تهدیدی فراتر از مرزها؛ آیندهای که طالبان برای افغانستان میسازد | هر کودک تحت حاکمیت طالبان چه آموزشی میبیند؟
به گزارش اقتصادنیوز، پس از سقوط کابل و به قدرت رسیدن مجدد طالبان در اوت ۲۰۲۱، این گروه بهطور سیستماتیک از گسترش مدارس دینی که راه و روش این گروه را تبلیغ میکرد، در سرتاسر افغانستان، حمایت کردهاست. این روند نگرانیهای جدی درباره القای ایدئولوژیک و گسترش افراطگرایی در افغانستان را برانگیخته است.
اقتصادنیوز:احتمال استفاده گروههای شبهنظامی از هوش مصنوعی برای کمک به تولید سلاحهای بیولوژیک یا شیمیایی است تا کمبود تخصص فنی خود را جبران کنند نگران کننده است. این خطر در ارزیابی بهروز تهدیدات داخلی وزارت امنیت داخلی آمریکا که اوایل امسال منتشر شد، ذکر شده است.
زلمی نشاط در نشنال اینترست نوشت: سیاستزدگی این مدارس در افغانستان کنونی با حاکمیت طالبان، به افراطیترین شکل خود رسیده است. برخلاف اسطورهای که طالبان از خود میسازند، آنان به هیچ عنوان نماینده تداوم فرهنگی سنتهای افغان یا پشتون نیستند.
ریشههای ایدئولوژیک طالبان و مدرسهمحوری سیاسی
گروهک طالبان از زیرساخت هایی افراطی و بهشدت سیاسی سر برآورد. در حقیقت، طالبان از دل شبکه گسترده از مدارسی که از دهه ۱۹۸۰ در امتداد مرز افغانستان و پاکستان شکل گرفت، زاده شد. پس از بازگشت طالبان به قدرت در اوت ۲۰۲۱، این گروه بهسرعت روی به سیاسی کردن مدارس و کلیت نظام آموزشی آورد و کوشید تا کلاسهای درس را به خط تولید نیروی انسانی برای پروژهای بلندمدت عرصه جهانی تبدیل کند.
بازگشایی مدارس دخترانه به چه قیمتی؟
در دسامبر ۲۰۲۲، روزنامه آنلاین هشت صبح سندی محرمانه از ارزیابی داخلی طالبان درباره برنامه درسی مدارس افغانستان را افشا کرد. این سند که در جریان مذاکرات دوحه تهیه شده بود، خواستار بازطراحی کامل نظام آموزشی با هدف اسلامیسازی آن بود. طالبان آشکارا اعلام کرد که تا زمانی که برنامه درسی مطابق با ایدئولوژی دولت بازنویسی نشود، مدارس دخترانه بازگشایی نخواهند شد. این ایدئولوژی، نه یک پروژه آموزشی، بلکه تلاشی است برای مهندسی اطاعت است.
آموزش به مثابه ابزار رهایی یا کنترل ذهن ها؟
یکی از نکات اساسی که همواره در کارزارهای جهانی نادیده گرفته میشود، این است که در حالی که مطالبه بازگشایی مدارس دخترانه باید پیگیری شود، اما پرسش بنیادین این است که اساسا این دختران چه نوع آموزشی را دریافت خواهند کرد؟ مدرسهای که صرفا برای تحمیل ایدئولوژی طالبان بازگشایی شود، نه تنها ابزار رهایی نیست، بلکه تثبیتکننده اقتدارگرایی است.
اگر طالبان موفق شود تا نظام آموزشی را به روش دلخواه خود بازسازی کند، نهتنها زمان حال، بلکه آینده افغانستان را نیز تصاحب خواهد کرد. آینده ای که می تواند آن را برعلیه منطقه و جهان، به سلاحی قدرتمند تبدیل کند.
پیشینه تاریخی چیز دیگری را نشان می دهد...
برای درک عمق چنین تهدیدی، باید به سیستم فکری بازگردیم که طالبان ادعای تداوم آن را دارد. در طول قرنها، مدارس علوم متنوعی را تدریس میکردند؛ از فقه و الهیات گرفته تا فلسفه، کیهانشناسی و ادبیات.
احمد کورو دانشمند علوم سیاسی ترکیه، استدلال میکند که مدارس اولیه مستقل از دولت بودند و از طریق وقف و حمایت بازرگانان و نخبگان سیاسی اداره میشدند. در قرن نوزدهم و در پی اختلالات ناشی از استعمار، بهویژه در جنوب آسیا، جنبشهایی چون دیوبند گرفتند.
با ظهور دولت ملتهای مدرن، نظام دیوبندی بیش از پیش رادیکال شد و به ابزاری در خدمت دولت و سیاست بدل گشت. در این جهانبینی، تکثر و کثرتگرایی نه یک ارزش، بلکه انحرافی معادل با کفرورزی تلقی میشد.
گسست از سنتهای بومی
ادعای طالبان مبنی بر ریشه داشتن قرائت آنان از اسلام در فرهنگ روستایی پشتون، گمراهکننده است. اسلام روستایی پشتون، همواره بخشی از جهان فارسی بوده و سنتهایی عملگرایانه و کثرتگرا را در بر میگرفته است؛ سنتهایی که طی قرنها فهم سیاسی خاصی را بازتولید کردهاند. طالبان در واقع، نقطه اوج افراطیشدن مسیر دیوبندیاند.
ادعای پوچ
آنچه طالبان از آن دفاع میکنند فرهنگ افغان نیست؛ بلکه یک ایدئولوژی ساختهشده برای اهداف ژئوپولیتیک است؛ ایدئولوژیای که در مدارس خارجی شکل گرفته، برای بازیهای قدرت منطقهای مهندسی شده و با حمایت مالی بازیگران بیرونی تداوم یافته است.
بازنویسی تاریخ
بیتردید، بازنویسی تاریخ و اصلاح برنامههای درسی برای تحکیم روایت قدرت، پدیدهای رایج در رژیمهای اقتدارگراست؛ از اتحاد جماهیر شوروی گرفته تا کره شمالی، همواره چنین راهبردهایی را در دستور کار خود قرار داده اند. اما خطر در افغانستان ماهیتی متفاوت و عمیقتر دارد.
روایتهای این دولت ها دست کم ریشه در تاریخ سیاسی داشتند؛ اما طالبان هیچ پیوند اصیلی با میراث فرهنگی، فکری و دینی افغانستان ندارند. آنان میکوشند بیش از هزار سال سنت اسلامی فارسیمآب را با ایدئولوژی وارداتی، طردکننده و بهشدت سیاسی جایگزین کنند.
تنش ها با پاکستان
تنشهای مستمر طالبان با پاکستان نیز تا حدی ناشی از حمایت آنان از تحریک طالبان پاکستان است؛ گروهی که در پی بازتولید مدل حاکمیتی طالبان در این کشور است.
افزایش انفجاری تعداد مدارس که اکنون از ۲۳هزار تا فراتر رفتهاست، بههیچوجه نشانه توسعه آموزشی نیست. در حقیقت، توزیع غذا، فرصتهای شغلی و خدمات اجتماعی بهطور فزایندهای به تمایل خانوادهها برای فرستادن فرزندانشان به مدارس مورد تأیید طالبان گره خورده است؛ سازوکاری که تضمین میکند نسل آینده تحت القای ایدئولوژی جهادگرایانه قرار گیرد.
نادیدهگرفتن این راهبرد آموزشی بهعنوان اقتدارگرایی داخلی در کشوری دورافتاده، خطایی راهبردی است. این پروژه تهدیدی فراملی است که میتواند جنوب و آسیای مرکزی را بیثبات کند، شبکههای افراطی را در خاورمیانه و آفریقا گسترش دهد و الهامبخش جنبشهای همسو در فراتر از منطقه شود.
واکنش مناسب جامعه بین الملل
اگر طالبان موفق شوند ایدئولوژی خود را در دیانای آموزشی افغانستان نهادینه کنند، جهان بهزودی با نسلی مواجه خواهد شد که نه با تفکر انتقادی و مشارکت مدنی، بلکه با این باور پرورش یافته که این امور را رد میکند.
این تلاشی حسابشده برای حذف تنوع فکری، سنتهای کثرتگرا و همزیستی مسالمتآمیز ریشهدار در میراث اسلامی فارسیمآب است؛ تلاشی که آموزش را به سلاحی برای تولید کادری وفادار و ایدئولوژیک بدل میکند تا هم حاکمیت داخلی طالبان و هم جاهطلبیهای جهانی آنان را تضمین کند.
پاسخ جامعه بینالمللی باید فراتر از واکنشهای نمادین و تقلیل مسئله به حقوق زنان و دختران باشد. پرسش اساسیتر این است: هر کودک در افغانستان تحت حاکمیت طالبان، چه آموزشی دریافت خواهد کرد؟ بدون مواجهه مستقیم با مهندسی ایدئولوژیک، خطر آن وجود دارد که نظامی عادیسازی شود که برای نسلها افراطگرایی تولید خواهد کرد.
تنها با رویارویی جدی با پروژه تمامیتخواه طالبان است که میتوان از آینده افغانستان، ثبات منطقهای و امنیت جهانی حفاظت کرد.
ارسال نظر