روایتی شنیده نشده از لحظات آخر ماموریت شهید حاجی زاده/ سردار گفت محمد باقر به مادرت سر زدی؟

به گزارش اقتصادنیوز به نقل از فارس، با سردار حاجی زاده رفته بودند خرم آباد برای ماموریت. گاهی یک روزه میرفتند و برمی گشتند. گاهی چند ساعته. بستگی به کار و ماموریتها و جلسات داشت. این بار برنامهها پرتراکم و فشرده بود؛ بدون استراحت. سرکشی و بازدید و جلسهها تمام شده بود و آماده برگشت بودند که سردار جلو آمد و در گوش معاونش سردار خلبان طاهرپور گفت: «فکر کنم یک کار خیلی مهم یادت رفته»!
سردار لیست کارها را در ذهنش مرور کرد و با تعجبی که شرمندگی بابت فراموش کاری هم چاشنیاش شده بود گفت: «تا جایی که یادم میآید و کارها را لیست کرده بودم به نظرم چیزی از قلم نیفتاده حاجی!» «مطمئنی»؟ این مطمئنی را که از زبان سردار شنید شک نکرد که حتما یک کار مهم، انجام نشده باقی مانده است.
مهمترین دیدار لحظه آخری در ماموریت به خرم آباد
باید بر میگشتند. جمع و جور کرده بودند و لحظات آخر بود. اما ذهن برنامه ریز و دقیق معاون پهپادی هوافضا و دست راست سردار حاجی زاده همراهی نکرد و نمیدانست آن کاری که اینقدر سردار روی آن تاکید دارد و او فراموشش کرده چه میتواند باشد.
کلی خودش را سرزنش کرد و برای بار دوم گفت: «حاجی والا هر چقدر فکر میکنم یادم نمیآید.» سردار با لبخندی که به نگاه نافذش آویخته بود جلو آمد و در گوشش گفت: «محمد باقر به مادرت سر زدی؟» چند لحظه فقط سکوت کرد. فکر هر کار عقب ماندهای را کرده بود غیر از این که آمده خرم آباد و باید به دیدن مادرش میرفت اما فراموش کرده بود. گفت حالا همه منتظرند. دیر شده سردار. اما حرف او یک کلام بود؛ «تا تو به مادرت سر نزنی ما بر نمیگردیم.
سرداری که هوای دل مادران را هم داشت
خجالت زده شد. میخواست همان لحظه سردار را در آغوش بگیرد و تشکر کند که اینطوری هوای دل مادران آنها را هم دارد. سردار حاجی زاده میدانست که مادر معاونش، در خرم آباد زندگی میکند. این را هم میدانست که محمدباقر طاهرپور، مثل خودش و خیلی از نیروهای جان بر کف هوافضا همه زندگیاش را وقف کار کرده و فرصتی برای سفر و رفتن به خرم آباد و دیدار مادر برایش باقی نمیماند. برای همین به او گفته بود هر وقت برای انجام کاری به خرم آباد آمدیم هر طور شده حتی اگر برنامههایمان فشرده باشد، حتی پنج دقیقه هم که شده دیدن مادرت برو! که ما هر چه داریم از دعای خیر مادرانمان است. این روایت را خانواده سردار خلبان شهید محمدباقر طاهرپور روایت میکند و البته نه اولین خاطره است نه آخرین آن. پای حرفهای تک تک نیروهای هوافضای سپاه از فرمانده گرفته تا نیروهای متخصص و کارمندان عادی که بنشینی، هر کدام دنیا دنیا حرف دارند از مهر و محبت بیپایان آقای فرمانده.
فرماندهی فاتحانه
اگر امروز هوافضای سپاه پاسداران بزرگترین کلکسیون پهپادهای کم نظیر در دنیا را دارد، اگر پهپادهای ساخته شیربچههای ایران همه آنچه رژیم صهیونیستی رشته کرده بود را پنبه کرد، این موفقیت و سرافرازی مرهون فرماندهی فاتحانه سرداری است که میدانست آرامش هر سرباز و فرمانده از چهاردیواری خانه و خانوادهاش شروع میشود. میدانست کسی سرباز و فرمانده موفقی است که اول از همه برای خانوادهاش پدر و فرزند خوبی باشد. کسی که دلش برای خانوادهاش بتپد برای وطن هم میمیرد.
ماموریتهای مشترک
همیشه میگفت ما از سردار فقط تخصص و شجات و جسارت یاد نمیگیریم. ما هر روز سر کلاس درس فروتنی و تواضع و خانواده دوستی سردار هم مینشینیم. میگفت اگر کسی سمت سردار را نداند و به جمع ما اضافه شود، متوجه نمیشود که ایشان فرمانده ماست. انقدر که فضای کاری هوافضا پر از صمیمیت است و حال خوب همیشه جریان دارد. اصلا رمز موفقیت ما هم همین ارتباط دلی و دوستانه و پر از احترام است. این خاطرات را همسر شهید طاهرپور، فرمانده یگان پهپادی هوافضای سپاه میگوید و قبل از اینکه زندگی فرمانده شجاع را روایت کند از پدرانههای سردار حاجی زاده میگوید. از اینکه بعد از فوت پدرش، سردار حاجی زاده جای خالی پدر نداشته را برایش پر میکرد؛ مردی که او را گه گداری میدید اما حس ناب پدرانهاش را با تمام وجود درک میکرد.
با همه وجود در خدمت خانواده باشید
«همیشه میگفت هوای زن و بچهتان را داشته باشید. شما کم خانه میروید. کارتان سخت و پر استرس هست. وقتی خانه هستید با تمام وجود به خانوادهتان خدمت کنید.» محمدباقر این جملههای سردار حاجی زاده را مرتب تکرار میکرد و میگفت حاجی خودش هم همین طور است. بچه دوست، اهل خانواده. میگفت هر وقت خبر شهادت سرداری و عزیزی میآمد سردار حاجی زاده میگفت این فرماندهها آنقدر سرباز تربیت کردند که اگر خودشان هم بروند جایگزین دارند. میگفت ما نیروهای کاربلد زیاد داریم و با نبود ما هم اتفاقی نمیافتد و این مسیر نورانی ادامه دارد…
ارسال نظر