روایت حسین محلوجی از وضعیت معادن در دولت سازندگی
حسین محلوجی پس از چند سال سکوت در گفتوگو با علی میرزایی، سردبیر ماهنامه نگاهنو که از مدیران اسبق شرکت ملی فولاد ایران نیز به شمار میآید، به بیان خاطرات خود از نخستین روزهای حضورش در وزارت معادن و فلزات پرداخت و گفت: در سالهای ابتدایی دهه 60 پس از اینکه از سمت استانداری لرستان کنارهگیری کردم به پیشنهاد مهندس سید حسین موسویانی وزیر وقت معادن و فلزات به عنوان قائممقام وزیر به تیم ایشان پیوستم. آن روزها یکی از جدیترین مشکلاتی که در آغاز کارم با آن روبهرو بودم، دعوای بسیار جدی و شدید میان طرفداران تکنولوژی قدیمی فولادسازی و طرفداران تکنولوژی جدید بود.
محلوجی افزود: مدیران ذوبآهن، به رهبری آذربایجانی، با مدیران فولادمبارکه، با محوریت آقای دکتر سروش کامیاب (از مدیران پیش و پس از انقلاب صنعت فولاد کشور)، مجادلهای سخت داشتند و هر کدام را هم گروهی پشتیبانی میکرد. از سویی شورای انقلاب هم تصویب کرده بود که اجرای طرح مجتمع فولادمبارکه از بندرعباس به اصفهان منتقل شود. اجرای این مصوبه با کارشکنیهای بسیاری مواجه بود. به آقای موسویانی گفتم که این وضع قابل ادامه نیست. گفتم آقای حسین عرفانیان را بگذارید مجری این پروژه؛ مسوولیت تدارکات را به آقای علی شکرریز بدهید؛ و آقای باقر لنکرانی هم قراردادهای خارجی را مدیریت کند.
او با بیان اینکه قرار شد این سه نفر با کمک من کار را پیش ببرند، گفت: دعوای میان دو گروه تمامی نداشت. از طرفین دعوا خواستم دور هم جمع شوند و دیدگاهها و استدلالهای خود را مطرح کنند و پس از آن آقایان لنکرانی، شکرریز، کامیاب، و صالحیفروز (مدیرعامل وقت شرکت ملی فولاد ایران) بگویند چه باید کرد. این افراد با برگزاری جلساتی، که جمعا 48 ساعت در دو هفته شد، با هم نشستند و بحث کردند و به این نتیجه رسیدند که ذوبآهن و فولاد مبارکه، هر یک بدون دخالت در کار دیگری کار خودشان را انجام دهند.
چرا فولاد بندرعباس به مبارکه منتقل شد
محلوجی در پاسخ به اینکه شورای انقلاب با چه استدلالی انتقال پروژه را از بندرعباس به مبارکه اصفهان تصویب کرد، بیان کرد: با این استدلال که بندرعباس در معرض حملات دشمن فرضی قرار دارد و محل امنی برای این پروژه نخواهد بود، این کارخانه به مرکز کشور منتقل شود.
او با اشاره در بخش دیگری از خاطرات خود به جلسه پرتنشی که با روسها بر سر راهاندازی کوره شماره دو و مجتمع ذوبآهن داشته است، گفت: حل مسائل ذوبآهن اصفهان به عهده وزارت فلزات سیاه شوروی بود. وزیر آن وزارتخانه آقای کالپاکف بود. او را تهدید کردم اگر کوره بلند مجتمع ذوبآهن را راهاندازی نکنید، میرویم سراغ ایتالیاییها. این تهدید موثر واقع شد و روسها این کار را انجام دادند. در این سفر فهمیدم که با روسها نمیتوان ادامه داد و آنها قابل اعتماد نیستند. تکنولوژیشان عقبمانده و قدیمی است، درست مانند برخی خودروهایشان که هر صبح باید یک دیگ آب جوش روی موتور آنها ریخت و هندل زد تا شاید روشن شوند!
دعوا با روس ها بر سر توسعه فولاد ایران
محلوجی افزود: بنابراین از روز اول با طرفداران همکاری صنعتی با روسها این دعوا را داشتیم. به همین علت بود که بعدها وقتی نماینده مردم کاشان در مجلس شدم، از عقد قرارداد ذوب آهن با شرکت دانیلی (شرکت ایتالیایی سازنده تجهیزات صنعت فولاد) برای نوسازی تکنولوژیک خطوط نورد بسیار حمایت کردم. به هر حال در جلسهای که با کالپاکوف داشتیم، روسهای طرف مذاکره حسابی جا خوردند. چون صریحاً گفتم عدم همکاری جدی شما با ذوبآهن اصفهان ما را وادار کرد که به تکنولوژیهای روز ایتالیا رو بیاوریم. روسها بسیار تلاش کردند که این کار انجام نشود. سرویس لازم را هم به صنایع ما نمیدادند و از طریق طرفدارانشان در ایران و افرادی که در روسیه بودند و برخی گروههای سیاسی ایرانی که برای پیشبرد اهداف روسیه و به زیان ایران، با هم همساز شده بودند، ما را تحت فشار قرار دادند.
در آن زمان، ذوب آهن از نظر مالی مشکلات بزرگی داشت؛ وضع تولیدش هم خوب نبود. 13 میلیارد تومان بدهی داشت و در سطح کشور صدها هزار نفر در نوبت گرفتن آهن بودند و قیمت محصولاتش با بازار آزاد تفاوت بسیار داشت که هر کدام از این مسائل به طور جداگانه و به شیوهای خاص حل شد.
محلوجی در خصوص همکاری روسها در دهه 1340 که باعث شد ذوبآهن طی چهار سال ساخته شود، بیان کرد: با وجود اینکه روسها همکاری خوبی در این زمینه کرده بودند؛ اما به تدریج، به ویژه در دوره انقلاب، روند همکاری کُند و سپس متوقف شد و از دور خارج شدند. علت تغییر روسها را نمیدانم، ولی میدانم که در دهه 1340 اروپاییها و آمریکاییها، به هر دلیل حاضر نبودند این تکنولوژی را به ایران بدهند. روسها هم در مقابل دریافت گاز از ایران این قرارداد را بستند و پذیرفتند که این تکنولوژی را به ما بدهند. عنوانهای روزنامههای آن زمان نیز این واقعیت را تایید میکند. آقای حمید شیبانی، مدیر کارخانه ذوبآهن در سالهای پیش از انقلاب سه، چهار سال قبل در گفتوگو با بی.بی.سی. به نکتههای مهمی اشاره کرد.
او افزود: شیبانی به صراحت عنوان کرد که غربیها ذوبآهن را به ایران ندادند، و شاه به ناچار به طرف روسها رفت، و موفق هم شد.
چرا هاشمی مرا انتخاب کرد
محلوجی در ادامه درباره اینکه چرا هاشمی او را به عنوان وزیر معادن و فلزات انتخاب کرد، اظهار کرد: آقای هاشمی از وقتی رئیس مجلس بودند، به خوبی مرا میشناختند. هفت سال عضو کمیسیون صنایع و معادن بودم. شناخت بیشتر ایشان از من در جریان مسوولیتهایی به دست آمد که به من محول میکردند. در دوره دوم مجلس به عنوان عضو هیاترئیسه مجلس انتخاب شدم. طی آن یک سال، نحوه مدیریتم توجه ایشان را جلب کرد. آقای هاشمی به دلیل ارتباطات وسیعی که با افراد گوناگون داشتند، به خوبی میتوانستند مدیران را با یکدیگر مقایسه کنند. به هر تقدیر اوایل مرداد 1368 بود که از دفتر آقای هاشمی تماس گرفتند و اعلام کردند که ایشان میخواهند شما را ببینند، گویا میخواهند یکی از وزارتخانهها را به شما بسپارند. به دیدن آقای هاشمی رفتم. ایشان گفتند کمیسیون صنایع شما را برای تصدی یکی از سه وزارتخانه صنعتی پیشنهاد کرده است، و اینکه از سه وزارتخانه صنایع سبک، صنایع سنگین، و معادن و فلزات یکی را انتخاب کنم. برایم فرقی نمیکرد. خودشان اشاره کردند که معادن و فلزات به خاطر معادن کشور و پروژههای اساسی زیربنایی فولاد و مس و آلومینیوم بسیار اهمیت دارد. من هم پذیرفتم. هیچ حزب و گروهی در این کار دخالت نکرد. از آن گذشته، اصلاحطلبها و چپیها در هر دو جلسه اخذ رای اعتماد، یعنی در دولت اول (1372-1368) و دولت دوم آقای هاشمی (1376-1372)، سخت مخالف بودند که من وزیر شوم.
او در این باره افزود: اکثر آنها به من رای اعتماد ندادند. البته انتصاب من به وزارت، به دلیل وابستگی حزبی هم نبود. در آن زمان حزب جمهوری اسلامی منحل شده بود. در دوره اول با 150 رای و دوره دوم با 166 رای موفق نمایندگان مجلس وزیر شدم.
محلوجی در پاسخ به اینکه پس از گرفتن رای اعتماد از مجلس و آغاز وزارت، نخستین کاری که کردید چه بود، گفت: در دو صفحه خطاب به مجلس نوشتم که در وزارت معادن و فلزات میخواهم چه کنم.
او همچنین گفت: بر اساس تجربه هفت سال عضویت در کمیسیون صنایع و معادن و یک سال انجام وظیفه در وزارت معادن و فلزات، به خوبی میدانستم چه کارهایی باید انجام شود. در ذهنم کاملاً روشن بود که میخواهم معادن و فلزات کشور را به چه جایگاهی برسانم. پنج حوزه را انتخاب کرده بودم که زمینه اصلی فعالیت وزارتخانه بود: فولاد، آلومینیوم، مس، طلا و سنگهای تزئینی. این بدان معنا نبود که کار دیگری انجام ندهیم. دنبال بسیاری کارهای دیگر نیز بودیم، ولی این پنج زمینه محور اصلی بودند.
محلوجی با بیان اینکه از دیدگاه من ایران میتوانست طی یک برنامه هشت ساله در ردیف 10 کشور جهان در تولید فولاد و در ردیف هفت کشور اول دنیا در تولید آلومینیوم و در ردیف پنج کشور اول تولیدکننده مس در جهان قرار میگرفت و به تولیدکننده روی و سرب و طلا نیز تبدیل شود، گفت: افزون بر اینها، برای جلوگیری از تخریب معادن سنگهای تزئینی، وزارتخانه باید روش انفجاری را با تکنولوژیهای مدرن استخراج جایگزین کند. از همه مهمتر خصوصیسازی و واگذاری بخشهای معدنی و صنعتی به بخش خصوصی را در اولویت قرار دهد؛ و برای پرورش مدیرانی کارآمد و تشکیل سرمایه انسانی مورد نیاز 50 سال آینده بخش معادن و فلزات، برنامههای بلندمدتی داشته باشد.
او در خصوص مبنای انتخاب این محورها گفت: بر اساس شناختی که از وضعیت بخش معادن و فلزات کشور داشتم، این محورها را انتخاب کردم. در کمیسیون صنایع و معادن مجلس نقاط قوت و ضعف صنعت و تنگناهای اصلی آن مطرح میشد. قبل از انقلاب هم 9 سال سابقه کار داشتم. سپس دو سال استاندار بودم؛ یک سال برای «دفتر عمران امام» استانداری کردستان کار کرده بودم؛ و یک سال هم قائممقام وزیر معادن و فلزات بودم. در مجموع، پیش از وزارت، 20 سال در زمینههای گوناگون مربوط به صنعت کار کرده بودم. در آن سالها، در جمهوری اسلامی چند وزیر را میشناسید که در هنگام آغاز به کار 20 سال سابقه کار داشتهاند؟ در کمیسیون، همه وزیران و معاونان و کارشناسان میآمدند و مسائل و واقعیتهای وزارتخانههای خود را مطرح میکردند. نمایندگان پی در پی از واحدهای معدنی و صنعتی بازدید میکردند. در سفرهای خارج از کشور نیز دانش و تجربه بسیاری کسب کرده بودم.
چگونه طرح ها تامین اعتبار شدند
محلوجی در خصوص منابع ریالی و ارزی کلانی که اجرای چنین پروژههایی نیاز داشت، افزود: به دولت و بانک مرکزی همواره میگفتم ریال و ارز نمیخواهم، فقط اجازه دهند کار خودم را بکنم. در مراسم آغاز به کار طرح قائم در ذوبآهن اصفهان، که گزارش آن مستقیم و زنده از تلویزیون پخش شد، به آقای هاشمی گفتم: خواهش میکنم به آقای نوربخش بفرمایید من از بانک مرکزی اصلاً ارز دولتی نمیخواهم، فقط اجازه دهید 500 هزار تن محصول فولادی صادر کنیم و از محل ارز حاصل از آن ظرفیت تولید فولاد کشور را دو میلیون افزایش دهیم. دکتر سیدمحمدحسین عادلی که از سال 1368 تا 1373 رئیس کل بانک مرکزی بود، گفت و نوشت که تنها وزارتخانهای که فهمید راه درست چیست، وزارت معادن و فلزات بود.
او گفت: در مورد تامین منابع ریالی مورد نیاز طرحها هم باید بگویم که از نظر من شرکتهای دولتی روی اقیانوسی از ریال نشستهاند. ذوبآهن که تولیدکننده تیرآهن است، یا آلومینیوم اراک که تولیدکننده آلومینیوم است، چرا باید برای طرحهای توسعه خود یا حتی تولید خود، از دولت ارز و ریال بگیرند؟ در کدام کشور پیشرفته یا در حال توسعه دنیا چنین عملی تایید میشود؟ شرکتها میتوانند از دولت ارز یا ریال بگیرند، ولی این «وام» است.
محلوجی افزود: در حقیقت این وام را باید پس بدهند. از سویی نفت و ارز حاصل از آن که به ریال تبدیل میشود، سرمایه است. با این سرمایه نباید هزینههای جاری دولت را تامین کرد. این درآمد برای ساختن زیربناهای کشور باید مورد استفاده قرار بگیرد و طرحها هم وقتی به بهرهبرداری رسیدند، باید از محل درآمدهایشان وامهای دولت را پس بدهند تا برای ساختن زیربناها و عمران و آبادانی مناطق دیگر کشور به کار گرفته شود.
او درباره نگاهی که مجموعه شرکتهای زیر پوشش وزارت معادن و فلزات به این مساله داشتند، گفت: عدهای دستشان جلوی دولت دراز بود و عدهای که اکثریت هم داشتند، میگفتند هزینههای نوسازیها و توسعهها را باید از محل درآمدهای خودشان بدهند، که نهایتاً هم این گروه دوم حرفش را به کرسی نشاند. انگار نمایندگان مجلس و حتی مدیران قوه مجریه هم مثل اینکه بدشان نمیآید دست وزیران و مدیران آنها جلوی مجلس و دولت دراز باشد.
محلوجی افزود: بارها از من گله میکردند که «چرا نمیآیی بودجه بگیری!» و من تا روز آخر به روش خودم وفادار ماندم. ذوبآهن که در هنگام شروع به کار من 13 میلیارد تومان بدهی داشت، پس از دو سال، نهتنها بدهیهایش را پرداخت، بلکه از محل منابع داخلی خودش، 100 میلیارد تومان صرف طرحهای توسعه خودش کرد.
تصمیم برای کاهش ارزبری طرحها
او درباره دو هدفی که در برنامه کاریاش مبنی بر کاهش ارزبری و رساندن آن به صفر و تامین نیازهای ارزی از محل صادرات قرار داشت، گفت: به طور مثال برای اجرای طرح آلومینیوم المهدی در بندرعباس اصلاً اعتبار مالی از مجلس و دولت درخواست نکردیم. از محل سرریز درآمد دیگر واحدهای تولیدی، المهدی راهاندازی شد. فولاد خراسان نیز اینگونه اجرا شد. اصولاً مدیرانی که در بخش دولتی کار میکنند، فکر میکنند باید مرکز هزینه باشند. در نتیجه برای گرفتن بودجه به مجلس لشکر میکشند. دغدغه آنان گرفتن بودجه است و بس. در دوره وزارت من کسی برای گرفتن بودجه به مجلس نمیرفت، چون نیازی به این کار نبود.
او افزود: مدیران باید خود را مرکز درآمد تلقی میکردند. وقتی مبارکه به تولید رسیده بود، آقای مهندس عرفانیان هنوز پول میخواست. گفتم: مبارکه به تولید رسیده است، از این پس از بودجه وزارتخانه و از منابع شرکتهای دیگر پولی به شما تعلق نخواهد گرفت و تازه این شما هستید که باید به ما پول بدهید. برای جا انداختن موضوع گفتم، فرض کنید پدرتان فوت کرده و فولاد مبارکه را برایتان به ارث گذاشته است. آیا باید بابت نگهداری و اداره این میراث از کسی پول بگیرید؟ سرمایهای به ارزش سه میلیارد دلار (به قیمت آن روز) در اختیار شماست؛ سنگآهن ارزان و گاز ارزان هم در اختیارتان قرار میدهند و کارگرانتان هم حقوق ناچیزی میگیرد. با این همه مزیت، باز انتظار دارید به شما ارز و ریال بدهند؟ اشتباه محض است!
او در این باره افزود: به ایشان گفتم خودتان را با ژاپن مقایسه کنید: گاز را باید از استرالیا انتقال دهد (دیده بودم که گاز را با کشتی از استرالیا به توکیو با خط لوله به محل کارخانههای فولاد میبرند)، قیمت تمام شده آن را محاسبه کنید. سنگآهن را باید از معادن برزیل حمل کنند. هزینه نیروی انسانی از جمله کارگر و مهندس هم بسیار بالاتر از ماست. با این همه، کارخانه فولادسازی ژاپنی محصول خود را به قیمتی به مراتب پایینتز از مبارکه میفروشد. پس یک جای کار ما عیب دارد. همین باعث شده بود که به فکر کاهش ارزبری بیفتم. در آن زمان برای تولید یک تن فولاد، ذوبآهن از وزارتخانه بیش از 200 دلار ارز مطالبه میکرد. تصمیم گرفتیم که کاهش ارزبری را تجربه کنیم. دستورالعمل چنین شد که تاجایی که میشود مواد خام و سایر نیازها را در داخل تولید کنیم. در ذوب آهن برای این کار، فهرستی از اقلام با ارزبری بالا تهیه شد. به ذوبآهن اعلام شد با این فرض که دیگر ارزی تعلق نمیگیرد، ترتیبی بدهند که این اقلام در داخل کشور تولید شوند.
محلوجی مهمترین اقلام این فهرست را قطعات یدکی پرمصرف مانند غلتکها، آجرهای نسوز، دریچههای کشویی کورههای ذوب فولاد، فرومنگنز و فروکروم دانست و گفت: با این وجود شوک بزرگی وارد شد که چندی بعد نشان داد تا چه اندازه سازنده بوده است. این شوک توانست ظرفیتهای پنهان و استفاده نشده ملی را برای تحقیق و توسعه و تولید داخل فعال کند. مدیریت ذوبآهن به شرکت نسوز آذر و آزمایشگاه تحقیقاتی آن، که از شرکت های اقماری و خصوصی شده بود، این سیاست را ابلاغ کرد و خواست در این زمینه برنامهریزی کنند. چیزی نگذشت که بهرغم فشار مافیایی بازار مواد نسوز داخل و خارج کشور و محدودیتهای سخت دسترسی به تکنولوژی پیشرفته، این شرکت در فرصت کوتاهی نهتنها نیازهای مجتمع ذوب آهن را به انواع محصولات نسوز که قبلاً از خارج وارد میشد، تامین کرد، بلکه خود به صادرکننده تکنولوژی و به کارخانهساز منطقه تبدیل شد.
او افزود: تجربه این تحول مهم و چند تحول دیگر را خانم شهیندخت خوارزمی و آقای دکتر بهکیش و آقای دکتر فرهنگی مستند کردهاند و حاصل کار در سه عنوان کتاب منتشر شده است.
بکارگیری صحیح پتانسیلهای معدنی کشور
محلوجی درباره پتانسیلهای معدنی کشور گفت: در مورد فروکروم و فروسیلیس، بررسیها نشان میداد که از نظر معادن، ایران بسیار غنی است و فقط به تکنولوژی فرآوری نیاز داریم. چین هم این تکنولوژی را در اختیار داشت. در سفری به چین برای انتقال تکنولوژی قرارداد بستیم و کارخانه تولید فروکروم در معادن کروم فاریاب در استان کرمان، راهاندازی شد. این پروژهها راه افتاد و ارزبری کاهش یافت. به عنوان وزیر از دل و جان معتقد بودم که در کشور پتانسیل عظیمی برای توسعه وجود دارد. کافی است به افراد میدان دهیم تا این پتانسیلها را فعال سازند و از قوه به فعل دربیاورند. مشکلات اینگونه حل خواهد شد. در وزارت معادن و فلزات این تحول اتفاق افتاد.
توان حرفهای و اجرایی فرد معیارم بود
محلوجی درباره معیارهای خود در انتخاب مدیران گفت: در هفت سالی که در مجلس بودم، حدود 300، 400 نفر از مدیران ردههای مختلف برای بحث و تبادل نظر به کمیسیون صنایع و معادن میآمدند. از میان آنان قویترین مدیران را برای همکاری انتخاب و دعوت کردم.
او درخصوص ویژگیهای مدیرانی که انتخاب میکرد، افزود: برایم در وهله اول توان حرفهای و اجرایی فرد مهم بود. به هیچ وجه تعلق فرد به حزب یا خط و جناح خاص برایم مهم نبود. برنامهام این بود که بتوانم مدیران را در یک تیم سازنده و هماهنگ دور هم جمع کنم. در پی انتخاب افراد مناسب برای راس هرم تصمیمگیری واحدهای زیر پوشش وزارت معادن و فلزات بودم؛ کسانی که از شایستگی و قدرت لازم برای توسعه سازمان خود برخوردار باشند. در انتخاب مدیران حتی یک سطح پایینتر هم دخالت نمیکردم. مگر در موارد بسیار مهم، آن هم به صورت دادن مشورت به مدیران بالادستیشان. شروع کارم در وزارتخانه همزمان شده بود با اجرای برنامه اول توسعه کشور. این برنامه باید در مجلس تصویب میشد. برنامه معادن و فلزات را وزیر قبلی آماده کرده بود، ولی ما میتوانستیم در این برنامه نظرات اصلاحی خود را اعمال کنیم. این برنامه را اساس کار قرار دادم. مدیران خود را برای اجرای این برنامه تعیین کردم. برایم مهم این بود که بتوانند مسوولیت محوله را به خوبی انجام دهند و از عهده کار برآیند. من افرادی را انتخاب کردم که در رشته خودشان از من قویتر و شایستهتر بودند.
او افزود، اولین فردی که به کار دعوت کردم آقای مهندس بهزاد نبوی، وزیر پیشین صنایع سنگین بود. ایشان پاسخ داد که چون میخواهم کار سیاسی کنم، معذورم. راست میگفت؛ دیدیم هم که به کار سیاسی پرداختند. برای مدیرعاملی شرکت فولاد سراغ آقای دکتر بانکی، رئیس پیشین سازمان برنامه و بودجه و وزیر پیشین نیرو، رفتم. به لحاظ سیاسی ایشان با من هم عقیده نبود. ولی مدیری بود توانا، تصمیمگیر، باهوش، و پیگیر، که عملکرد بسیار خوبی هم داشت. بعد آقای مهندس علی کلاهدوزاصفهانی را دعوت به کار کردم. ایشان مدیری صدیق، تیزهوش، پرکار و تصمیمگیر بود. نظرم در مورد ایشان این است: اگر شما دیوار را میبینید، آقای کلاهدوز پشت دیوار را هم میبیند. بسیار توانا و کارآمد و دارای شخصیتی ویژه بود. در عین حال نظریات جمع را میپذیرفت و برای اجرا، برنامهریزی میکرد. در اجرا نیز خوب عمل میکرد. ایشان هم از نظر سیاسی با من هماهنگ نبود. آقای کلاهدوز معاون وزیر در حوزه معادن بود. آقای مهندس علی شکرریز هم از سال 1363 در وزارتخانه بود. او را مردی صدیق و صمیمی و پرکار و مردمدار میدانستم. آقای دکتر شمساردکانی بسیار باهوش است و حافظهای قوی دارد و در یکی از دانشگاههای بسیار خوب آمریکا در رشته اقتصاد انرژی درس خوانده است. ایشان به دو زبان عربی و انگلیسی تسلط کامل داشت و معاون امور بینالملل شد. به این کار تسلط کامل داشت. آقای دکتر بهکیش و مرحوم مهندس مرتضی هاشمی و خانم شهیندخت خوارزمی هم مشاورم بودند. با همین چند نفر کارمان را شروع کردیم.
او افزود: هر روز صبح تلفنی از مدیران ذوبآهن، فولادمبارکه، گل گهر، چادرملو، فولاد اهواز، آلومینیوم، اراک، مس سرچشمه، سرب و روی زنجان، و ... میزان پیشرفت پروژهها و تولید روز قبل و مسائل و مشکلاتشان را میپرسیدم. این کار جمعاً حدود یک ساعت وقت میگرفت. افزون بر آن، در طی هشت سال صدها یادداشت برای مدیران فرستادم که در آنها به وضوح میخواستم کار مشخصی انجام دهند، یا سوالی مطرح میکردم که باید پاسخ میدادند. گزارشهای ادواری و موردی هم دریافت میکردم و میخواندم. پس از تلفن به مدیران و نوشتن یادداشتها، خبرهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی کشور را که از منابع مختلف به دستم میرسید، میخواندم. پس از تلفن به مدیران و نوشتن یادداشتها، خبرهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی کشور را که از منابع مختلف به دستم میرسید، میخواندم. خبرهای مهم وزارتخانه را به مدیر کل روابط عمومی، شادروان دکتر مجید نکودست، منتقل میکردم تا در رسانهها منتشر شود. ایشان -خدا رحمتشان کند- با سرعت اقدام میکرد. مدیران و کارکنان واحدها میدیدند که وزارت معادن و فلزات که پیش از آن از عقب افتادهترین وزارتخانهها بود، اکنون به جایی رسیده که اخبارش در صدر خبرهای کشور قرار گرفته و رئیسجمهور کشور دستاوردهای آن را در خطبههای نماز جمعه و مصاحبهها و سخنرانیها بیان میکند. این خود باعث حسادت افراد زیادی شده بود. به هر حال این فضا باعث شد مدیران وزارتخانهها و تمام کارکنان با اشتیاق بیشتری کار کنند. مثلاً میدیدند که در رسانهها نگاه تحقیرآمیز و انتقادی به ذوبآهن به عنوان واحدی فرسوده و عقبمانده و بدهکار، جای خود را به نگاهی تحسینآمیز داده و اکنون درباره سرمایهگذاری 100 میلیاردتومانی پروژههای توسعهاش سخن میگویند. با اجرای چنین طرحهایی بود که مردم دیگر برای خرید فولاد و مس و آلومینیوم صف نمیکشیدند.
تفویض اختیار کردم
محلوجی درباره اقدامات خود در بوروکراسی حاکم بر وزارت معادن و فلزات گفت: با توجه به اینکه به تواناییهای حرفهای و سلامت مالی و اداری مدیرانی که برگزیده بودم اعتماد کامل داشتم، تا جایی که قوانین اجازه میداد اختیاراتم را تفویض کردم. برخی از نامهها و گزارشها را هم خودم میدیدم.
او درباره گذراندن وقت آزاد خود توضیح داد: مطالعه گزارشهای تولید واحدهای صنعتی و معدنی، و رسیدگی به برنامههای محوری وزارتخانه بود. دستور کارم اجرای برنامهای بود که به مجلس ارائه کرده بودم و قبلاً دربارهاش گفتم. در این برنامه متعهد شده بودم تولید فولاد و مس و آلومینیوم را افزایش دهم. پس میبایست که تکلیف مدیران پروژههای بزرگ را روشن کنم. برخی از آنان از جمله آقای مهندس عرفانیان را کاملاً میشناختم. میدانستم که به خوبی از عهده اتمام پروژه و راهاندازی فولاد مبارکه، که بزرگترین پروژه در دست اجرای آن زمان بخش صنعت بود، برخواهد آمد. از ایشان خواستم هر هفته صبح شنبه جلسه داشته باشیم. هفتههای اول ایشان دهها مساله را مطرح میکرد. پس از گذشت یک ماه، با پیگیریهایی که صورت گرفت، مسائل ایشان به چهار مورد کاهش یافت. یکی از آن چهار مورد، تامین منابع مالی لازم برای اتمام پروژه بود. میگفت منابع مالی موجود کافی نیست. گفتم بگو این فولاد مبارکه را که از زمان شاه شروع شده و تا سال 1368 متوقف مانده بود، چه وقت میخواهید تمام کنید و چه میزان منابع مالی لازم دارید؟ با آقای شکر ریز و آقای لنکرانی و دیگران بررسی کردند و به این نتیجه رسیدند که دو سال وقت و شانزده میلیارد تومان اعتبار مالی نیاز دارند و کل بودجه دو سال را در یک سال میخواستند. روز مبعث حضرت رسول (ص) را نیز تاریخ راهاندازی تعیین کردیم (سال 1372). خدمت آقای هاشمی رفتم. به ایشان گفتم میخواهیم فولادمبارکه را راه بیندازیم، اگر شما موافقید پیشنهادی دارم. فرمودند خیلی خوب است؛ پیشنهادتان چیست؟ گفتم شرطش این است که اعتبارات دو سال را امسال تخصیص دهید. گفتند هیچکس اعتقاد ندارد که میتوانیم فولادمبارکه را راهاندازی کنیم. یک به یک نام بردند که وزیران صنعتی و نمایندگان مجلس همگی میگویند ما نمیتوانیم فولادمبارکه راهاندازی کنیم. یک به یک نام بردند که وزیران صنعتی و نمایندگان مجلس همگی میگویند ما نمیتوانیم فولادمبارکه را راهاندازی کنیم. گفتم کافی است شما این پول را بدهید. من وزیر شما هستم. اگر این کار انجام شد که باعث افتخار دولت حضرت عالی است، و اگر راهاندازی نشد، این وزیر بی لیاقت را برکنار کنید. ایشان موضوع را به آقای مسعود روغنیزنجانی، رئیس وقت سازمان برنامه و بودجه، منتقل کردند. آنها منابع مالی لازم را تامین کردند و فولادمبارکه به موقع راهاندازی شد.
محلوجی اظهار کرد: باور من این است که نخست باید مدیر شایسته انتخاب کرد، بعد مسائل و مشکلات و موانع را از پیش پایش برداشت و بعد از او اجرای برنامهها را خواست. اگر توان کار هم نداشت، حتماً باید برکنارش کرد. در مورد واحدهای دیگر نیز به همین ترتیب عمل کردم.
در دستور کار قراردادن تولید اقتصادی فولاد
او افزود: در مورد تولید فلزات دیدگاههای متفاوتی وجود داشت. وقتی وزارت معادن و فلزات را در مرداد سال 1368 تحویل گرفتم، رئیس وقت سازمان برنامه و بودجه، آقای مسعود روغنیزنجانی، در مصاحبهای که تیتر اول روزنامههای اطلاعات و کیهان شد، رسماً اعلام کرد صنعت فولاد صنعتی است که زیانده و باید تعطیل شود.
شاید علت این نوع برخورد آن بود که مدیران پیشین نتوانسته بودند این صنعت را به شیوهای اقتصادی اداره کنند. برای تولید هر تن فولاد باید 230 تا 240 دلار ارز میپرداختیم. هزینه ریالی که جای خود دارد. این در حالی بود که میتوانستیم همان یک تن فولاد را به قیمت 200 دلار از ژاپن بخریم. آن اظهارنظر را مشکل تلقی نکردم. باید در عمل ثابت میکردم که این دیدگاه اشتباه است. بنابراین تولید اقتصادی فولاد را در دستور کار خود قرار دادم. آمریکا و ژاپن بزرگترین تولیدکنندگان فولاد دنیا بودند که در صدر قرار داشتند.
محلوجی توضیح داد: تولید سالانه چین در آن زمان (سال 1368) 10 میلیون تن بود. امروز این رقم به بیش از 800 میلیون تن رسیده است. شوروی در آن زمان سالانه 120 میلیون تن فولاد تولید میکرد. کشورهای در حال توسعهای چون کره جنوبی و چین که امکانات تولید فولاد دارند، از مزیتهای نسبی خود استفاده کردهاند و تولید فولاد را در اولویت قرار دادهاند. ایران کشوری است که نیاز به عمران و توسعه همهجانبه دارد. در کشور ما تاکنون هزاران نفر در اثر عدم مقاومت ساختمانها در برابر زلزلههای ویرانگر، جان خود را از دست دادهاند و میدهند و خواهند داد. در سالهای گذشته شهرهای زیادی، از جمله طبس و بم، با خاک یکسان شدهاند. در رودبار شاهد خسارت بسیار سنگین انسانی بودهایم. رفع مشکلات اینچنینی نیازمند نوسازی و بازسازی است. در آن زمان پروژههای عمرانی مانند ساختن سد و پل و توسعه صنایع انتقال آب و مانند اینها در دستور کار دولت قرار گرفته بود. اجرای آن پروژهها به میلیونها تن فولاد در سال نیاز داشت.
او در خصوص مزیتهای نسبی که مطرح بود و بیتوجهی منتقدان به این مزیتها، گفت: این موضوع باعث تعجبم بود؛ چرا که ایران در قیاس با سایر کشورهای تولیدکننده فولاد از مزایای نسبی زیادی برخوردار است. در وهله اول در منطقهای قرار داریم با بیش از 400 میلیون نفر جمعیت، دومین ذخیره گازی دنیا را در اختیار داریم، معادن سنگآهن فراوان داریم، و حتی با واردات سنگآهن نیز میتوانیم فولاد را با ارزش افزوده تولید کنیم، از سویی هزینه نیروی کار در ایران به مراتب کمتر از ژاپن و آمریکاست و هزینه حمل و نقل برای رساندن محصول به بازار مصرف، بسیار کمتر از رقیبان جهانی ماست. به این دلایل، معتقد بودم که باید زمینهای فراهم کنیم که توسعه صنایع فولادسازی از هدفهای اصلی وزارت معادن و فلزات تلقی شود. زمانی که نماینده مجلس بودم و مرحوم حبیبالله عسگراولادی وزیر بازرگانی بود. ایشان اعلام کرد که انبارهای بندرعباس و کیلومترها از زمینهای اطراف آن پوشیده از آهنآلاتی است که از خارج وارد شده. خودمان تولیدی نداشتیم. کشتیها با بار آهنآلات خود، به دلیل کمبود اسکله، روزها منتظر نوبت تخلیه میماندند و هزینه زیادی بابت معطلی کشتیها پرداخت می شد(دموراژ). از هر زاویهای که نگاه کنید، به طور منطقی در مییابید که به خاطر منافع ملی باید بر تولید داخلی فولاد تاکید میکردیم. ایران نمیتوانست برای همیشه از طریق واردات نیازهای خود را در بخش فولاد تامین کند.
احداث کارخانه سنگآهن چادرملو
او درباره یکی از طرحهای بسیار مهم معدنی-صنعتی کشور در آن سالها که طرح احداث کارخانه سنگآهن چادرملو بود، گفت: با توجه به اینکه چادرملو منطقهای است در استان یزد و در دل کویر در آن زمان راه اتومبیلرو نداشت. یک روز به همراه مدیرکل وقت معادن و فلزات استان با بالگرد به چادرملو رفتیم. در آنجا جرثقیلی قراضه افتاده بود و چند نفر نگهبان نشسته بودند. با دیدن بالگرد فکر کرده بودند در ارتباط با قاچاق مواد مخدر آمدهایم. شخصی آمد و خود را مسوول آنجا معرفی کرد و گفت بیش از 25 سال پیش قرار بوده برای اکتشاف و استخراج معدن چادرملو کارهایی انجام شود ولی چون این معدن فسفر دارد، کارشناسان گفتهاند فعلاً استخراج عملی نیست. به تهران برگشتم و با حضور مدیران ذیربط جلسهای گذاشتم. گفتم که میخواهیم چادرملو را راه بیندازیم. آقای دکتر بانکی، به عنوان مدیرعامل شرکت ملی فولاد ایران، آقای مهندس حبیبیان را معرفی کرد و مسوولیت راهاندازی این معدن را آقای مهندس حبیبیان به عهده گرفت. گفتم به هر ترتیبی هست و از هر جای دنیا که ممکن است برای فسفرزدایی تکنولوژی لازم خریداری شود. در آن جلسه، مهندس حبیبیان اعلام کرد سوئدیها در این کار مهارت و تجربه دارند. به سوئد رفتیم و از کارخانهها و شرکت سوئدالا دیدن کردیم. به ما فرآیند فسفرزدایی را نشان دادند. آنها تکنولوژی این کار را در اختیار داشتند. با آنان قرارداد بستیم و چادرملو راهاندازی شد و به تشکیلاتی تبدیل شد که امروز میبینید. از افتخارات آن دوره هشتساله است.
اجرای طرح فولادسازی قائم
محلوجی درباره اجرای طرح فولادسازی قائم که یکی از مباحث مهم در دوره دوم وزارت خود بود، اظهار کرد: ایده این طرح متعلق به آقای مهندس احمد صادقی است که در آن سالها مدیرعامل ذوبآهن بود. روزی گفت طرحی دارد که هزینه پایلوت آن را حدود 500 تا 600 میلیون تومان برآورد کرده است و میخواهد در زمانی بسیار کوتاه (40 روز) آن را اجرا کند. طرح پیشنهادی ایشان را پذیرفتم، آن هم در شرایطی که تقریباً همه اعتراض میکردند چرا اجازه چنین کاری را دادهام. گفتم او ایدهای نو دارد، باید اجازه دهیم این ایده را اجرا کند. طرح پایلوت را به خوبی اجرا کرد. بعد از آن گفت که میخواهد این طرح را به صورت یک واحد 100 هزار تنی تولید گندله و آهن اسفنجی به شیوه احیای مستقیم، طی سه ماه اجرا کند. گفتم بسیار خوب است. موج شدیدتری از اعتراضات به راه افتاد. از فولاد مبارکه و اهواز تا سنگآهن بافق و... گویا همه با هم توافق کرده بودند وزیر را قانع کنند که این کار نباید انجام شود.
او افزود: شاید عدهای تعصب بیمورد داشتند و فکر میکردند چون ما در فولادمبارکه تکنولوژی احیای مستقیم داریم، نیازی به ابداع روشی تازه نیست. چنین افکاری واقعاً وجود داشت. آخرین مدیری را که نزد من فرستادند، مهندس حسن نیککار بود؛ مدیری پرکار و تحصیلکرده آمد که تیر خلاص را بزند. گفتم آقای مهندس تمام فرمایشات شما صحیح است. اگر این طرح خوب اجرا شود، به نام شما مدیران تمام میشود. ولی اگر بد اجرا شد، آن را به حساب من میگذارند. اجازه دهید مهندس صادقی کارش را انجام دهد. طرح بهخوبی اجرا شد و زمانی که به نتیجه رسید طی مراسمی با حضور سفیران و نمایندگان کشورهای خارجی و به وسیله آقای رئیسجمهور افتتاح و راهاندازی شد.
محلوجی بیان کرد: من با پشتیبانی از اجرای طرح قائم، در واقع به دنبال آن بودم که به متخصصان، مدیران، دانشمندان، و جوانان تحصیلکرده این کشور بگویم نباید ترسید، میشود. با ابتکار و خلاقیت مشکلات و نارساییها را حل کرد و وابستگی به خارجیان را از این طریق به حداقل رساند.
خصوصیسازی معادن و صنایع زیر پوشش وزارت معادن و فلزات
محلوجی درباره خصوصیسازی در معادن و صنایع زیر پوشش وزارت معادن و فلزات بیان کرد: درباره خصوصیسازی شعار زیاد داده شده است. اما خصوصیسازی واقعی در این بخش معدن اتفاق افتاد و سرمنشاء تحولی عظیم در این بخش شد. اعتقاد بر این بود که معادن را نمیتوان خصوصی کرد. برای آنکه نشان دهم این کار شدنی است، جلسه شورای عالی معادن را تشکیل دادم. اولین جلسه در سالن کنفرانس وزارتخانه برگزار شد. به محض ورود به سالن دیدم که از کف زمین تا سقف سالن تعداد زیادی کارتن روی هم چیدهاند. گفتند محتوای کارتنها پرونده معادنی است که شورای عالی معادن باید درباره تکتک آنها نظر بدهد! اول باید تعیین کند این معدن خاص «کوچک» است یا نه؛ دوم، آیا میتوان آن را به متقاضی واگذار کرد یا نه. در واقع واگذار نمیکردند، بلکه اجاره میدادند و هر وقت میخواستند آن را پس میگرفتند. شورای عالی معادن باید درباره این مسائل و مسائلی از این دست تصمیم میگرفت! این پروندهها شامل همه معادن میشد.
او افزود: گروهی از کارشناسان تنگنظر قانونی برای معادن تدوین کرده بودند که طبق آن همه معادن باید دست دولت باشد. نخست باید این قانون اصلاح میشد؛ ولی در قانون موجود، برای شورای عالی معادن اختیارات و صلاحیتهایی در نظر گرفته بودند، از جمله تشخیص اندازه معادن از صلاحیتهای شورای عالی معادن بود. اعضای شورای عالی معادن را برای تشکیل جلسه دعوت کردم. آقای دکتر احمدزاده، رئیس وقت سازمان زمینشناسی، که سابقه وزارت داشتند، نیز در جلسه حضور داشتند. گفتم از فردا میخواهیم طبق ضوابطی تازه معادن را به کوچک و متوسط و بزرگ طبقهبندی کنیم. گفتند این کار عملی نیست! پرسیدم چرا عملی نیست؟ پاسخ دادند، چون در قانون معادن، تشخیص معادن بزرگ و متوسط و کوچک به عهده شورای عالی معادن است. گفتم ما شورای عالی معادن هستیم و میخواهیم از امروز جدولی تدوین کنیم که در آن غیر از چهار معدن بزرگ، یعنی مس سرچشمه، چادرملو، گلگهر و سنگآهن بافق، سایر معادن کوچک تلقی شوند و به بخش خصوصی واگذارشان کنیم. جدلی سخت درگرفت. دلایل بسیار میآوردند که این کار شدنی نیست. از جمله چنین استدلال میکردند که چگونه معدنی با حجم ذخایر حدود 10 میلیون تن را میتوان به بخش خصوصی واگذار کرد؟ در جواب گفتم، چه اشکالی دارد؟ دولت بابت آن عوارض و مالیات و بهره مالکانه میگیرد! به هیچوجه کوتاه نیامدم و جز آن چهار معدن که گفتم، بقیه را قابل واگذاری به بخش خصوصی اعلام کردیم. البته در آن زمان بخش خصوصی نه سرمایه داشت و نه علاقه به سرمایهگذاری در بخش معدن.
محلوجی در این باره افزود: اما پس از اعلام این مصوبه، حجم سنگین کار اداری از بین رفت و آن انبوه پروندهها دیگر نیازی به رسیدگی نداشت. تکلیف استانها نیز روشن شد. این تصمیم را به رئیسجمهور اطلاع دادم. تایید کردند و گفتند کار بسیار مهمی انجام دادهاید. در مورد صنایع زیرپوشش نیز همین دیدگاه را اعمال کردیم. با این تفاوت که خصوصیسازی واحدهای صنعتی صنایع به مصوبه هیاتدولت نیاز داشت. مقدمات کار را آقای دکتر بانکی و خود شما -علی میرزایی- که تازه به شرکت فولاد آمده بودید، آماده کردید و من موضوع را در جلسه هیات دولت مطرح کردم. تصویب شد. البته آقای هاشمی تاکید کردند که برای پیشگیری از بروز هر مساله سیاسی، فولاد مبارکه و مس سرچشمه و ذوب آهن و یکی، دو شرکت دیگر از فهرست خصوصیسازی حذف شوند. همانند چهار معدنی که درست به همین دلیل از فهرست خصوصیسازی در آن سال حذف کردیم. ولی پذیرفتند که بخشی از فعالیتهای این شرکتها به بخش خصوصی انتقال یابد. کار خصوصیسازی در صنعت فولاد به موجب مصوب هیاتمدیره شرکت ملی فولاد، به معنای واگذاری واحدهای دولتی به بخش خصوصی، به عهده خود شما بود که معاون امور اجتماعی و نیروی انسانی شرکت ملی فولاد بودید، و ضمن آن این کار را هم با گروهی کوچک (دو نفر!) انجام دادید.