به خانه ۱۰ متری فکر کرده‌اید؟! / اجاره‌بهای کوچک‌ترین سرپناه‌ها در پایتخت

کدخبر: ۵۶۸۰۱۱
اقتصادنیوز: برای باور کردن وضعیت اسفناک مردم برای زندگی در پایتخت و فهم دقیق‌تر از فاجعه بازار ملک، بد نیست چند آگهی اجاره منزل در نقاط مختلف تهران و اطراف پایتخت را بررسی کنیم.
به خانه ۱۰ متری فکر کرده‌اید؟! / اجاره‌بهای کوچک‌ترین سرپناه‌ها در پایتخت

به گزارش اقتصادنیوز به نقل از فرهیختگان، برای بهتر باورکردن وضعیت مردم برای زندگی در پایتخت و فهم دقیق‌تر از فاجعه بازار مسکن، بد نیست چند آگهی اجاره منزل در نقاط مختلف تهران و اطراف پایتخت را هم مرور کنیم. مروری که حتما آنهایی که این روزها درگیر اجاره مسکن هستند به چشم و مستقیم دیده و تجربه کرده‌اند و آنهایی هم که ندیده‌اند و اطلاعی ندارند، با آگهی‌های مجازی و اطلاعاتی که رسانه‌ها منتشر کرده‌اند، در جریان قرار گرفته‌اند. سوال اصلی با مشاهده این اطلاعات و آگهی‌ها حتما این است که در آینده چه خواهد شد؟

خبر مهم برای دارندگان کارت سوخت

خبر مهم وزیر کار درباره افزایش حقوق ها

«چقدر مگه درمیارم که ماهی چندمیلیون اجاره خونه بدم؟» این جمله و شبیه به این جزء پرتکرارترین جملاتی است که نه‌فقط این روزها که سال‌های‌سال است می‌شنویم. خصوصا از اقشار کمتربرخوردار جامعه، کسانی که جزء پردرآمدها نیستند و لنگ یک‌قران دوزار زندگی‌شان شده‌اند. منتها این روزها وضعیت با گذشته و شنیده‌های قبلی تفاوت‌های زیادی کرده، هم طبقه درگیر با مساله گسترده‌تر شده و تعداد افرادی که دغدغه مسکن دارند افزایش تصاعدی داشته و هم اینکه هزینه خرید و اجاره مسکن چنان جهشی داشته که خانه‌دار شدن نه‌تنها چشم‌اندازی برای خانواده‌ها نیست که تبدیل به رویا و آرزو شده، فقط کافی است کمی بیشتر به خود و دور و بری‌هایمان دقت کنیم و ببینیم چه فشاری را متحمل می‌شوند. چند پرده از این روایت‌ها را که من پای شنیدن‌شان نشسته‌ام با هم می‌خوانیم.

محمد، 29 ساله

چند شب پیش اتفاقی در یکی از هیات‌های مذهبی تهران باهم آشنا شدیم. در حیاط حسینیه ایستاده بود و پشت تلفن همراه با یکی از اقوام‌شان در ارتباط با اجاره‌خانه چک‌وچانه می‌زد. سر صحبت باز شد، 29 ساله بود و دوسالی می‌شد که ازدواج کرده بود. لیسانس حقوق داشت و صبح‌ها در یک کارگاه کار می‌کرد و بعد از ظهرها هم ویزیتوری یک قنادی در تهران را می‌کرد. به کافه‌ها می‌رفت و کیک می‌فروخت. درآمد زیادی نداشت، یا حداقل درآمدش با هزینه‌ها هماهنگ نبود. خودش می‌گفت اصلی‌ترین دغدغه‌اش خانه شده، یکی از اقوام‌شان خانه‌ای در حوالی خیابان آذربایجان تهران داشت و با منت و قیمت پایین‌تر به آنها اجاره داده بود. ماهی بیش از 6 میلیون اجاره می‌داد، برای یک خانه 60 متری در طبقه چهارم یک ساختمان قدیمی بدون آسانسور و پارکینگ. چندصد میلیونی هم خرج رهن خانه شده بود. این روزها نزدیک موعد سرسال خانه است و گویا آن فامیل صاحبخانه، طلب رهن بیشتر و اجاره 9 میلیونی کرده بود؛ بی‌هیچ منطق و ضابطه‌ای. دستش هم به جایی بند نبود و بدتر از آن امکان جابه‌جایی هم نداشت جز اینکه به محلات پایین‌تر برود که این را هم نمی‌خواست. همسرش زمان زیادی در خانه‌ تنها بود و امنیت محله برایش مهم بود، با هم گپ زدیم و سر آخر هم همان جمله‌ای که ابتدای گزارش نوشتم را گفت که «مگه چقدر درمیارم که ماهی 9 میلیون اجاره خونه بدم؟»

حمید، 33 ساله

راننده اسنپ بود. شکل و شمایلش شبیه اینهایی بود که کار هنری می‌کنند. گردنبند خاصی گردنش بود و کلاه خاص‌تری روی سرش، ریش و سبیلش را هم طور خاصی اصلاح کرده بود. از مدل برخورد و مسیریابی‌هایش، همین‌طور بوی نویی ساینای سفیدی که داشت مشخص بود که خیلی وقت نیست راننده اسنپ شده و از این راه کسب درآمد می‌کند. سر صحبت را باز کردیم. تدوینگر بود، چند نمونه‌ای از کارهایش را داخل تلفن همراهش به من نشان داد، چون گفتم در فضای رسانه کار می‌کنم و می‌خواست رابطه‌ای برقرار شود تا اگر پروژه‌ای بود معرفی کنم. می‌گفت در یکی از مجموعه‌های معروف شبکه نمایش خانگی مشغول کار بوده و حتی برای صداوسیما هم کار می‌کرده، بعد از اتفاقات اخیر و به‌خاطر یک استوری که در اعتراض به وضعیت موجود گذاشته بود هر دو کارش را از دست داده و خیلی از روابطش هم از بین رفته، باکس تدوینش هم به مشکل خورده بود و 20، 30 میلیونی نیاز داشت تا آن را سر پا کند، اما نگرانی اصلی‌اش خانه بود. می‌گفت یک خانه 30 متری جنوب تهران اجاره کرده بود و مجردی می‌گذراند، 300 میلیون ودیعه داده بود، ماهی پنج‌میلیون تومان اجاره که با هیچ قاعده اجاره خانه‌ای همخوانی نداشت این اعداد. می‌گفت چندماهی تا سر سال و اتمام قرارداد مانده اما صاحبخانه از همین الان زمزمه دوبرابر بیعانه و اجاره را می‌کند! می‌گفت: «30 متر زیرزمین بدون هیچ امکانات خاصی، انقد باید اجاره‌ش باشه؟»

امید، 35 ساله

چندوقت پیش برای انجام کاری دنبال یک نویسنده می‌گشتم که قواعد فضای مجازی را بلد باشند. یکی از دوستان کاری سپرده بود و من هم فرصت انجامش را نداشتم، دنبال یک نفر می‌گشتم. یکی از دوستان معتمد امید را معرفی کرد. تماس گرفتم و قراری برای جلسه تنظیم کرده بودیم. متاهل بود و یک دختر داشت. شرایط کار را توضیح دادم و بعد گفت می‌خواهد از تهران مهاجرت کند، امکان کار حضوری را ندارد. این روزها هم در یکی از این فروشگاه‌های زنجیره‌ای مشغول کار است و صبح تا عصر قفسه پر می‌کند. از قرابت تولید محتوا و قفسه فروشگاه‌های زنجیره‌ای پرسیدم، گفت بعد از فیلترینگ شبکه‌های مجازی خارجی کسب‌وکارشان کساد شده، کلی پروژه داشتند که زمین خورده و کنسل شده بودند. برای همین کار دیگری هم می‌کرد و به‌قول معروف با مسافرکشی که در مسیر رفت‌وبرگشت از خانه انجام می‌داد، سه‌شغله بود. از علت مهاجرتش پرسیدم و می‌گفت از پس اجاره خانه برنمی‌آید. سال‌هاست منطقه به منطقه و محله به محله پایین آمده، اما دیگر توان حضور در تهران را ندارد. هزینه‌ها خیلی بالاست. خیلی بالاتر از حد تصور. در خانه‌ای 50 متری سکونت داشت و ماهی هشت‌میلیون اجاره خانه می‌داد. می‌گفت با دوستان و اقوام صبحت کرده‌ام در شهرستان جویای کار باشند، همین روزها از این تهران لعنتی خواهم رفت. 

مسعود، 41 ساله

کارگر یکی از کارگاه‌های نجاری اطراف تهران بود. دو بچه داشت؛ یکی دانشجو و دیگری دانش‌آموز کلاس نهم. ماهیانه حدود 10 میلیون درآمد داشت، با تمام اضافه کاری‌هایی که از او می‌کشیدند. در جریان جشنواره فجر با او آشنا شدم، یکی از غرفه‌ها سفارشی داده بودند به کارگاه آنها، مسئول دکور هم کارگر نداشت این بنده خدا را با خودش به پردیس ملت آورده بود. چندرغاز هم در جیبش گذاشت تا آنجا مثلا کمک دستش باشد. ما هم آنجا غرفه داشتیم و آخر شبی با هم چندکلمه‌ای هم‌صحبت شدیم. آنجا از وضعیت و درآمدش گفت و اینکه دیگر از پس هزینه‌های زندگی برنمی‌آید. نمی‌داند خرج پسر دانشجو و دختر محصلش را بپردازد و همزمان اجاره خانه و هزینه‌های جاری را هم تقبل کند. هیچ کمکی هم نداشت. پدر و مادرش هر دو به رحمت خدا رفته بودند و ارث و میراث اندک‌شان را هم پیش‌خور کرده بودند. ساکن بومهن بود، در یکی از محله‌های ضعیف آنجا ساکن خانه‌ای 60 متری بود. 50 میلیون پول پیش داده بود و ماهیانه چهارمیلیون اجاره می‌داد! یعنی عملا 6 میلیون ماهیانه دستش را می‌گرفت که باید خرج هزینه تحصیل بچه‌ها و امور منزل می‌شد. آن هم در این گرانی‌ها. سن‌وسالی از او گذشته بود و سرمایه‌ای هم نداشت. می‌گفت حتی ماشین هم ندارم و نمی‌تونم بخرم تا مسافرکشی کنم و بخشی از بار هزینه‌ها کمتر شود. 

اینها بخشی از روایت هایی بود که من این مدت و بدون نیت تهیه گزارش، از نزدیکان شنیدم. منهای خیلی‌هایی که در شرایط خاص و بدتری هم هستند و من از روایت‌شان صرف نظر کردم. سوای اینها برای بهتر باورکردن وضعیت مردم برای زندگی در پایتخت و فهم دقیق‌تر از فاجعه بازار مسکن، بد نیست چند آگهی اجاره منزل در نقاط مختلف تهران و اطراف پایتخت را هم مرور کنیم. مروری که حتما آنهایی که این روزها درگیر اجاره مسکن هستند به چشم و مستقیم دیده و تجربه کرده‌اند و آنهایی هم که ندیده‌اند و اطلاعی ندارند، با آگهی‌های مجازی و اطلاعاتی که رسانه‌ها منتشر کرده‌اند، در جریان قرار گرفته‌اند. سوال اصلی با مشاهده این اطلاعات و آگهی‌ها حتما این است که در آینده چه خواهد شد؟ راستش را بخواهید من کارشناس اقتصاد و مسکن نیستم و خود کارشناسان این حوزه هم مدت‌هاست اندرخم تحلیل وضعیت موجود مانده‌اند. با این اوصاف چیزی که از بنگاه‌دارها می‌شنوم و وضعیتی که خود همه‌چیزدان‌ها ترسیم می‌کنند، بهتر از وضع موجود نیست. طبق تحلیل‌ها و البته مشاهدات، یکی از اثرات وضعیت موجود بازار مسکن مهاجرت تعداد زیادی از مردم از پایتخت به حاشیه و بعد از آن به شهرستان‌هاست. حالا خودتان ناظر به وضعیت امنیت مناطق حاشیه‌ای، بافت فرهنگی و امکانات و ... ببینید چه معضلاتی پیش روی افراد و خانواده‌هاست. در بررسی آگهی‌های موجود، چه چیزهایی که مستقیم خودمان پیگیر بودیم و چه آنهایی که در پلتفرم‌های اینترنتی و سایت‌ها درج شده، به موارد عجیب و غریبی برمی‌خوریم که شاید همین چند وقت پیش از کسی می‌پرسیدیم و می‌خواستیم پیش‌بینی کند، به مخیله‌اش هم نمی‌رسید.

اخبار روز سایر رسانه ها
    تیتر یک
    کارگزاری مفید