امیدی که ناامید شد؟-1

فراز و نشیب اقتدارگرایی پوتین/ چگونه روسیه غرب را غافلگیر کرد؟

کدخبر: ۶۳۳۸۶۹
اقتصادنیوز: در آستانه برگزاری انتخابات ریاست جمهوری روسیه که نتیجه اش از حالا مشخص است، گروهی از ناظران به فراز و نشیب های حیات سیاسی پوتین اشاره کرده و تلاش دارند این نتیجه را عریان کنند که چگونه روسیه در مسیر اقتدارگرایی مطلق قرار گرفت.
فراز و نشیب اقتدارگرایی پوتین/ چگونه روسیه غرب را غافلگیر کرد؟

به گزارش اقتصادنیوز، از 15 تا 17 مارس، انتخابات ریاست جمهوری روسیه آغاز می شود، کارزای که کسی در باب نتیجه اش تردیدی ندارد. این بار نیز پوتین برنده خواهد بود. اما کرملین برای اطمینان از این خروجی این کارزار به اقداماتی خارق العاده دست زده: در 8 فوریه، کمیسیون مرکزی انتخابات اعلام کرد که نامزد ضد جنگ یعنی بوریس نادژدین رد صلاحیت شده است. هشت روز بعد، الکسی ناوالنی در زندان واقع در قطب شمال درگذشت، رخدادی که موجب شد تا انگشت اتهام به سوی کرملین نشانه برود. ناوالنی هیچگاه در انتخابات شرکت نکرد، اما سیاست روسیه تا همین اواخر به تقابل ناوالنی و پوتین تقلیل یافته بود. اکنون پوتین در میدان سیاسی بدون رقیب است. با بیرون رفتن چهره هایی مانند ناوالنی و نادژدین، این انتخابات می تواند مهر تاییدی بر تداوم ریاست پوتین و پروژه اش، یعنی جنگ در اوکراین، باشد.در همین راستا نشریه فارن افرز یادداشتی را منتشر کرده است. اقتصاد نیوز این یادداشت را در سه بخش ترجمه کرده که بخش نخست در ادامه آمده است.

جدال در شرایط اضطراری

روسیه نه باثبات است و نه وضعیتی عادی دارد. انتخابات ریاست‌جمهوری پوتینیسم اواخر مرحله‌ای که با همه‌پرسی قانون اساسی در تابستان 2020 آغاز شد را به بلوغ می‌رساند، زمانی که دوره بالقوه ریاست پوتین تا سال 2036 تمدید خواهد شد. پوتین به صراحت اعلام کرده که روسیه در حال جنگیدن با با غرب است که هم دلیل وجودی ایدئولوژیک و هم راهی برای نخبگان حاکمش جهت حفظ قدرت می دهد. از همین رو او باید به طور مستمر منابع مالی، انسانی، سیاسی و روانی را در راستای منابع خود بازتعریف کند. وضعیت اقتصادی روسیه را در نظر بگیرید. اگرچه اقتصاد روسیه پایه های بازار را حفظ می کند، اما اقتصاد این کشور به به شکلی جدی به سرمایه گذاری دولت وابسته است. مجتمع نظامی-صنعتی به محرک اصلی این اقتصاد ناسالم و غیرمولد تبدیل شده، همانطور که بودجه 2024 مشخص می کند: هزینه های نظامی حتی در مقایسه با ارقام تورمی سال گذشته 1.7 برابر بیشتر خواهد بود و به 25 درصد کل هزینه ها می رسد. در همین حال، صادرات روسیه، عمدتاً از منابع نفت و گاز، به دلیل بسته شدن بازارهای غربی و فروش با تخفیف، بازدهی کاهشی را به همراه دارد. با این وجود، انرژی‌های تجدیدناپذیر هنوز تمام نشده‌اند، و حداقل به نظر می‌رسد پوتین امیدوار است که برای طول عمرش کافی باشند.

مشکل بزرگتر جمعیت شناسی است. در کنار روند بلندمدت پیری جمعیت، تقاضا برای سربازگیری و کاهش حضور مهاجران، روسیه درگیر بحران جمعیتی کرده است. اقتصاددانان خاطرنشان می کنند که همه این فشارها در میان مدت با کاهش بهره وری نیروی کار همراه خواهد شد. اگرچه رشد مصنوعی دستمزدها از طریق اقتصاد نظامی وضعیت را بهبود بخشیده، اما زیر بنای اقتصاد مشکلاتی جدی دارد. پوتین درگیر افزایش نرخ زاد و ولد به هر قیمتی است، اما نشانه های کمی وجود دارد که می توان این موضوع را تغییر داد. یک جامعه مدرن و شهری به اندازه‌ای که پوتین برای تامین سوخت مجتمع نظامی-صنعتی نیاز دارد، بچه به دنبا نمی آورد.یکی از کمیاب ترین منابع، روانشناختی است. رژیمی که قادر به ارضای عطش عمومی برای صلح و عادی‌بودن نیست، به هزینه‌های اجتماعی عظیم و رویکرد ترجیحی در ارتباط با فقرا متوسل شده است. جامعه روسیه نیز به نوبه خود به جای توسعه، به سازگاری و بقا دل بسته است. اما جامعه مدنی که با جامعه‌ای بی‌تفاوت متفاوت است و نمی‌تواند آشکارا اعتراض کند، مقاومت اخلاقی نشان داده: مردم آشکارا در صف ایستادند تا از نادژدین حمایت کنند. پس از مرگ ناوالنی نیز همین گروه مراسم وداع با شکوهی را برگزار کردند.

1

امیدی که ناامید شد؟

روسیه از سال 2022 یعنی بازه زمانی حمله به اوکراین درگیر ناهنجاری نشده است. سیستم پوتین بیش از دو دهه است که چنین چالشی را دارد و در مسیر اقتدارگرایانه حرکت کرده است. پیشتر در دسامبر 2000، پوتین سرود قدیمی استالینیستی را بازگرداند: کلمات ممکن بود متفاوت باشند، اما نشانه‌های اولیه‌ای از اینکه رهبر روسیه قصد داشت به کجا برود، ارائه می‌کرد. تفاوت این بود که در آن زمان، اقتدارگرایی ضد مدرن رژیم تا حدی پنهان بود اما حالا عریان شده است. به‌طور ساده، پوتین و تیمش تصور می‌کنند که روسیه از همه نوع ذخایر کافی - از جمله بردباری جمعیتی - برای ماندگاری در قدرت برخوردار است. بیست سال پیش، آندری شلیفر و دانیل تریزمن، روسیه را «کشوری عادی» نامیدند. آنها با اشاره به ظهور اقتصاد بازار و آغاز نهادهای به سبک غربی، استدلال کردند که فدراسیون روسیه در حال تبدیل شدن به یک "دموکراسی معمولی سرمایه داری با درآمد متوسط" است. ده سال بعد، آنها مقاله دیگری در فارین افرز با عنوان «کشورهای عادی» منتشر کردند که به موفقیت نسبی گروه بزرگتری از کشورهای بلوک شرق سابق اشاره داشت. آنها نوشتند: «اصلاحات بازار، تلاش‌ها برای ایجاد دموکراسی، و مبارزه با فساد شکست نخوردند، اگرچه ناقص باقی می‌مانند».

با توجه به اتفاقاتی که در سال های پس از آن برای روسیه رخ داده، این دیدگاه ها ممکن است ساده لوحانه تلقی شوند. در هر صورت، روسیه مطمئناً شرایط عادی ندارد. اما شلیفر و تریزمن در اشتباه نبودند: آنها پذیرفتند که روسیه ممکن است همچنان در مسیر استبدادی بماند. در مورد دیگر دولت‌های اروپای شرقی پس از فروپاشی شوروی باید گفت که علی‌رغم همه دشواری‌های گذارشان به اقتصاد بازار و دموکراسی، این انتقال اتفاق افتاد، حتی اگر بی‌عیب و نقص نبود. علاوه بر این، در آن کشورها، دموکراسی چند حزبی و انتقال مسالمت آمیز قدرت مؤثر بوده است: انتخابات اکتبر 2023 لهستان، که دونالد تاسک را پس از سال ها حکومت حزب راستگرای قانون و عدالت به قدرت رساند، گواه این امر است.اما تاریخ تمایل دارد در مسیر ناخوشایندی حرکت کند. به عنوان مثال، در اروپا در آغاز قرن بیستم،تصور می شد اولین دوره بزرگ تجارت جهانی خطر جنگ را از روی میز برداشته است. اما در سال 1914 جنگ جهانی اول رخ داد. به نظر می رسد روسیه نیز در مسیر مشابهی قرار داشته و دارد. غرب اصلاحات دهه 1990 را تشویق کرد و بعداً امید زیادی به دمیتری مدودف بست، همانی که در دوره ریاست جمهوری اش بین  سال های 2008 تا 2012 ظاهراً آغازگر بود و جهان شاهد آغاز موج جدیدی از تلاش‌های مدرن‌سازی و حتی بازتعریف  روابط مسکو با واشنگتن بود. اعتراضات توده‌ای طرفدار دموکراسی که در سال‌های 2011 و 2012 کشور را فرا گرفت، ممکن است روسیه را به سمت دموکراسی‌سازی کامل سوق دهد. برای مدتی به نظر می رسید که این هدف در دسترس باشد. اما بازگشت پوتین به ریاست جمهوری در سال 2012 آغاز یک تغییر سریع، بی رحمانه و غیرقابل برگشت به سمت خودکامگی بود. بالاخص آن که دولت و جامعه در وضعیتی عادی قرار نداشت.

3C76WLBVFNJX7PWKFJJY3OTBZU

پوتین اصلاح طلب نیست!

در سال 2004، ظهور روسیه به عنوان یک دموکراسی سرمایه داری توهم محض نبود. اما دقیقاً در همان لحظه - آغاز دومین دوره ریاست جمهوری پوتین – رقم خورد و روسیه شانس عادی شدن را از دست داد. در واقع، دستاوردهای اقتصادی که در آن زمان بسیار قابل توجه به نظر می رسید هیچ ربطی به پوتین نداشت: آنها نتیجه گذار روسیه از سوسیالیسم به سرمایه داری، و اصلاحات اقتصادی رادیکال در اوایل دهه 1990 بودند. معمار واقعی آن اصلاحات، یگور گیدار - اقتصاددانی است که برای مدت کوتاهی در زمان بوریس یلتسین، توسط عموم مردم مورد لعن و نفرین قرار گرفت و به خاطر تخریب اقتصاد شوروی و فقیر کردن جمعیت سرزنش شد. این وضعیت به پوتین اجازه داد تا خود را سازنده واقعی اقتصاد پس از اتحاد جماهیر شوروی معرفی کند. پوتین در دو سال اول ریاست جمهوری خود، اصلاحات اقتصادی را کم و بیش جدی گرفت، اما پس از آن، علاقه خود را از دست داد. چیزی که واقعاً اقتصاد روسیه را به حرکت درآورد، سیل دلارهای نفتی بود که به طور ناگهانی کشور را فرا گرفت.

نشانه های اولیه دیگری وجود داشت که پوتین اصلاح طلب نبود. در سال 2001، شبکه تلویزیونی مستقل ان تی وی - نمادی از دموکراتیزاسیون دهه 1990 و منتقد مکرر پوتین - توسط گازپروم تصرف شد و به بازوی رسانه های رسمی دولتی تبدیل گشت. در سال 2003، میخائیل خودورکوفسکی، سرمایه دار، دستگیر شد و شرکت نفتی بسیار موفق او، YUKOS، متعاقباً توسط دولت طی فرایندی منحل شد. روسیه عملاً پس از شکست اتحادیه نیروهای راست و احزاب دموکراتیک یابلوکو در انتخابات پارلمانی سال 2003، به یک کشور تک حزبی تبدیل شد، رأیی که مطابق با استانداردهای شورای اروپا و سازمان امنیت و همکاری، نتوانست معیارهای دموکراتیک را برآورده کند. با ظهور حزب حاکم روسیه متحد، احزاب اصلی باقی مانده - حزب کمونیست و حزب پوپولیست لیبرال دموکرات روسیه به رهبری ولادیمیر ژیرینوفسکی – ضمیمه کرملین شدند. از این نقطه به بعد، دوما به عنوان یک نهاد قانونگذاری مستقل عمل نکرد.

 

اخبار روز سایر رسانه ها
    تیتر یک
    کارگزاری مفید