خودش را بیاور، اسمش را نه!

برجام در دولت رئیسی به سرانجام می‌رسد اما...

کدخبر: ۴۲۸۳۲۳
اینک در اوج تحریم‌ها و هم‌زمان با آغاز دولت سیزدهم، مخالفان برجام و کاسبان تحریم دریافته‌اند ریشه مشکلات کشور در تحریم است و باید برای آن چاره‌ای کرد. اما تدبیر! به خرج داده‌اند. به این شکل که می‌خواهند مذاکرات برجامی وین را در دولت آقای رئیسی به انجام برسانند و به مصداق داستان بالا «اسمش را نیاورند و خودش را بیاورند.»
برجام در دولت رئیسی به سرانجام می‌رسد اما...

به گزارش اقتصادنیوز به نقل از قرن نو، وقتی قطعنامه 598 پذیرفته شد، در محافل سیاسی و جمع‌های رزمندگان شوک شدیدی پدیدار شد. کمتر کسی از میان رزمندگان باور می‌کرد در حدفاصل کمتر از دو هفته امام خمینی(ره) از شعار «جنگ تا رفع فتنه از کل عالم» به پذیرش قطعنامه و پایان جنگ برسد. 

زمزمه‌های پایان جنگ، البته بعد از فتح خرمشهر جدی شد و بعد از آن هم هیأت‌ها و افراد مختلفی واسطه شدند تا جنگ پایان پیدا کند اما هیچ‌کدام به نتیجه نرسید. 

پذیرش قطعنامه، البته پایان جنگ نبود. عملیاتی که منافقین با پشتیبانی گسترده لجستیک صدام طراحی و اجرا کردند، دوباره فضای جنگی را بر کشور حاکم کرد؛ اما خیلی زود و با شکست منافقین، باز هم روزهای آرامش پس از جنگ به کشور بازگشت. 

دیری نپایید که سؤالات پرشمار، ابتدا به‌صورت نجوا و بعدها به صورت آشکار در فضای سیاسی و رسانه‌ای مطرح شد. کلیدواژه اصلی پرسش‌ها این بود: چه فرد یا عاملی باعث پذیرش قطعنامه شد؟

سال‌ها بعد اسنادی منتشر شد که دلالت بر عقلانی بودن تصمیم امام داشت. گسترش بمباران‌های شیمیایی، تحلیل رفتن توان دفاعی ایران به‌خصوص در تحریم تسلیحاتی، کاهش شدید بودجه و توان مالی کشور و در طرف مقابل مجهز شدن ارتش عراق به سلاح‌های تازه و کمک‌های سرشار مالی به صدام‌حسین و... دلایل موجهی برای تصمیم ایران برای خاتمه دادن به جنگ بود. امام در بیانیه‌ای که در تیر 67 منتشر کردند، تصمیم‌شان را نه تاکتیکی که واقعی دانستند و مسئولیت کامل آن را نیز پذیرفتند. مرحوم هاشمی‌رفسنجانی بعدها گفت به امام پیشنهاد داده به عنوان فرمانده جنگ مسئولیت پذیرش قطعنامه را شخصا بر عهده بگیرد و سپس به دادگاه معرفی و محاکمه شود. امام، اما این نگاه را نپذیرفته بود. 

با این حال، همیشه بخشی از افکار عمومی، دنبال مقصر می‌گشت و نتیجه آن که عده‌ای دولت موسوی، گروهی شخص هاشمی و تعداد کم‌شمارتری محسن رضایی را از افرادی می‌دانستند که به زعم آن‌ها در تحمیل قطعنامه مؤثر بودند. 

واقعیت اما همان بود که امام صراحتا به آن پرداخته بود: جنگ، دیگر برای جمهوری اسلامی ایران منفعت نداشت.

رهبر معظم انقلاب نیز در مقاطع مختلف، این راهبرد بنیانگذار انقلاب را ستوده و آن را کاملا عقلانی دانسته‌اند؛ اما عده‌ای همچنان علاقه و اصرار دارند پایان جنگ را به گردن افراد ترسو و راحت‌طلب و در نگاه بدبینانه‌اش خائن بیندازند. 

تکرار تاریخ 

برجام به لحاظ مفهومی شباهت‌های زیادی به جنگ و داستان پایان آن دارد. «چرخیدن هم‌زمان زندگی مردم و چرخ سانتریفیوژ» شعار کلیدی حسن روحانی بود. او این شعار را در تبلیغات انتخاباتی ریاست جمهوری در سال 1392 در حالی مطرح کرد که یکی دو سال از آغاز تحریم‌های هسته‌ای می‌گذشت و سعید جلیلی و محمود احمدی‌نژاد نه‌تنها نتوانسته بودند راهی برای پایان دادن به آن بیابند، بلکه مذاکرات کاملا ناشیانه آن‌ها با طرف‌های غربی بر شدت تحریم‌ها افزوده بود. 

ایده روحانی برای مذاکره، او را به پاستور رساند و بعد از مدتی محمدجواد ظریف، به عنوان مرد میدان دیپلماسی، مذاکرات برجام را آغاز کرد. در ابتدا همه مسئولان همراه بودند اما مخالفان برجام که عمدتا از وفاداران به احمدی‌نژاد و جلیلی بودند، اکثرا از روی حسادت با بزرگنمایی نقاط ضعف، مخالفت‌ها را پررنگ کردند. مخالفت‌ها بعدا به ایجاد دوقطبی در حاکمیت تبدیل شد که هنوز هم ادامه دارد. این دوقطبی باعث شد حریف دست بالا را داشته باشد. منتقدان برجام به جای گوشزد کردن اشکالات به طور خصوصی آن‌ها را فریاد می‌زدند و عملا این پالس را مخابره می‌کردند که بخش سخت‌افزاری نظام با برجام موافق نیست و حتی اگر به امضا هم برسد اجازه عملیاتی شدن نخواهد یافت.

روی کار آمدن ترامپ هم مزید بر علت شد. او هم‌زمان با مخالفت اسرائیل و بخشی از متنفذین سیاسی در داخل با برجام به جنگ برخاست و علاوه بر آن بر شدت تحریم‌ها افزود. 

پایان ترامپ و آغاز بایدن فرصتی پدید آورد تا دوباره مذاکرات در وین آغاز شود. مخالفت‌ها با برجام، همچنان پابرجا بود. این بار مجلس یازدهم که کمترین مقبولیت را به لحاظ رأی (در مقایسه با همه دوره‌های پیشین پارلمان) داشت، به کمک مخالفان برجام آمد و به بهانه این که می‌خواهد غربی‌ها را برای امتیاز بیشتر دادن تحت فشار بگذارد، وارد میدان شد. نتیجه‌اش هم روشن شد: تعلیق عملی مذاکرات وین.

یک حکایت تاریخی 

می‌گویند ناصرالدین‌شاه در یکی از سفرها به شدت دچار تب و لرز شد. در کاروانسرایی بستری شد و هرچه لحاف و پتو موجود بود روی او انداختند تا لرز نکند اما او همچنان می‌لرزید و لحاف بیشتری طلب می‌کرد. خادم مخصوص به او اطلاع داد دیگر وسیله گرم‌کننده‌ای موجود نیست به جز پالان یک الاغ. شاه گفت اسمش را نیار خودش را بیار! 

اینک در اوج تحریم‌ها و هم‌زمان با آغاز دولت سیزدهم، مخالفان برجام و کاسبان تحریم دریافته‌اند ریشه مشکلات کشور در تحریم است و باید برای آن چاره‌ای کرد. اما تدبیر! به خرج داده‌اند. به این شکل که می‌خواهند مذاکرات برجامی وین را در دولت آقای رئیسی به انجام برسانند و به مصداق داستان بالا «اسمش را نیاورند و خودش را بیاورند.»

ادامه تدبیر این است که وانمود کنند دولت روحانی شرایط کشور را به جایی رسانده که چاره‌ای جز مذاکرات وین وجود ندارد (مشابه‌سازی با قطعنامه 598). سپس از مواهب برجام برخوردار شوند (مانند نتایج مثبت ناشی از پایان یافتن جنگ) و همزمان ناسزاگویی به عاملان مذاکرات را در رسانه‌ها زنده نگه دارند. 

این تدبیر هرچند ناجوانمردانه است، باز به نفع مردم است و شهروندان از نتیجه آن بهره‌مند خواهند شد. تأمین معیشت مردم حتی از راه ناجوانمردانه شرف دارد به تداوم تحریم و مشکلات بزرگ تولید و اشتغال و واردات واکسن و...

اخبار روز سایر رسانه ها
    تیتر یک
    کارگزاری مفید