درسهای جنگ ایران و اسرائیل/ فرو غلتیدن در کام تنشها یا پیوستن به تغییرات پارادایمی؟

به گزارش اقتصادنیوز، در میانه شعلههای جنگ، آنچه کمتر شنیده میشود، صدای آرام اما ریشهدار اقتصاد است. در حالی که تیتر رسانهها پُر است از تحلیلهای نظامی درباره رویارویی ایران و اسرائیل، بازارها و شاخصهای اقتصادی، حکایت متفاوتی دارند. حکایتی که از عمق تابآوری، بلوغ اجتماعی و نظام اقتصادی میگوید که سالها در کوره، آبدیده شده است.
"مریم رحیمی" در گزارشی در هفته نامه تجارت فردا نوشت؛ برآیند جنگ تنها در میدان نبرد سنجیده نمیشود؛ اولین موجهای درگیری، ذهن مردم، رفتار بازارها و اعتماد عمومی را هدف میگیرد. اما اینبار، با وجود شدت تهدیدها، جامعه ایران واکنشی نشان داد که ریشه در تجربههای سخت اقتصادی گذشته دارد.
اقتصادنیوز: در حمله 12 روزه اسرائیل به ایران، مغازههای زیادی خسارت دیدند، اما برخی از آنها بیشترین آسیب را متحمل شدند. مثل چند مغازه درمیدان تجریش یا نارمک. شاهدان عینی میگویند در تجریش تنها یک ساختمان منفجر شد، اما انگار همه چیز در اطرافش هم منفجر شده است.
بسیاری از تحلیلگران دلیل این واکنش را تجربههای پیشین سیاستگذار و مردم ایران از بحرانی نظیر جنگ میدانستند. در دهه 60، زمانی که جنگ آغاز شد، زیرساختهای داخلی کشور، وضع قابل قبول داشت و از استحکام بیشتری برخوردار بود، چراکه پیش از شروع جنگ، این زیرساختها بهروز بودند و به همین دلیل هم در هنگام جنگ توانستند تا حدی مانع از آسیب دیدن کشور شوند. این در حالی است که بنیه اقتصاد، بهنسبت دهه 60 ضعیفتر شده است و حتی پیش از شروع جنگ نیز مشکلات کمبود برق و گاز در کشور جدی بود. تعدادی از کارشناسان تحلیل میکنند چنانچه مدتزمان جنگ بیش از 12 روز بهطور میانجامید، احتمالاً میزان آسیبهای وارده به اقتصاد ایران، بیشتر برآورد میشد. بیش از دو هفته است که وضع آتشبس بر کشور حکمفرماست. همانطور که انسان بخرد از هر حادثه دلخراشی درس میگیرد، سیاستگذار نیز باید از تمام آنچه در این 12 روز بر کشور گذشت، آموختنی جذب کند.
سنجش تابآوری
بر هیچکس پوشیده نیست که 12 روز رویارویی نظامی ایران و اسرائیل، چه جانهای عزیز و ذیقیمتی را از بین برد یا تا چه اندازه فشار ناشی از کمبود تقاضا بر کسبوکارهای کوچک و محلی تحمیل کرد؛ با این همه بیانصافی است اگر نبینیم کسبوکارهای بزرگتر، با تمام توان به تولید و فعالیت ادامه دادند که عرضه هیچ یک از کالاهای ضروری یا مورد نیاز مردم، قطرهچکانی نشود.
«عملکرد اقتصاد ایران در رویارویی 12روزه با اسرائیل را نباید تنها با شاخصهای ظاهری مثل ثبات نرخ ارز یا وضع بورس ارزیابی کرد. آنچه اتفاق افتاد، بیشتر از هر چیز، آزمونی برای سنجش تابآوری ساختاری و تعادل رفتاری اقتصاد کشور در زمان تهدید بود.»
این تعادل، مردم، کارشناسان و حتی سیاستگذاران را نیز شگفتزده کرد، چراکه اقتصاد ایران خسته راهِ دههها کشمکش با مشکلات داخلی و خارجی بود. جنگ آخرین ترکشی بود که بر پیکره نحیف نظام اقتصادی وارد آمد. نخستین روز جنگ میان ایران و اسرائیل در زمانی آغاز شد که فعالان اقتصادی، ماهها در بوروکراسی ثبت سفارش و تخصیص ارز معطل میشدند. نرخ ارز دولتی با قیمت اسکناس آمریکایی در بازار آزاد، چند هزار تومان اختلاف داشت. تحریمهای خارجی و قوانین داخلی، مانع از تجارت در ایران بود و دخالتهای خلقالساعه سیاستگذار در نظام تجاری، باعث فرساینده شدن فعالیت اقتصادی در کشور شده بود. همه اینها عوامل فرسایندهای بود که نظام اقتصادی را فرسوده کرد. با این همه تحلیلگران، بعد از استمرار شرایط آتشبس مدعیاند که آرایش نظامی و اقتصاد فعلی باعث تابآوری اقتصاد در برابر هجوم نظامی دشمن شد.
سازگاری با نااطمینانی
توالی این گزارهها، پرسشی به ذهن مخاطب متبادر میکند و آن این است که، اگر فرض کنیم نظام اقتصادی پیش از آغاز جنگ در شرایط بحرانی بود، چه عواملی باعث شد نظام اقتصادی تابآور شود؟ آیا سیاستگذار مجبور است به دلیل استیلای شرایط خاص بینالمللی، در بنیادهای اقتصادی دخالت کند؟ یا مسیر دیگری وجود دارد؟
پاسخ این است که «تعادل اقتصادی که در زمان جنگ وجود داشت، به معنای پایداری ذاتی سیستم نیست، بلکه نوعی سازگاری آگاهانه با نااطمینانی است که در نتیجه سالها تحریم، فشارهای خارجی و نوسانات شکل گرفته است». احتمالاً سالها فعالیت در سایه تحریمهای اقتصادی، متصل نبودن به شبکههای جهانی و حضور نداشتن در معاهده FATF، باعث شده فعالان اقتصادی ناچار شوند تمام گریزگاههای فعالیت در چنین سازوکاری را بهتدریج بیاموزند.
بهخصوص که ایران در 15 سال گذشته مجبور به تحمل بیسابقهترین فشارهای اقتصادی شده است و «این فشارها به مقاوم شدن اکوسیستم اقتصادی و جامعه منجر شده است و میتوان گفت که جامعه ایران با تجربه زیسته از بحرانهای تحریمی، در برابر جنگ واقعی نیز از هم نپاشید».
از سوی دیگر به دلیل متصل نبودن شبکه بانکی به شبکه بانکی جهان اساساً امکان اینکه حجم زیادی از سرمایه و پول بهناگهان و یکباره از کشور خارج شود، وجود نداشت. به همین دلیل هم بسته بودن فضای اقتصادی سبب شد که حجم زیادی پول از بازارها خارج نشود. البته این رویکرد در بلندمدت بیش از منفعت، ضرر به دنبال دارد، اما در کوتاهمدت باعث حفظ پول در داخل میشود.
یکی دیگر از شگفتانههای جنگ 12روزه میان ایران و اسرائیل هم ناشی از این بود که برخلاف آنچه پیشتر ادعا میشد، در این دوره، بازار ارز مورد هجوم قرار نگرفت و همچنین برای خرید یا خروج سرمایه صف تشکیل نشد. اینطور بهنظر میرسد که «برای جامعهای که تجربههای مکرر جنگ و تحریم را پشت سر گذاشته، جنگ دیگر صرفاً یک شوک نیست؛ بلکه بخشی از ریسکهای روزمره است که بهعنوان تهدیدی قابل تحمل، تلقی میشد. عملکرد اقتصاد ایران در جنگ کوتاهمدت، قابلقبول بود. این اتفاق به دلیل ساختار قوی یا سیاستگذاری دقیق نبود، بلکه به دلیل توانایی در کنترل تعادل روانی جامعه، ثبات ذهنی بازارها و انتظارات تورمی حاصل شد. این ظرفیت، نتیجه پیوند سهگانه میان «ساختار اقتصادی مقاومشده (با وجود ناکارآمدی)»، «رفتار اجتماعی یادگیرنده» و «حافظه تاریخی بحرانپذیر» است».
درسآموختهها
زمانی که کشوری درگیر جنگ و رویارویی نظامی مستقیم میشود، هیچ چارهای جز تامین حداقل امکانات برای مردم ندارد. جنگ با حمله کشور متخاصم آغاز میشود اما مردم جان و زیست روزمره خود را از دست میدهند. بههمین دلیل کمترین کاری که دولت باید در زمان جنگ انجام دهد، این است که همه کالاهای اساسی و اقلام دارویی مورد نظر را در اختیار مردم بگذارد. اما آنچه باید به آن توجه شود این است که حتی قبل از جنگ نیز اقتصاد ایران در شرایط شبیه به جنگ قرار داشت و دولت هم سالها به شکلی عمده در اقتصاد دخالت میکرد.
حقیقت این است که در زمان جنگ، دخالت دولتها در اقتصاد تشدید هم میشود، چراکه سازوکارهای بازار همگی مختل شدهاند. طرف تقاضا تضعیف شده و تقاضا برای برخی از کالاها هم بهکلی از بین رفته است. بعد از تداوم آتشبس، برخی از چهرههای طرفدار دخالت دولت در اقتصاد و اقتصاد بسته، ادعا کردند چون اقتصاد ایران دولتی بود، در زمان 12 روز جنگ تحمیلی تابآور بود. این در حالی است که تجربه کشورهایی که درگیر جنگ بودهاند، نشان میدهد در هنگامه جنگ، کسبوکارهای مستقل بخش خصوصی که در زمان ثبات اقتصادی فعالیت سودده داشتهاند، میتوانند با تامین کالاهای اساسی و اختصاص خط تولید خود به برخی کالاهای مختص به جنگ، کشور را از بحرانهای بزرگ برهانند. «اقتصادهای دولتی و انحصاری معمولاً با کاهش رقابت، پایین آمدن کارایی و کند شدن روند نوآوری مواجه هستند و کسبوکارهای فعال در این سازوکار اقتصادی، عملکرد مورد انتظار را نشان نمیدهند. ساختارهای انحصاری و دولتی زمینه را برای فساد و نبود شفافیت فراهم میکند و این امر به کارایی اقتصادی آسیب میزند.»
تجربه جنگ جهانی
تجربه جنگ جهانی، مملو از برندهایی است که توانستند بهکمک سرمایه انسانی و اقتصادی که پیش از جنگ جمعآوری کرده بودند، به اقتصاد کشوری که در آن فعالیت میکردند، کمک برسانند. برای مثال کارخانه Ford Motor Company در جنگ جهانی دوم، تولید خودروهای غیرنظامی را متوقف کرد و به تولید تجهیزات نظامی پرداخت. شرکت کوکاکولا هم در زمان جنگ جهانی دوم، تدبیری اندیشید که همگام با سربازان آمریکایی سفر کند و در نزدیکی هر جبههای به سربازان کوکاکولا ارائه میداد. به مرور، کوکاکولا به یکی از نوشیدنیهای محبوب سربازان تبدیل شد و شعار این شرکت در سال 1943 «داشتنِ کوکا - داشتنِ سربازِ تازهنفس» شد و شرکت تعهد داد که هر سرباز آمریکایی میتواند در هر نقطه از جهان کوکاکولا را با پرداخت پنج سنت، تهیه کند. این عمل تا جایی پیش رفت که در جنگ جهانی دوم، کوکاکولا با 64 کارخانه، بیش از پنج میلیارد بطری نوشابه بین سربازان آمریکایی توزیع کرد. فعالیت کسبوکارهای تابآور و مقاوم در زمان جنگ جهانی دوم نشان میدهد چنانچه سازوکارهای اقتصادی بجا و درست چراغ راه را برای واحدهای تولیدی روشن نگه دارد و بنگاههای تولیدی فعالیتشان استمرار یابد، میتوان در زمان بحران، از ظرفیتها و پتانسیلهای ایجادشده بهره جست و تابآوری نظام اقتصادی را افزایش داد. میتوان گفت یکی از مهمترین درسآموختههای جنگ 12روزه برای اقتصاد ایران، احترام به نظام بازار و سازوکارهای ملزم برای به حرکت درآمدن چرخهای بازار آزاد است.
محورهای کلیدی
احتمالاً بتوان مهمترین درسآموختههای اقتصادی جنگ 12روزه را در چند محور کلیدی خلاصه کرد. «سیاستگذاران باید درک کنند برآیند جنگ تنها در میدان نبرد سنجیده نمیشود، چرا که نخستین موجهای درگیری، ذهن مردم، رفتار بازارها و اعتماد عمومی را هدف قرار میدهد. جنگ و تحریم، هرچند ویرانگر، سکوی پرتاب بهسوی بازآفرینی تمدنی است. سیاستگذار نباید صرفاً به بقا فکر کند، بلکه باید از این فرصت برای اصلاح اساسی نظام توزیع، حکمرانی اقتصادی، ساختار تولید و نظام اداری استفاده کند. بازسازی نباید به مفهوم بازگشت به وضع پیش از بحران باشد.»
اندیشمندان علوم انسانی بعد از جنگ به سیاستگذار یادآوری کردند که «مردم، پیشران اصلی در مواجهه هوشمندانه با بحران هستند و سیاستگذاران باید این سرمایه اجتماعی را با سیاستگذاری صحیح همراه کنند که بتوانند این سرمایه را به نیروی محرکه اصلی بازآفرینی تبدیل کنند. بازآفرینی، شامل توانمندسازی اجتماعی و اقتصادی مردم و تقویت نهادهای محلی است».
اصلاح رویهها
اندیشمندان با مقایسه جنگ 12روزه سال 1404 و جنگ تحمیلی هشتساله، مواجهه سیاستگذار با مقوله جنگ را ارزیابی کردند. در زمان جنگ تحمیلی، سیاستگذار بهناچار با سرکوب تمام بازارها و اعطای کوپن برای خرید کالا، سعی داشت کالاهای اساسی مردم را تامین کند. در آن زمان، زیرساختها و نظام اقتصادی ایران شرایط متفاوتی نسبت به امروز داشت.
جنگ 12روزه در شرایطی آغاز شد که نظام تجاری با تحریمهای خارجی و محدودیتهای داخلی، عملاً قفل شده بود و صنایع از ناحیه کسری برق و گاز، متحمل خسارت شده بودند. با وجود اینکه هنوز تابستان به میانه نرسیده و اقتصاد در شرایط آتشبس قرار دارد، خاموشیهای منظم و پیدرپی به شبکه برق خانگی و صنایع تحمیل میشود و احتمالاً در شش ماه سرد سال نیز، شهرکهای صنعتی مجبور به مواجهه با معضل نبود گاز و حاملهای سوخت خواهند شد.
اقتصاددانان پیش از جنگ هم هشدار داده بودند که ادامه فعالیت با وجود مداخلههای دولت و همچنین نااطمینانی از، از کار افتادن جاذبههای سرمایهگذاری در اقتصاد امکانپذیر نیست.
مسعود نیلی، اقتصاددان، زمستان سال گذشته و در همایش «صنعتزدایی» این وضع را پیشبینی کرده بود. وی در آن همایش هشدار داده بود که «تنشهای نظامی و بروز انواع دیگر محدودیتهای محتمل همانند روی کار آمدن ترامپ، مکانیسم ماشه و تحولات نظامی سیاسی پیرامونی، اقتصاد را در معرض انتخابهایی سخت قرار داده است. جهان امروز دو چهره متضاد را به نمایش درآورده است؛ در یکسو، انقلاب صنعتی چهارم و گشایشهای پس از آن و گذار سبز و چالشهای جایابی در زنجیره ارزش در حال دگرگونی و در سوی دیگر، جنگ و خونریزی و کشتار کودکان و مردم بیدفاع، مجدد سر برآورده است».
ایران بهعنوان کشوری که در کانون جغرافیایی و سیاسی درگیریهای نظامی رو به گسترش است، بر سر دوراهی سرنوشتساز قرار گرفته است. به گفته مسعود نیلی، راه نخست، «فروغلتیدن در کام تنشها و درگیریهاست که تخریب باقیمانده صنعت و اقتصاد را در پی خواهد داشت» و راه دوم، «تلاش دشوار در جهت تطبیق با تغییرات پارادایمی ناشی از انقلاب صنعتی چهارم و محدودیتهای زیستمحیطی درپیش در جهت بازار فروش محصولات صادراتی کشور و انجام عملیات احیا برای دو حوزه صنایع بزرگشده و کوچکشده و در یک کلام، نجات صنعت را شامل میشود».
سیاستگذار باید انتخاب کند کدام مسئله را در اولویت قرار دهد؛ فروغلتیدن در کام تنشها و درگیریها یا تلاش برای پیوستن به تغییرات پارادایمی انقلاب صنعتی چهارم.
پی نوشت؛
1- این پرونده با مشورت و راهنمایی آقای امیرعلی زعیمی، پژوهشگر اقتصاد و سیاستگذاری نگاشته شده و تلاش دارد توضیح دهد ایران زیر فشار جنگ 12روزه چه آموخت؟ سیاستگذار باید چه راههایی در پیش بگیرد؟ و از کدام چاله باید اجتناب کند؟
2- کوکاکولا در زمان جنگ جهانی دوم، تدبیری اندیشید که همگام با سربازان آمریکایی سفر کند و در نزدیک هر جبههای، به سربازان کوکاکولا ارائه میداد. به مرور، کوکاکولا به یکی از نوشیدنیهای محبوب سربازان تبدیل شد و شعار این شرکت در سال 1943 «داشتنِ کوکا - داشتنِ سربازِ تازهنفس»
ارسال نظر