این عکس خصوصی ستاره قطبی اشک همه را درآورد

کدخبر: ۶۳۰۹۶۴
اقتصادنیوز : صحنه هایی کاملا شخصی از زندگی خصوصی ستاره سادات قطبی مجری و بازیگر تلویزیون منتشر شد.
این عکس خصوصی ستاره قطبی اشک همه را درآورد

به گزارش اقتصادنیوز به نقل از نمناک،ستاره سادات قطبی بازیگر و مجری که همسر شهرام شکیبا داور مسابقه بگو بخند هم می باشد، به مناسبت تولد پسرش صدرا ویدیوی بعد از زایمان و تولد فرزندش را به همراه خاطراتی از دوران سخت بارداری، زایمان و اتفاق ها و معجزه های غیر قابل باور پس از بیماری پسرش منتشر نمود و اشک مخاطبانش را بار دیگر در آورد  .

ستاره-قطبی 2

ستاره قطبی مجری تلویزیون فیلمی از اولین روز مادر شدن را به مناسب تولد پسرش صدرا به اشتراک گذاشت و نوشت:

دیروز پنجم اسفند تولد صدرا بود

یه خاطره براتون تعریف کنم

قبل از صدرا،من یک بارداری ناموفق داشتم که سه ماه بیشتر مهمان وجودم نبودم.بعد از مرخص شدن از بیمارستان به شدت افسردگی گرفتم، فکر میکردم دیگه مادر نمیشم.

دکتر گفت زمان میبره اما توکلتون به خدا باشه. درعین ناباوری سه ماه بعدش خدا صدرا رو بهم هدیه داد، دوران بارداری خیلی سخت و بدی داشتم، اون زمان مجبور بودم برای دیدن امیرعلی هرماه برم اصفهان تا فقط 12ساعت بچمو ببینم و برگردم.

ماه های اول با شهرام میرفتم ماه های بعد مجبور بودم باهواپیما برم.

چون شهرام تهران نبود و نمیتونستم با اتوبوس برم.

حدود چهارده، پونزده بار سوار هواپیما شدم،شهرام کیش بود و من از تهران به اصفهان از اصفهان به کیش در رفت و امد بودم، رفت و آمد که هیچ اما اضطرابی که توی کلانتری داشتم موقع تحویل گرفتن و تحویل دادن امیرعلی، روح و روانم رو داغون کرده بود.

9ماه همینجوری گذشت تا زمان به دنیا اومدن صدرا شد.16 ساعت درد کشیدم اخر گفتن بچه بریچ هست و باید سزارین بشی

بماند که چقدر سخت بود شرایط.

وقتی هم به دنیا اومد متوجه شدیم رفلکس و حساسیت زیاد داره،خیلی از مواد غذایی بالاخص مغزیجات رو نمیتونست بخوره چون بدنش کهیر میزد و این حساسیتش همچنان ادامه داره.

ستاره-قطبی

و اما یک ماه پیش که متوجه بیماری صدرا شدیم و زندگیمون آشفته شد.

این اتفاق برای من غیر قابل باور بود،نکنه ها و اگر ها دیوانه ام کرده بود تا روز عملش رسید و صدرا جراحی شد، فقط ترس ریکاوری رو داشتم که به مدد آقا علی ابن موسی الرضا انگار از خواب بیدار شد و مثل سری قبل با اذیت و توهم و حال خراب به هوش نیومد. اصلا انگار اون روز همه چیز مهیا شده بود تا من هیچ دلشوره ایی نداشته باشم.

فقط جگرم آتیش میگرفت، میگفت آب میخوام و نمیتونستم بهش آب بدم، وقتی آوردنش تو‌بخش، جلو جلو کادوی تولدش رو دادیم و قرار شد وقتی دکترش اجازه بده براش جشن تولد بگیریم و دوستاشو دعوت کنیم.

صدرا رو اول خدا بعد اقا امام رضا دوباره هدیه داد.

اتفاق ها و معجزه هایی دیدیم که بازگوکردنش درفضای مجازی امکان پذیر نیست چون باورکردنی نیست

فقط براتون دعا میکنم امام رضا همینجوری که صدامونو شنید صدای شمارو هم بشنوه و بهتون لبخند بزنه.

اخبار روز سایر رسانه ها
    تیتر یک
    کارگزاری مفید