خطری بزرگ در کمین کشورهای ثروتمند | دولتها تا چه زمانی میتوانند فراتر از توان خود دوام بیاورند؟

اما دولتها تا چه زمانی میتوانند فراتر از توان خود دوام بیاورند؟ «بدهی عمومی جهان ثروتمند» در حال حاضر حدود 110 درصد تولید ناخالص داخلی است. قبل از همهگیری کرونا این رقم تنها پس از جنگهای ناپلئون به این اندازه رسیده بود. پس از آن بریتانیا تقریبا یک قرن بودجههای سختگیرانهای را برای بازپرداخت بدهیهایش اجرا کرد. اما سیاستمداران امروز برای ایجاد تعادل در حساب و کتابهایشان با مشکل مواجهاند.
دولتها گرفتار در تله بدهی
آنها نمیتوانند از افزایش بهره و هزینههای دفاعی جلوگیری کنند. جمعیت رو به پیری فشار زیادی را برای پرداخت پول بیشتر وارد میکند و افزایش مالیاتها نیز به همان اندازه دشوار است. در اروپا، هزینههای دولت از پیش بسیار بالاست؛ و در آمریکا مالیات برابر با شکست در انتخابات است. اما بعید است که امروز کشوری بتواند با صرفهجویی شدید بدهی خود را کاهش دهد.
شاید فکر کنید که رشد بهرهوری به واسطه هوش مصنوعی، دولتها را از تصمیمات دشوار بودجهای نجات دهد؛ اما این خوش خیالی است. کشورها معمولا از طریق رشد اقتصادی از زیر بار بدهی خارج میشوند، زیرا نیروی کارشان افزایش مییابد یا اقتصادهای کوچکی هستند که در حال هم سطح شدن با سایر کشورها هستند. هزینههای بازنشستگی و مراقبتهای پزشکی معمولا با افزایش درآمدها رشد میکنند. در کشورهای دارای نظام رفاه گسترده، این هزینهها همگام با بهرهوری جهش خواهند کرد. نرخهای بهره هم، طبق مدلهای استاندارد اقتصادی، همین مسیر را دنبال خواهند کرد. اگر هوش مصنوعی تأثیرات معجزهآسایی بر رشد اقتصادی داشته باشد، هزینههای سنگین امروز برای مراکز داده و تراشهها حتی بیشتر خواهد شد. این امر نرخهای بهره را افزایش میدهد، در نتیجه بازپرداخت بدهیهای گذشته پرهزینهتر میشود و مزیت مالی ناشی از رشد سریعتر را خنثی میکند.
خطر بازگشت تورم و سرکوب مالی
بنابراین ممکن است دولتها به جای آن، به تورم و سرکوب مالی متوسل شوند تا ارزش بدهیهای خود را کاهش دهند؛ کاری که در دهه پس از جنگ جهانی دوم انجام دادند. زیرساختهای لازم برای اجرای چنین راهبردی در بانکهای مرکزی وجود دارد؛ این نهادها حضور پررنگی در بازار اوراق قرضه دارند. در حال حاضر، پوپولیستهایی چون دونالد ترامپ و نایجل فاراژ در بریتانیا با پیشنهادهایی که دفاع در برابر تورم را تضعیف میکند به بانکهای مرکزی حمله میکنند.
افزایش قیمتها محبوب نیستند، اما برای آغاز شدن نیازی به حمایت سیاسی ندارند.وقتی دولتها نمیتوانند سیاستهای اقتصادی پایداری اجرا کنند، دورههایی از تورم بهطور طبیعی رخ میدهد و تا زمانی که بازارها متوجه شوند، دیگر دیر شده است.
بهای سنگین تورم: فروپاشی طبقه متوسط
دلایل بسیاری وجود دارد که درباره چگونگی آسیب تورم به اقتصاد و جامعه تامل کنیم. تورم، ثروت را بهطور ناعادلانه توزیع میکند؛ از طبکاران به بدهکاران؛ از کسانی که پول نقد و اوراق دارند به کسانی که داراییهای واقعی مانند خانه دارند، و از کسانی که درباره قراردادها و دستمزدها به صورت نقدی توافق میکنند، به کسانی که زیرک هستند و افزایش قیمتها را پیشبینی میکنند.
این دگرگونی چندوجهی ثروت میتواند طبقه متوسط را نابود کند و قرارداد اجتماعی را بهم بریزد. آرژانتین در قرن بیستم گرفتار تورم شد و از یکی از ثروتمندترین کشورهای جوان جهان به اقتصادی با درآمد متوسط تبدیل شد، که از بحرانی به بحران دیگر میرفت. این آینده کشورهایی است که رهبران آن در تلاش برای توزیع مجدد، محدودیت های بودجه را انکار میکنند.
درسهای دهه ۷۰: بازگشت به انضباط پولی
با اینحال، رسیدن به شرایط حتمی نیست. افزایش قیمتها در دهه 1970 منجر به انتخاب دونالد ریگان و مارگارت تاچر شد که پول سالم را محور پیمان میان دولت و شهروندان میدانستند. آنها سنتی رایج را پایهگذاری کردند که براساس آن اگر بدهیهای عمومی پرداخت شوند، باید منطقی و در بلندمدت قابل بازپرداخت باشند. فدرال رزرو نیز مبارزهای را علیه تورم شروع کرد که اعتبار بانکهای مرکزی مستقل را برای یک نسل تضمین کرد و این مدل تکنوکراتیک گسترش یافت. کاهش تورم در اکثر بازارهای نوظهور از دهه 1990 معجره آسا بوده است؛ حتی خاویر میلی نیز ممکن است آرژانتین را به شکوفایی برساند.
مشخص نیست که جهان ثروتمند کدام راه را خواهد کرد؛ ویرانگر یا محتاطانه؟ در بسیاری از کشورها، در زمان بالا رفتن فشار بودجهای پوپولیستها در قدرت خواهند بود. آنها احتمالا برای این آشفتگی سرزنش میشوند و این مساله احتمال بازگشت به بودجه سالم را افزایش میدهد. پسانداز کنندگان پول نقد و دارندگان اوراق هم با تورم مخالفت خواهد کرد، در حالی که شنیده شدن صدای آنها به مجموعه درگیریها میان بازارهای اوراق و سیاستمداران بستگی خواهد داشت.
اگر بدهیها کاهش یافته و آگاهی از خطرات استقراض ظهور کند، نوعی تجدید حیات امکانپذیر است. اما در غیر اینصورت، مهمترین اقتصادهای جهان دچار هرجومرج خواهند شد.
ارسال نظر