آتش‌فشانی و آتش‌نشانی نهاد دولت

فرهاد نیلی: نظام حکمرانی نیازمند آتش‌نشان است/حاکمیت باید مسئله‌محور باشد

سرویس: اخبار اقتصادی کدخبر: ۷۳۴۶۰۵
اقتصادنیوز: فرهاد نیلی گفت: وزیر خارجه ما به مذاکرات رفت و توانست مقتدرانه حاضر شود و طرف مقابل را به جایی برساند که با تخاصم و حمله نظامی مانع ادامه مذاکرات شود. این مسئله قطعاً در تاریخ قضاوت خواهد شد.
فرهاد نیلی: نظام حکمرانی نیازمند آتش‌نشان است/حاکمیت باید مسئله‌محور باشد

به گزارش اقتصادنیوز،  دولت اقتضایی یا دولت آتش‌نشان به دولتی گفته می‌شود که صرفاً در زمان بروز بحران وارد عمل می‌شود و تلاش می‌کند بحرانی را که ایجاد شده مدیریت، یا به اصطلاح آتشی را که برپا شده خاموش کند. در این چهارچوب نهاد دولت ناتوان از پیشگیری بحران‌هاست و قادر نیست وظایف و مسئولیت‌هایش مانند عرضه کالای عمومی یا سیاست‌گذاری را به درستی انجام بدهد و از دولتی کنش‌محور به دولتی واکنش‌محور تبدیل می‌شود.

خبر مرتبط
دولت پزشکیان در نقش «آتش‌نشان»/ آخرین شانس برای مهار بحران یا حرکت به سمت دولت «آتش فشان»؟

اقتصادنیوز: پیروزی مسعود پزشکیان در انتخابات سال گذشته، با امیدواری‌هایی برای تغییر این وضعیت همراه بود. رأی‌دهندگان انتظار داشتند دولت چهاردهم با اجماع‌سازی، اصلاحات اقتصادی و حل بحران‌ها را پیش ببرد. اما یک سال پس از پیروزی آقای پزشکیان، به دلیل بحران‌های عظیم تحمیلی به او و دولت چهاردهم، نه‌تنها این انتظارات برآورده نشده، بلکه دولت در نقش «آتش‌نشان» ظاهر شده است.

فرهاد نیلی، اقتصاددان، در پاسخ به این پرسش   که آیا دولت در ایران نیز به سرنوشت دولت آتش‌نشان و اقتضایی دچار شده با تاکید بر ضرورت اینکه بخشی از دولت باید وظیفه آتش‌نشانی را بر دوش داشته باشد تا مکانیسم‌های تندرو را مهار کند، به "رضا طهماسبی" در هفته‌نامه "تجارت فردا"  از ضرورت تفوق و تسلط بخش پیشگیری که سازمان‌ برنامه را نماینده آن می‌داند، گفت و تاکید دارد این سازمان با داده‌های تجمیعی که از کل کشور دارد می‌تواند بحران را قبل از رسیدن به آستانه اشتعال تشخیص دهد و از آن جلوگیری کند.

****

* آیا نهاد دولت در ایران تبدیل به دولت اقتضایی یا دولت آتش‌نشان شده که ناتوان از پیشگیری از بحران است و توانش صرفاً محدود به فعالیت در زمان بروز بحران و تلاش برای مدیریت آن است که به اصطلاح آتش را فرو بنشاند؟

اجازه بدهید بحث را با تشریح این مسئله شروع کنیم که آیا اساساً ما به آتش‌نشان نیاز داریم یا خیر؛ و اینکه آتش‌نشانی باید صفت دولت در تمامیت خودش باشد یا اینکه آتش‌نشانی یکی از کارکردهای ضروری دولت است. آتش‌نشانی به مفهوم نهادی است که در زمان بحران وارد می‌شود، واکنش سریع نشان می‌دهد، همه قواعد و قوانین راهنمایی و رانندگی برای او کنار می‌رود تا بتواند سریع‌تر آتش را مهار کند. این نهاد در همه جای دنیا جزء ضروری و لاینفک نظام حکمرانی است. اقتضائات این نهاد هم در همه جای دنیا یکی است؛ یعنی به‌محض اینکه خبر آتش‌سوزی می‌رسد، نیروهای زبده و کارآمد آتش‌نشانی با حداقل تاخیر وارد می‌شوند و کنترل کامل امور را به دست می‌گیرند. آتش‌نشان دو هدف دارد؛ نخست اینکه جلوی سرایت آتش را بگیرد و دوم اینکه جان افرادی را که در معرض خطر آتش هستند، نجات بدهد. فرمانده آتش‌نشان وقتی به محل می‌رسد تمام نظام تصمیم‌گیری تغییر می‌کند و دیگر تفاوتی ندارد که رئیس‌جمهور آنجا باشد یا وزیر، کسی که تصمیم می‌گیرد چه عملیاتی و به چه صورتی انجام شود، فرمانده تیم آتش‌نشانی است. او با اختیار کامل، با اقتدار کامل و با مشروعیت و مقبولیت کامل فرماندهی عملیات را بر عهده می‌گیرد و هیچ‌کس تردیدی در مورد کار آنها ندارد و مثلاً نمی‌پرسد چرا آتش‌نشانی از طبقه 15 عملیات را شروع کرد یا اینکه چرا بی‌اجازه از پنجره وارد ساختمان شد. فرمانده اختیار کامل دارد تا عملیات را مدیریت کند و در این عملیات هم تعیین اولویت با اوست. اما وقتی که آتش کنترل و مهار شد، دوباره نظام تصمیم‌گیری به سلسله‌مراتب سابق برمی‌گردد. مثلاً مالکیت دوباره معنا می‌یابد و اینجا باید فرد اجازه ورود به خانه را بدهد و حفظ اموالش در درجه نخست اولویت قرار می‌گیرد.

تیم آتش‌نشان در همه جای دنیا سه ویژگی اصلی شامل توانایی (Ability)،‌ اختیارات (Authority) و پذیرش و مقبولیت (Acceptance) را دارد. تفاوت آتش‌نشانی در یک کشور توسعه‌یافته با دولت کارآمد و یک کشور توسعه‌نیافته با یک دولت بسیار ناتوان در ویژگی اول یعنی توانایی و توانمندی است. در یک دولت کارآمد، آتش‌نشان با تجهیزات کامل، به‌روز و کاربردی به تناسب آتش در صحنه ظاهر می‌شود اما در یک کشور با درآمد سرانه پایین، آتش‌نشانی تجهیزات کمتر، قدیمی و فرسوده‌تری دارد و پرسنلش هم آموزش کمتری دیده‌اند. اما در دو ویژگی بعدی یعنی اختیارات و مقبولیت همه آتش‌نشانی‌ها یکسان هستند. از این منظر تفاوتی ندارد که پلاسکو آتش گرفته باشد یا یک برج در یک کشور توسعه‌یافته با درآمد سرانه بالا.

خبر مرتبط
غنی نژاد: عقلای قوم صدای جنگ طلب‌های داخلی را خنثی کنند/ جلال پور: بنگاه‌های کوچک توان ادامه این شرایط را ندارند

پیامدهای تجمیعی جنگ و تحریم بر اقتصاد ایران در میزگرد موسی غنی‌نژاد و محسن جلال‌پور بررسی شد.

پس همه حکمرانان به آتش‌نشان احتیاج دارند. از طرفی فرهنگ آتش‌نشانی ظرف چند دهه گذشته بسط پیدا کرده و از صرف خاموش کردن آتشی که شعله‌ور می‌شود به حوزه‌های دیگری مانند نهادهای مالی هم رسید. یعنی نهادهای مالی مانند بانک مرکزی، وزارت اقتصاد و سازمان بورس هم باید آتش‌نشان داشته باشند. مفهوم آتش‌نشانی ابتدا توسط بن برنانکی، تیموتی گایتنر و هنریک پالسون وارد ادبیات اقتصادی شد. در دوران بحران مالی سال 2008 برنانکی رئیس فدرال‌رزرو بود؛ گایتنر رئیس فدرال‌رزرو نیویورک بود که نقش عملیاتی داشت و پالسون وزیر خزانه‌داری بود. بعد از فروکش کردن بحران و اتمام آن، این سه نفر کتابی با عنوان «آتش‌نشانی: بحران مالی و درس‌هایش» از تجربه‌هایشان در خاموش کردن بحران نوشته و منتشر کردند که در کشور ما هم اتاق بازرگانی آن را ترجمه و منتشر کرده و در دسترس است. این ادبیات یک منطق دارد و می‌گوید یک سازوکار تدریجی کندرو وجود دارد که طی آن مواد قابل اشتعال به‌تدریج انباشت می‌شود و آماده آتش گرفتن می‌شود. برای مثال درخت‌ها و شاخه‌ها و برگ‌های خشک در جنگل به‌تدریج روی هم جمع می‌شود و در فصلی از سال که تابش آفتاب مستقیم شدیدتر است، برگ‌های خشک نازک به آستانه اشتعال می‌رسند و آتش می‌گیرند و بعد شاخه‌ها و درخت‌های خشک و در نهایت کل جنگل آتش می‌گیرد. تا قبل از اشتعال ما نیاز به نهاد پیشگیری‌کننده داریم اما بعد از اینکه آتش شعله‌ور شد به آتش‌نشان نیاز داریم. در کتاب آتش‌نشان گفته می‌شود که این اتفاق در یک نهاد مالی هم می‌تواند بیفتد. مثلاً در بانک، به‌تدریج دارایی‌های نقدنشونده و ریسک‌های اعتباری سمت راست ترازنامه جمع می‌شوند. در سمت چپ ترازنامه نیز سپرده‌ها که مطالبه مردم است قرار می‌گیرد که فرّار است. نتیجه اینکه به‌تدریج ناترازی به سمت راست و چپ ترازنامه تشدید شده و به آستانه شعله‌ور شدن می‌رسد. این اتفاق ممکن است برای یک بانک طی 10 سال، برای یک بانک طی پنج سال و در نهایت برای یک بانک طی دو سال رخ دهد. اما قطعاً هیچ بانکی یک‌شبه در معرض آتش قرار نمی‌گیرد، چون این سازوکار یک فرآیند کندرو است. در بحران مالی 2008 هم مدت زمان زیادی بود که بانک‌ها خوب کار می‌کردند تا در نهایت به آستانه اشتعال رسیدند. اگرچه پیش از آن فدرال‌رزرو به بانک‌ها هشدار داده بود. اما زمانی که آتش شعله‌ور شد دیگر زمان پرسش و شماتت نیست و باید از سرایت آتش جلوگیری و جان مردم نجات داده شود.

پس ما در نهادهای مالی به آتش‌نشان نیاز داریم اما الزامی هم نیست که آتش‌نشان، رئیس نهاد مالی باشد. برای مثال ناظر بانکی باید این نقش را ایفا کند. او باید بگوید که یک معامله باطل شود یا تسهیلات اعطاشده برگردد. برای این کار هم دیگر نباید نیازی به مصوبه سران قوا باشد و دستور ناظر بانکی باید مطاع باشد چون اوست که احتمال بروز آتش را می‌دهد. البته بعداً باید توضیح بدهد و دلایل تصمیمش را تشریح کند و اگر تصمیمش غلط بود از جایگاهش افول می‌کند. در تریاژ بیمارستان‌ها هم به شکل مشابهی یک سرپرستار کارکشته حضور دارد که تصمیم می‌گیرد هر بیمار ورودی باید چه مسیری را طی کند. ممکن است بیماری بدون اینکه جراحت مشخص سطحی داشته باشد به بیمارستان مراجعه کند اما تریاژ احتمال خون‌ریزی مغزی می‌دهد و بلافاصله بیمار را به خط قرمز هدایت می‌کند. در مقابل ممکن است بیماری با خون‌ریزی وارد بیمارستان شود اما تشخیص این باشد که خون‌ریزی وریدی است و اولویت فوری ندارد.

در نهایت اینکه نظام حکمرانی نیازمند آتش‌نشان است و اگر بحرانی رخ داده و آتشی برپا شده، باید نیروهای واکنش سریع وارد عمل شوند چون نوع اقدام آنها متفاوت است. اما ما دولت آتش‌نشان نیاز نداریم بلکه در درون دولت نیازمند آتش‌نشان هستیم. اما آیا همه دولت باید آتش‌نشان باشند؟ قطعاً خیر.

* بدتر اینکه در کنار دولت آتش‌نشان، ما تجربه آتش‌فشانی دولت را هم داشته‌ایم، یعنی سیاست‌هایی برقرار کرده که موجب التهاب شده است. برای نمونه می‌توان به قانونی اعلام کردن چاه‌های غیرمجاز اشاره کرد. چگونه می‌توانیم دولت را از آتش‌فشانی دور کنیم؟

اتفاقاً یک نگرانی مهم و اصلی ما این است که آتش‌نشان تبدیل به آتش‌فشان شود؛ یعنی نهادی که باید آتش را خاموش کند، خودش گدازه‌ها و شعله‌های آتش را پخش کند که این یک فاجعه است. بیایید روی کشور خودمان تمرکز کنیم، کشوری که محل زندگی ماست و باید سرتاسر یک میلیون و 648 هزار کیلومترمربع آن زندگی‌پذیر باشد. «زندگی‌پذیری» شعار بانک جهانی برای کل کره زمین و به معنای مقابله با جنگل‌زدایی، بیابان‌زایی، فرونشست زمین، آلوده شدن آب‌وهوا و... است. پس هر عاملی که زندگی‌پذیری را دچار خطر می‌کند اعم از آب و ریزگرد و ریسک اعتباری و بحران مالی به نوعی آتش‌فشانی است. آتش‌فشانی باید خط قرمز همه باشد چون زیست‌پذیری کشور را به خطر می‌اندازد. در حال حاضر چندین خطر بزرگ زندگی‌پذیری کشور ما را تهدید می‌کند. ما نباید منتظر این باشیم که کبریت را چه کسی و در چه زمانی می‌کشد، ما باید نگران انباشت مواد اشتعال‌زا باشیم. فرونشست زمین، بحران آب، ناترازی انرژی و کمبود برق در حال نشان دادن خودشان هستند و زیست‌پذیری در نقاط مختلف کشور را به‌طور جدی تحت تاثیر قرار داده‌اند. زیست‌پذیری قرارداد اجتماعی ماست که نباید تحت‌الشعاع هیچ مسئله دیگری قرار گیرد. زیست‌پذیری هم ابعاد سخت مانند محیط زیست و آب؛ و هم ابعاد نرم مانند ریسک‌های بودجه‌ای و ارزی دارد. قرارداد اجتماعی ما ایرانیان ایستادن پای این خاک است و هر کدام باید به اندازه درک و فهم‌مان و به اندازه اختیاراتمان پاسخگو باشیم. به قول مولانا هرکه او بیدارتر، پردردتر/ هر که او آگاه‌تر، رخ زردتر. این قرارداد اجتماعی ماست که کشور را زیست‌پذیر نگه داریم، آن هم نه فقط برای امروز، بلکه برای آینده. یعنی جوان ما باید برای آینده هم به زیست‌پذیری کشور مطمئن باشد. پس هر عاملی که این زیست‌پذیری را چه در حال و چه در آینده تهدید کند، آتش‌فشان است و از این‌رو می‌گویم آتش‌فشانی خط قرمز ماست. آتش‌نشان در حال محافظت از زیست‌پذیری ما در برابر آتش‌فشان است. مراقبت از مکانیسم کندرو توان و درک و تلاش بسیار زیادی لازم دارد. مکانیسم‌های کندرو توسط دولت‌های ما یا دیده نمی‌شود یا مورد توجه قرار نمی‌گیرد چون عمر دولت‌های ما کوتاه است. همه از کنار مکانیسم‌های کندرو می‌گذرند و تمام توجهشان به مکانیسم‌های تندرو است تا اینکه ناگهان انباشت مواد اشتعال‌زا در مکانیسم‌های کندرو شعله‌ور می‌شود. اینجاست که همه می‌خواهند مسئله را به دوش دیگری بیندازند و به قبل از خودشان حواله دهند. در حالی که شماتت گذشته چیزی جز یأس و نومیدی به دنبال ندارد و راهی برای ما باز نمی‌کند. بحرانی در نظام بانکی، بورس یا آب کشور رخ می‌دهد و دولت مسئله را به دوش دولت قبل می‌اندازد و دولت قبل، مجلس را مسئول می‌داند و آنها نهادهای فرادولتی را مقصر جلوه می‌دهند. در حالی که مرور تاریخ و حقایق آن به درستی به ما نشان می‌دهد که ما چرا در این نقطه هستیم.

* در واقع علت‌یابی به درستی در کشور ما انجام نمی‌شود.

دقیقاً، و اتفاقاً اقتصاددانان می‌توانند با کمّی‌سازی دینامیک‌ها و تشخیص علیت به روشن شدن مسئله کمک کنند. کسانی که اقتصاد یا علوم اجتماعی خوانده‌اند باید بتوانند تشخیص علیت بدهند. بدون توانایی تشخیص علیت، مابقی دانشی که آموخته‌ایم هیچ است. ما باید بتوانیم علت و معلول را درست تشخیص بدهیم وگرنه ممکن است سال‌ها به‌جای علت با معلول بجنگیم و علت مستمر عمیق‌تر و بزرگ‌تر شود.

* مثل مقابله با تورم که درگیر جنگ با معلول است.

بله مانند مسئله تورم و بسیاری نمونه‌های دیگر. عموم مردم بیشتر همبستگی و همزمانی را می‌بینند اما اقتصاددان باید از این دو گذر کند و علیت را مشخص کند. ما باید همزمان فوریت مکانیسم‌های تندرو و اهمیت مکانیسم‌های کندرو را درک و به آنها توجه کنیم. بحران آب در مردادماه امسال یک مسئله فوری است که باید برایش چاره‌اندیشی کرد اما نباید فراموش کنیم چه مسیری را طی کردیم که به اینجا رسیدیم. ما برای دینامیک‌های تندرو به آتش‌نشان نیاز داریم و برای دینامیک‌های کندرو احتیاج به کسانی داریم که با فراغت فکر کنند و پیشگیری کنند.

در سوال به مسئله قانونی کردن چاه‌های غیرمجاز و تبعات و پیامدهایش اشاره کردید. در سال 2017 که من در بانک جهانی بودم، کشور تونس با مشکلی مشابه مواجه بود و باید تصمیم می‌گرفت که چاه‌های غیرمجازش را مسدود یا مجاز اعلام کند، یا حداقل برایشان مقررات بگذارد. در این مورد تیم حکمرانی آب بانک جهانی گزارشی تهیه کرده بود. من وقتی گزارش را مطالعه کردم متوجه شدم که این تیم بسیار حرفه‌ای و خوب عمل کرده است. تیم بانک جهانی تجربه‌های مختلفی در کشورهای حوزه خاورمیانه و شمال آفریقا داشت و در مورد هر کشور الگوی خاص همان کشور را براساس مطالعات دقیقی که انجام می‌داد ارائه می‌کرد. من با تهران تماس گرفتم و مسئله را مطرح و عنوان کردم که این تیم بیاید و مشکل آب و چاه‌های غیرمجاز در ایران را هم بررسی کند. اما به مشکلات زیادی برخورد کردیم و سر آن بسیار اذیت شدیم و در نهایت هم تیم نتوانست به ایران بیاید و ما از این دانش و تجربه محروم شدیم. دلیلش هم این بود که یکی از اعضای تیم قبلاً برای بررسی مسئله آب به غزه سفر کرده بود اما در فرودگاه مهر اسرائیل در پاسپورت این فرد خورده بود، چون غزه اساساً مهر ندارد. همین مهر باعث شد که اجازه اعزام تیم به کشور داده نشود. این تیم زمانی قرار بود به کشور بیاید و روی وضعیت آب کشور مطالعه کند که هنوز مسئله فرونشست‌ها جدی نشده بود و بحران آب هم به این شکل بزرگ و عمیق نبود. علاوه بر این در داخل کشور هم افراد بادانش و توانمندی در این حوزه حضور داشتند که بعدها مهاجرت کردند. یعنی همان دانشی که داشتیم هم از کشور رفت. از طرفی هم یک دانش رایگان هم حاضر و آماده بود که از آن استفاده کنیم اما درگیر این مسئله شدیم که یک نفر به خاطر مهر داخل پاسپورتش نیاید، دیگری نباید بیاید چون ملیت فلان کشور را دارد و در نهایت کار به نتیجه نرسید و ما این فرصت را از دست دادیم در حالی که مسئله حکمرانی آب برای ما یک اولویت ضروری بود.

* اتفاقاً شما در توصیف نهاد آتش‌نشان تاکید کردید که آتش‌نشان در زمان بحران، حرف اول را می‌زند. با این حال ما در زمان بحران هم یک فرمانده مشخص نداریم و چند مرکز فرماندهی با دستورات و اقدامات متفاوت و گاهی متناقض حضور پیدا می‌کنند که غالباً باعث تشدید بحران می‌شود، درست است؟

ببینید، بسیاری از مقامات کشور ما نسبت به اختیاراتی که دارند مطمئن نیستند. نمونه‌اش یکی از شهرداران تهران که فکر می‌کرد همه اختیارات لازم در حوزه شهری را دارد و شروع کرد اقدامات زیادی انجام داد و تهران را تبدیل به یک شهر زیبا کرد. مثلاً پارک‌های تهران تا قبل از آن همه میله و فقط یک در ورودی داشت. آن شهردار همه میله‌ها را برداشت و گفت تمام پارک مال تمام شهروندان است. اما وقتی کارش به دادگاه کشید متوجه شد بسیاری از اختیارات را که فکر می‌کرده ندارد؛ در حالی که اختیار باید تا آخر خط باشد نه همان اول خط. راننده‌ای که پشت فرمان نشسته باید سرعت قانونی را رعایت کند، فاصله تا خودروی جلویی و کناری را رعایت کند و در زمان خط عوض کردن هم مراعات قواعد را بکند. اگر از این قواعد تخطی کرد جریمه می‌شود اما نه بیشتر از آن. وزیر هم باید اختیاراتش را بداند و حتی بتواند برخی از آنها را تفویض کند. یک بند قانونی وجود دارد که حقوقدان‌ها آن را به خوبی می‌دانند، اینکه هیچ مقام اجرایی نباید بابت استفاده از اختیارات خودش در دادگاهی پاسخگو باشد. بازرس بانک مرکزی وقتی وارد یک بانک شد، اختیاراتش باید معلوم باشد و نباید به خاطر استفاده از اختیاراتش او را محکوم کرد. بعد از اجرای تصمیم معاون نظارتی بانک مرکزی می‌تواند از او توضیح بخواهد و اگر در حوزه اختیاراتش تصمیمی گرفته که درست نبوده، جایگاه او را پایین‌تر بیاورد اما در زمان اجرا نباید اختیاراتش را زیر سوال ببرد چون او و دیگر بازرسان در اجرای وظایفشان سست می‌شوند. شأن آتش‌نشانی فوریت است و اگر فوریت را از او بگیریم در واقع آتش‌نشانی را از او گرفته‌ایم. مهم این است که فوریت را به همه مسائل تسری ندهیم. در ماتریس آیزنهاور می‌گوییم فوریت نباید بر اهمیت غلبه کند. اهمیت بخشی است که پیشگیری می‌کند و فوریت جایی است که آتش شعله‌ور شده و باید به فوریت عمل کرد.

*به نظر می‌رسد نهاد دولت به بخش اهمیت یعنی پیشگیری توجهی ندارد و تمام توجه و تمرکزش روی فوریت است، دولت آتش‌نشان است و اقدامی نمی‌کند تا زمانی که بحران ایجاد شود و بعد وارد عمل شود. چرا بخش پیشگیری در دولت‌ها تضعیف شده است؟

معمولاً در سازوکارهای ما فوریت بر اهمیت تسلط پیدا می‌کند چون همه می‌خواهند در کوتاه‌مدت کار کنند و جواب بدهند. وقتی مدیران اجرایی ما در جلسات شرکت می‌کنند و می‌فهمند بابت چه چیزی توبیخ می‌شوند و بابت چه چیزی پاداش می‌گیرند، به‌تدریج نظام کاری و فکری‌شان نظام فوریت‌محور می‌شود. دولت ما طبق تقویم نظام سیاسی زمانی سرکار می‌آید که مجلس از دو سال قبل سرکار بوده و مجلس هم زمانی روی کار می‌آید که دولت از دو سال قبلش روی کار بوده است. برای همین است که همیشه دولت و مجلس گوی آتشین را در دامن یکدیگر می‌اندازند. مدیران ما یاد گرفته‌اند که کوتاه‌مدت کار کنند چون عمر سیاست‌گذار محدود است. سیاست‌گذار ما کوتاه‌مدت است چون می‌داند کسی از او کار بلندمدت نمی‌خواهد. برای همین به فکر این است که در همان سال اول یک کاری انجام دهد، حتی کوتاه‌تر فکر می‌کند و می‌خواهد در 100 روز اول چند گل بزند. برای همین همیشه یک جا آتش گرفته است، یک روز گمرک بندر رجایی و یک روز آب؛ دولت هم به دنبال این است که سریع همان مسئله را حل کند و یک جواب بدهد. نظام پاداش‌دهی ما اصلاً بلندمدت نیست و مثلاً امروز کسی پاسخ نمی‌دهد که چرا 15 سال قبل به تیم مطالعاتی بانک جهانی در حوزه آب اجازه ورود داده نشد. کار متخصص کار بلندمدت است اما کار بلندمدت پاداش نمی‌گیرد. جایزه در اورژانس داده می‌شود نه در بخش بستری. در نتیجه همه جذب فوریت می‌شوند نه اهمیت.

* یک مشکل که به نظر می‌رسد به گفته شما همواره آتش بحران‌ها را زنده نگه می‌دارد، دائمی شدن سیاست‌های موقتی است که در زمانه بحران اتخاذ می‌شود و غالباً مشمول امتیازاتی ویژه است. مثلاً همان قانونی که در یک دوره تصویب شد که چاه‌های غیرمجاز قانونی شمرده شود، ماندگار شد و گفته می‌شود حتی بعد از تصویب آن قانون، چاه‌های غیرمجازی حفر شد که از آن قانون استفاده کند. حد و اندازه مداخله در زمان بحران چگونه تعیین می‌شود؟

اینکه در زمان بحران برخی امتیازات داده شود طبیعی و گریزناپذیر است. مثلاً در نظر بگیرید که جنگ اتفاق افتاده و زیرساخت‌های اطلاعاتی یک بانک دچار مشکل جدی شده و از این بابت برای مردم گرفتاری مضاعفی ایجاد شده است. اینجا بانک تصمیم می‌گیرد که به سپرده‌گذارانش تا یک آستانه مشخصی، مثلاً پنج میلیون تومان، اعتبار بدهد. بانک می‌گوید هر کسی کارت مرا استفاده کرد، بتواند تا سقف پنج میلیون برداشت داشته باشد، ولو موجودی حسابش کمتر باشد. به هر حال زمان جنگ است. بانک این امتیاز را می‌دهد اما بعداً رسیدگی می‌کند. اما امتیاز دادن‌ها باید محدود باشد نه همگانی. امتیاز باید به کسی داده شود که دچار یک مشکل اورژانسی است. از طرفی امتیاز باید قاعده هرم را پوشش دهد، در قاعده هرم تعداد زیاد است اما سقف کوتاه است. مثلاً در نظر بگیرید یک شرکت به دلیل جنگ از پرداخت حقوق کامل خردادماه پرسنلش ناتوان شده است. شرکت باید به همه حقوق بدهد اما نه همه حقوق را، مثلاً سقفی بگذارد که تا 30 میلیون تومان به همه حقوق بدهد. حالا اگر کسی حقوقش زیر 30 میلیون باشد، قاعدتاً همه حقوقش را دریافت می‌کند اما کسی که 100 میلیون حقوق می‌گرفته این ماه بیشتر از 30 میلیون نخواهد گرفت. امتیاز باید قاعده هرم را پوشش دهد. اما این تصمیم بلندمدت نیست، اقتضایی است. این تصمیم باید حتماً مستند شود، حتماً باید متناسب با سطح آسیب‌دیدگی باشد و حتماً کوتاه‌مدت باشد و تبدیل به یک سیاست دائمی نشود. تصمیم شامل امتیاز یک حکم ثانویه است و اعتبار باید برای مدت محدودی باشد. به‌محض اینکه شرایط برگشت و آتش‌بس برقرار شد، سیاست‌ها باید به حالت عادی برگردند. امتیازاتی که در زمان بحران داده می‌شود نباید عمومی و بدون پایان و غیرمشروط باشد وگرنه خودش به یک آتش‌فشان دیگر تبدیل می‌شود.

باید یادمان باشد که وقتی بنا به اضطرار تصمیم‌های اضطراری می‌گیریم، بعد از رفع شرایط اضطرار آن تصمیم‌ها هم باید لغو شود. اداره کشور یا شهر یا روستا یا سازمان باید در شرایط عادی باشد. آسایش و آرامش و زیست‌پذیری مردم در شرایط عادی تعریف می‌شود. وقتی خطر نزدیک شد، متناسب با خطر رفتار می‌کنیم اما شرایط باید عادی باشد.

* به نظر می‌رسد که این سیاست‌گذاران هستند که شرایط عادی را دوست ندارند. مثال می‌زنم؛ در چند سال گذشته در تمام جلسات مرتبط با تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری حداقل یک نفر مسئول پیدا شده که این جمله را بر زبان آورده است که «ما در شرایط جنگ اقتصادی هستیم». و همین جمله توجیه‌کننده تصمیم‌های نامتعارف و رانت‌زاست.

یک تجربه جهانی را مرور کنیم؛ حداقل از سال 2016 به بعد، آمریکا و چین وارد یک جنگ اقتصادی تمام‌عیار شده‌اند. تا قبل از آن هر دو کشور در مسیر جهانی‌شدن جلو می‌رفتند تا اینکه ترامپ تشخیص داد چین یک خطر است و وارد تقابل آشکار شد و جنگ ارزی و تجاری بین دو کشور شروع شد. این جنگ ادامه یافت و بعد از وضع تعرفه‌های آمریکا بر واردات کالا از کشورهای مختلف تجارت جهانی وارد مسیر دیگری شد و عملاً مهر پایان بر جهانی‌‌شدن زده شد. اما جنگ اقتصادی به دولت‌ها مجوز مداخله در کسب‌وکارها را نمی‌دهد. اقتصاد ما هم سال‌هاست درگیر تحریم است و به‌طور مشخص تحریم مسیر اقتصاد ما را تغییر داده است اما فعال اقتصادی ما بهتر از هرکس دیگری می‌داند که چگونه باید کسب‌وکارش را در شرایط تحریم اداره کند. تحریم به دولت مجوز مداخله نمی‌دهد بلکه باید حد تحمل دولت را بالا ببرد. دولت باید فعال اقتصادی را صدا بزند و بگوید تو جریان خلق ثروت را به پیش می‌بری و امروز هم تو بهتر می‌دانی تحریم در کجای این مسیر اخلال ایجاد می‌کند تا من بتوانم آن خطر را رفع کنم. دولت باید تسهیل‌گر باشد اما خلق ثروت را باید به فعال اقتصادی بسپارد. دولت باید تهدیدها را برطرف کند اما نباید به فعال اقتصادی بگوید چه کالایی تولید کند و به چه قیمتی بفروشد. باید دست فعال اقتصادی را باز بگذارد که کالایش را بیشتر و بیشتر بفروشد و رفاه بیشتر تولید کند و خلق ثروت کند. اما در عین حال باید حسابرسی دقیق داشته باشد، مالیات درست بگیرد، با تخلف و دودفتره شدن حساب‌ها برخورد کند اما وارد قیمت‌گذاری نشود.

* در اوایل روی کار آمدن دولت چهاردهم، در یکی از نشست‌های هم‌اندیشی اقتصاد ایران که در گروه رسانه‌ای دنیای اقتصاد برگزار شد، دکتر مسعود نیلی اشاره کردند که دولت آقای پزشکیان بر اساس ذات تشکیل خود، دولت آتش‌فشان نیست اما دولت آتش‌نشان هم نباید باشد. سخن ایشان در واقع انتظار رای‌دهندگان از دولت بود که بتواند اصلاحات انجام دهد و از بروز بحران جلوگیری کند نه اینکه بحران را حل کند. امروز تقریباً یک سال از آغاز فعالیت اجرایی دولت گذشته است. شما چه توصیه و راهکاری می‌توانید برای دولت داشته باشید که بتواند صرفاً آتش‌نشان نباشد و بتواند پیشگیری‌کننده هم باشد. در واقع کامل درگیر فوریت‌ها نباشد و به بخش اهمیت‌ها هم بپردازد.

از نظر من دولت چهاردهم حداقل در دو حوزه موفق بود. اول اینکه توانست در حوزه زیست اجتماعی مردم یک مسئله را که یک نماد ظاهری‌اش الگوی پوشش بود، حل کند و آن را از حالت تنازع خارج کند. یعنی یک حدی از تحمل و رواداری را برای همگان در جامعه ایجاد کرد. از نظر من باید امتیاز این کار را به دولت و رئیس دولت داد که توانستند در مورد این مسئله یک اجماع‌سازی داشته باشند و یک هنجار جدید ایجاد کنند.

دستاورد دوم در حوزه سیاست خارجی و مذاکرات قبل از جنگ 12روزه بود. دستگاه سیاست خارجی ما نشان داد که توان جلو بردن مذاکره و دیپلماسی را به خوبی دارد. در حدی که طرف مقابل متوجه شد در میز مذاکره ناتوان است و نمی‌تواند امتیازی بگیرد در نتیجه خشن‌ترین، کریه‌ترین و تهاجمی‌ترین چهره خودش را نشان داد. اینجا هم امتیاز کامل را به کسی داد که توانست این اجماع‌سازی را در داخل انجام دهد که به نظرم دولت چهاردهم بود. وزیر خارجه ما به مذاکرات رفت و توانست مقتدرانه حاضر شود و طرف مقابل را به جایی برساند که با تخاصم و حمله نظامی مانع ادامه مذاکرات شود. این مسئله قطعاً در تاریخ قضاوت خواهد شد که ایران توانست چنین کاری بکند. دیپلماسی که منجر به مذاکره می‌شود و توان دفاعی که منجر به اقدامات متقابل می‌شود که نیروهای نظامی ما با اقتدار و به درستی انجام دادند همان دو دینامیک کندرو و تندرو است که نظام حکمرانی باید داشته باشد و در ابتدای گفت‌وگو به آن اشاره کردم. هیچ‌کدام از این دو دینامیک جایگزین دیگری نمی‌شود. یعنی ما یک دینامیک تندرو به نام توان دفاعی داریم که اگر لازم شد بدون فوت وقت و بدون هیچ مماشاتی مورد استفاده قرار می‌گیرد اما این وجه معمول و متعارف ما نیست. رفتار معمول ما همان است که ابتدا پای میز مذاکره می‌رویم. در این دو حوزه باید امتیاز را به دولت داد اما حوزه‌های دیگری هم هست مانند رفع فیلترینگ که دولت نتوانست در آنها اجماع‌سازی کند.

اگر بخواهم تمام حرفم را در یک جمله خلاصه کنم این است که دولت باید مسئله‌محور باشد نه راه‌حل‌محور. ما باید چشممان را باز کنیم، مسئله را درک کنیم و ظرفیت حل آن را ایجاد کنیم. مردم به میزانی که مسئله آنها در زیست‌پذیری حل شود، اعتماد و توان بیشتری به دولت برای جلو رفتن و حل بیشتر مسئله می‌دهند. دولت باید ظرفیت حل مسئله را ایجاد کند و مردم استقبال می‌کنند. کشور 12 روز درگیر جنگ بود اما مردم اعتماد کردند و اصلاً پیش نیامد که به شعب بانک‌ها مراجعه و پولشان را طلب کنند. من فکر نمی‌کنم مردم در بسیاری از کشورهای دنیا این‌گونه عمل کنند. اتفاق افتاده که مردم صف بستند، شیشه بانک‌ها را شکستند و پولشان را خواسته‌اند. در لبنان این اتفاق افتاد. در تاریخ ثبت شد که زنی با اسلحه به بانک رفت و خواست که پولش را بدهند.

امروز بسیاری از دینامیک‌های کندرو در کشور به آستانه مشاهده‌پذیری برای عموم نرسیده اما کارشناس دولتی می‌داند که این دینامیک به بحران نزدیک شده است. کارشناسان سازمان برنامه تشخیص می‌دهند، چون سازمان برنامه تجمیع همه دستگاه‌ها و وزارتخانه‌ها و نهادهاست. همه درآمدها و هزینه‌ها را می‌داند و برنامه‌های روی میز دولت را می‌داند. سازمان برنامه آتش‌نشان نیست، سازمان برنامه مکانیسم پیشگیری است و دولت باید به حرف رئیس و کارشناسان سازمان برنامه گوش دهد. این سازمان اولویت‌ها را براساس اهمیت رده‌بندی و ارائه می‌کند. اساساً به همین دلیل است که رئیس سازمان برنامه عضو حقوقی شورای عالی امنیت ملی است. به نظر من حرف رئیس سازمان برنامه باید در تصمیم‌گیری‌های شورا تعیین‌کننده باشد. چون سازمان برنامه حرف از تمام کشور می‌زند. رئیس و معاونان و کارشناسان این سازمان نباید دچار لکنت شوند. این سازمان است که تشخیص می‌دهد کجا باید پیشگیری کرد. نظام حکمرانی باید گوش شنوا داشته باشد. سازمان برنامه بهترین تجمیع‌کننده مسائل در کشور است و به نظرم دیگر نهادها نیز باید حرفشان را از طریق این سازمان بزنند. از سازمان نخواهیم که تصویر زیبایی را به نمایش بگذارد در حالی که در واقعیت زشتی و پلیدی است. درگیر تصویر دوریان گری (The Picture of Dorian Gray) نشویم. در آخرین جملاتم کتابی را معرفی کنم به اسم «توسعه به مثابه توانمندسازی حکومت» نوشته مت اندروز، لنت پریچت و مایکل وولکاک که تمام حرفش این است که حاکمیت باید مسئله‌محور باشد. اساساً کار و توان حاکمیت در تشخیص مسائل حل‌پذیر است. باید مسائل را تشخیص دهد، بفهمد کدام مسائل حل‌پذیر است و بودجه را به آن مسائل تخصیص دهد. هر مسئله‌ای که از طرف حاکمیت حل شود و در نتیجه‌اش اندکی درد مردم را کمتر کند، حال مردم را بهتر کند و زیست‌پذیری کشور را بالاتر ببرد، اعتماد مردم به نظام حکمرانی را بیشتر و مسیر را برای گام‌های بعدی فراهم‌تر خواهد کرد.

 

 

 

ارسال نظر

پربازدیدترین‌ها
کارگزاری مفید