دوران ترامپ نیز بهویژه دشوار بوده است.
در زمینه برنامه هستهای ایران، تعامل با واشنگتن برای اروپا معضلی بسیار پیچیده و دوگانه ایجاد کرده است. تلاش برای ترسیم مسیری مستقل ممکن است در ظاهر جذاب باشد، اما در این مرحله از اعتبار چندانی برخوردار نیست. گفتوگوهای مستقیم اخیر با مذاکرهکنندگان ایرانی نتیجه خاصی در پی نداشت، و اروپا نیز در موقعیتی نیست که بتواند به ایران تضمینی بدهد مبنی بر اینکه در آینده هدف حملات جدید اسرائیل قرار نخواهد گرفت.
علاوه بر این، پیگیری یک مسیر مستقل میتواند بهسادگی خشم ترامپ را برانگیزد؛ چیزی که اروپاییها بهشدت مایل به اجتناب از آن هستند. فهرست اختلافات فراآتلانتیکی، از مسائل تجاری گرفته تا جنگ اوکراین و هزینههای دفاعی، به اندازه کافی طولانی هست که سیاستگذاران اروپایی را نسبت به سرمایهگذاری زمان و منابع در هر توافقی که ترامپ ممکن است بهراحتی آن را بر هم بزند، مردد سازد.
ترامپ نیز نسبت به توان دیپلماسی اروپایی بیاعتناست. او اخیراً اعلام کرده که ایران تمایلی به گفتوگو با اروپا ندارد، و در عوض اولویت را به مذاکرات دوجانبه با تهران داده است. بنابراین، همسویی با ایالات متحده لزوماً به معنای داشتن نفوذ مؤثر نیست. بهویژه که تصمیم ترامپ برای حمله به ایران بدون هیچگونه هشدار یا هماهنگی قبلی با متحدانش اتخاذ شد.
در نتیجه، اروپا همچنان با دقت تحولات مرتبط با برنامه هستهای ایران را دنبال خواهد کرد. اما بهدلیل روابط تیره با تهران و شکافهای داخلیاش در قبال خاورمیانه، بعید است که بتواند تا زمانی که ترامپ در قدرت است، نقش مهمی در این پرونده ایفا کند.
ارسال نظر