علتالعلل توسعه نیافتگی ایران از زبان محمود سریع القلم

به گزارش اقتصادنیوز، محمود سریعالقلم، استاد دانشگاه شهید بهشتی در نشست تخصصی «نقش هوش حسی (EQ) در رشد فردی و سازمانی» که در سالن همایشهای گروه رسانهای «دنیایاقتصاد» برگزار شد، مطالعات و مشاهدات خود نسبت به مسائل توسعهای ایران و ۳۸ سال تجربه تدریس و پژوهش در دانشگاه را روایت کرد.
بنا به روایت روزنامه دنیای اقتصاد، محمود سریعالقلم، استاد دانشگاه شهید بهشتی، گفت: برای پرداختن به مشکلات کشور ما باید «علتالعلل را استخراج کنیم».
اقتصادنیوز: بازیهای جمع صفر ذاتاً منفی نیستند اما در سالهای گذشته خروجی نظام تصمیمگیری به گونهای بوده که جامعه در نزاع و تضاد منافع فزاینده قرار گرفته و مدام بر بازیهای جمع صفر افزوده شده است. مداخلههای ناکارآمد دولت در اقتصاد، مانند قیمتگذاری دستوری، سرکوب بازارها، انحصار و توزیع سازمانیافته رانت، هم تعداد این بازیها را افزایش داده و هم اثرات مثبت آنها را کاهش داده است.
او اشاره کرد که علتالعلل توسعهنیافتگی ایران باورها، تاریخ، جغرافیا یا تنوع قومیتی ما نیست، چون کشورهایی با شرایط مشابه، چنین مشکلاتی ندارند.
از نظر سریعالقلم، مشکل ما در حوزه «شخصیتی» است: «اگر ما تحمل یک دیدگاه متفاوت را نداشته باشیم، اگر تمایل ناخودآگاه برای تخریب افکار متفاوت در وجودمان داشته باشیم، اگر کسی از ما انتقاد کند و دایره نقد را به مسائل شخصی بکشیم و همهجا از او بدگویی کنیم، اگر نتوانیم با فردی پل ارتباطی فکری برقرار کنیم، ریشهاش در مشکل شخصیتی ماست.»
به گفته سریعالقلم ما دو نوع تحصیل و آموزش داریم: آکادمیک و حسی.
تجربه بشری نشان میدهد که تحصیل آکادمیک برای پیشرفت کافی نیست. ممکن است فردی حتی دو PhD داشته باشد، اما تحمل دیدگاه متفاوت را نداشته باشد، یا به خاطر تصادف رانندگی در خیابان فحاشی کند. چون درست است که بر موضوعی تخصصی تسلط پیدا کرده، اما در بدیهیترین مسائل نمیتواند اختلافش را با دیگران حل کند. اگر تاریخ ایران را در نظر بگیریم، ما نه در خانواده، نه در مدرسه، نه در جامعه، نه توسط دولت و نه توسط رسانهها آموزش حسی نمیبینیم. ما مهارتهای زندگی را نمیآموزیم. آموزش حسی در مرحله اول به ما میآموزد که چه کسی هستیم و اگر قرار باشد آن را معادل یک لغت در نظر بگیریم، آموزش حسی مساوی واژه «فرآیند» است. چقدر حوصله داریم فرآیندی را طراحی و اجرا کنیم تا طی یک سال اختلافاتمان را با افراد حل کنیم یا دیدگاههای متفاوت را درک کنیم؟ ما ایرانیها اغلب کمحوصله هستیم و حوصله به فرآیند برمیگردد؛ فرآیندی که گاه ممکن است بیست سال طول بکشد. ما خیلی کم به فرآیند فکر میکنیم.
سریعالقلم هوش حسی یا EQ را اینگونه تعریف کرد: مهارت توانایی تمرین در نحوه تعامل بین فکر و احساس انسان برای اینکه بهتر تصمیم بگیرد و عملکرد مطلوبتری داشته باشد. آداب تعامل، آداب تفاهم، آداب اجماعسازی، آداب با هم کنار آمدن، آداب با هم به نتیجه رسیدن. آیا مدیریت چیزی جز اینهاست؟ مهمترین ویژگی هر فرد، سازمان، جامعه یا حکومت این است که بداند اختلافات را چگونه حل کند. مساله توانمندی و شناخت است، اینکه چگونه موضوعی را حل کنیم که منافعمان تامین شود. EQ به بخش غیراستدلالی شخصیت مربوط میشود؛ آن بخشی که شامل مهارتها و توانمندیهایی است که بر نحوه تعامل فرد با محیط تاثیرگذار است.
سریع القلم گفت: مهارتها و توانمندیهایی که اول باید به آنها آگاه شویم و در گام بعدی آنقدر تمرینشان کنیم تا در وجودمان نهادینه شوند. فردی که بهره هوش حسی پایینی دارد، واکنشی و غالبا غریزی عمل میکند. به طور کلی جوامع عصبانی، واکنشی عمل میکنند و این محصول هوش حسی ضعیف است و میتواند فاجعهآفرین باشد. افرادی که هوش حسی تربیتشده و بالا دارند، از غریزه عبور میکنند و در معرض مسائل گوناگون با آرامش واکنش نشان میدهند.
این استاد دانشگاه بهشتی تاکید کرد: علت اهمیت بسیار زیاد «فرد» و بیاهمیتی «جمع» در ایران ضعف EQ است. هر کشوری که پیشرفت کرده، عموما به واسطه اجماع در راس سیستم توسعهیافته است. چین فعلی نتیجه اجماع ۱۰ نفر است. مثلا آمریکا نتیجه اجماع ۵۵ نفر در سال ۱۷۷۶ است. عدهای با هم اجماع میکنند و کنار میآیند و به اندیشههایی پایبند میمانند. اما ما ایرانیها معمولا هر وقت هم به نتیجهای میرسیم، روز بعد حرفمان را عوض میکنیم و با هم زاویه پیدا میکنیم. این به حوزه شخصیت ایرانیها برمیگردد. هرچند که شخصیت هم خود یک معلول است و باید کارهایی برای اصلاحش انجام شود. ما باید آموزش ببینیم تا بهبودهای روشی حاصل شود.
توصیه سریعالقلم در این نشست این بود که افراد سعی کنند قدرت را توزیع کنند و مشارکت بسازند. یک نفر بهتنهایی نمیتواند سازمان را اداره کند. یک مغز نمیتواند تمام مسائل پیچیده سازمان را در نظر بگیرد. از طرف دیگر، اگر جمع مرتکب اشتباه شود، خیلی راحتتر خود را اصلاح میکند تا فرد، چون جمع میپذیرد که اشتباه کرده، اما برای فرد ساده نیست که بپذیرد مرتکب اشتباه شده است و کمتر به آن اعتراف میکند.
همچنین افراد باید «وحدت حسی» داشته باشند؛ یعنی اگر عصبانی یا ناراحت یا خوشحال میشوند، آگاهانه این حسها را داشته باشند.
ارسال نظر