: ۱- جنگ که تمام شد، وقت سازندگی رسید. کشور هنوز از بحرانهای بعد از انقلاب بیرون نیامده بود که با خرابی و خرج روبرو شد. هشت سال، برای اینکه زندگی آدمها از این رو به آن رو شود، فرصت کمی نبود. هر موشکی که به ایران میرسید، بخشی از زندگی را خراب میکرد، اقتصاد که به جای خود. مملکت، باید دوباره از نو ساخته میشد؛ پولهایی که صرف جنگ شده بودند، باید دوباره به چرخه اقتصاد باز میگشت؛ مردم، خسته از جنگ به دنبال رفاه بیشتر بودند؛ از دولت انتظار داشتند؛ دولت اما پول نداشت؛ انقدری که حتی به خودش مقروض بود. کارخانهها، اوضاع خوبی نداشتند؛ انگار سنگینی سایه جنگ بر سر اقتصاد، بیشتر از آنچه بود که تصور میشد. حکومت از جنگ فارغ شد اما مشکلات اقتصادی را آبستن بود. برای آنکه چرخ زندگی مردم بچرخد باید کار میکرد اما سازمانهایی که به طور مستقیم با مردم در ارتباط بودند هم وضع خوبی نداشتند. باید برای خدمت به مردم، پول به دست میآوردند و در آوردن پول در آن شرایط آنچنان هم ساده نبود.