واقعیت های چالش‌برانگیز جنگ و بعد از جنگ

دولت‌ها در روزهای پساجنگ چه باید بکنند؟/ ایران به وقت زندگی

کدخبر: ۷۲۷۹۲۹
دولت‌ها چگونه در روزهای پس از جنگ، کنار مردم ماندند؟ در ادامه، نگاهی می‌اندازیم به کشورهایی که پیش از ما این مسیر را طی کرده‌اند؛ از سوریه و اوکراین تا کشورهای جنگ‌زده‌ای که توانستند از دل بحران، دوباره بلند شوند. زمان بازسازی است، نه فقط دیوارها بلکه زندگی ها و امیدها
دولت‌ها در روزهای پساجنگ چه باید بکنند؟/ ایران به وقت زندگی

به گزارش اقتصادنیوز،  چند روز بعد از آتش بس موقت بین ایران و اسرائیل،  روزنامه دنیای اقتصاد در گزارشی به قلم زهرا محمودی «نگاهی به تجربیات کشورهای جهان در دوران جنگ و پساجنگ» انداخته است. در این گزارش آمده است؛

سناریوی روی میز به واقعیت تبدیل شد

صبح جمعه، بیست و سوم خرداد، هنوز هوا روشن نشده بود که خبر رسید: تجاوز هوایی اسرائیل به چند نقطه از ایران آغاز شده. ساعتی نگذشت که منابع رسمی از عملیات تلافی‌جویانه ایران با نام «وعده صادق ۳» خبر دادند. به این ترتیب، جنگی که تا پیش از آن فقط در تحلیل‌ها و سناریوها از آن حرف زده می‌شد، حالا به واقعیت تبدیل شده بود.

درگیری‌ها ابتدا محدود به حملات موشکی و پهپادی بود، اما خیلی زود ابعاد وسیع‌تری به خود گرفت. ایران با موج‌های پی‌درپی حملات به اهدافی در حیفا، تل‌آویو، بئرالسبع و پایگاه‌های نظامی اسرائیل پاسخ داد و رژیم صهیونیستی نیز برخی مراکز نظامی را هدف قرار داد؛ از جمله حمله به ساختمان صداوسیما در تهران. آمریکا ابتدا موضعی محافظه‌کارانه داشت، اما با گذشت چند روز، وارد میدان شد و با حمله به سه سایت هسته‌ای در ایران، سطح درگیری را وارد مرحله تازه‌ای کرد.

بازارها در شوک فرو رفتند

جنگ ۱۲روز ادامه داشت. از ۲۳ خرداد تا بامداد ۳ تیر. هر روز با حمله‌ای تازه، واکنشی تازه‌تر و بی‌اطمینانی بیشتر در بازار و جامعه همراه بود. بسیاری از کسب‌وکارها تعطیل شدند، زنجیره‌های تامین مختل شد، بازارها در شوک فرو رفتند و زندگی روزمره مردم – از کارگران روزمزد گرفته تا فروشندگان، رانندگان و کارمندان – در بلاتکلیفی قرار گرفت.

و در نهایت، در ساعت‌های اولیه سه‌شنبه سوم تیر، آتش‌بس موقتی اعلام شد. آتش‌بسی که فعلا تنش‌ها را متوقف کرده، اما بسیاری نسبت به دوام آن به دلیل سابقه اسرائیل نسبت به آن تردید دارند. آتش‌بسی که اگرچه آرامشی نسبی به همراه آورده، اما سایه نگرانی همچنان بر سر جامعه و اقتصاد سنگینی می‌کند. در چنین لحظه‌ای، پرسش مهمی پیش‌روی ماست: دولت‌ها در چنین شرایطی چه باید بکنند؟

پس از ۱۲روز جنگ، با این همه خسارت مستقیم و غیرمستقیم، اختلال در زندگی مردم، تعطیلی فعالیت‌ها و بی‌ثباتی در بازار، چه سیاست‌هایی باید برای بازگرداندن اقتصاد به مسیر عادی در دستور کار قرار گیرد؟ و مهم‌تر از آن، چه اقداماتی می‌تواند از گروه‌های آسیب‌پذیر که بیشترین ضربه را خورده‌اند، حمایت کند؟

در ادامه این گزارش، با نگاهی به تجربه‌های جهانی تلاش می‌کنیم به این سوال پاسخ دهیم که دولت‌ها در دوران جنگ و پس از آن، چطور باید کنار مردم بایستند.

دولت‌ها در روزهای پساجنگ چه باید بکنند؟

در روزهای پس از جنگ، اگرچه صدای انفجارها خاموش شده، اما صدای بی‌صدای زندگی مردم تازه به گوش می‌رسد. صدای مغازه‌ای که کرکره‌اش بالا نمی‌رود. راننده‌ای که هنوز جرأت نمی‌کند دوباره پشت فرمان بنشیند. کارگری که نمی‌داند فردا صبح کاری برای رفتن خواهد داشت یا نه.

در همین روزهاست که چشم‌ها به دولت دوخته می‌شود. مردمی که در ۱۲ روز جنگ، کارشان معلق شده، درآمدشان قطع شده و بازار زندگی‌شان از حرکت ایستاده، حالا منتظرند ببینند دولت چه می‌خواهد بکند. آنها حالا چشم‌انتظار تدبیری‌اند که نه‌فقط امنیت که معاش را هم به خانه‌ها برگرداند.

وقتی جنگ جریان عادی زندگی را مختل می کند

هر جنگی، فارغ از جغرافیایش، اقتصاد را از چند جهت هدف قرار می دهد. زنجیره تامین کالا مختل می‌شود. سیستم حمل‌ونقل کند یا گاهی متوقف می‌شود. بانک‌ها و سامانه‌های مالی دچار اختلال می‌شوند. بازارها نوسانی می‌شوند و سرمایه‌گذاران عقب‌نشینی می‌کنند. اما مهم‌تر از همه، آدم‌ها هستند که از جریان عادی زندگی بیرون پرتاب می‌شوند.

در روزهای جنگ، معمولا نه خریدی انجام می‌شود، نه سفارشی ثبت می‌شود، نه حقوقی واریز. برای بعضی از مردم، شاید این فقط دوازده روز از سال بوده، اما برای خیلی‌ها، این دوازده روز، حکم تمام سال را داشته است. آنهایی که شغل‌شان روزانه است؛ رانندگان، فروشندگان، کارگران، مشاغل خدماتی و حتی کسب‌وکارهای آنلاین که با قطع و وصل اینترنت و ناامنی در ارسال کالا عملا قفل شده‌اند.

در چنین وضعیتی، وظیفه دولت صرفا بازگرداندن آرامش نظامی نیست؛ باید اقتصاد را هم از زیر آوار بیرون بکشد و این کاری نیست که با یک سخنرانی یا یک دستورالعمل انجام شود. دولت باید تصمیم‌های بزرگ بگیرد؛ تصمیم‌هایی که نه فقط برای نجات بودجه که برای حمایت از آدم‌ها باشد. در این روزها، مهم‌ترین سرمایه‌ ملی، دلگرمی مردم است. مردمی که اگر احساس کنند تنها گذاشته شده‌اند، حتی در روزهای بی‌صدای پس از جنگ هم آرام نمی‌گیرند.

کشورهایی که از  دل بحران دوباره بلند شدند

در ادامه، نگاهی می‌اندازیم به کشورهایی که پیش از ما این مسیر را طی کرده‌اند؛ از سوریه و اوکراین تا کشورهای جنگ‌زده‌ای که توانستند از دل بحران، دوباره بلند شوند. 

شاید پاسخ این پرسش را آنجا بتوان یافت: که دولت‌ها چگونه در روزهای پس از جنگ، کنار مردم ماندند.

از دمشق تا کی‌یف

جنگ، تنها در ایران اتفاق نیفتاده است. بسیاری از کشورها، پیش از ما درگیر روزهایی شده‌اند که شب‌ها با آژیر می‌خوابیدند و صبح‌ها با خبرهای موشک و انفجار بیدار می‌شدند. اما آنچه تفاوت ایجاد کرده، فقط پایان جنگ نبوده؛ بلکه این بوده که دولت‌ها، بعد از خاموشی آتش، برای مردم چه کردند.

در سوریه، درست در سال‌هایی که بمب‌ها هر روز روی خانه‌ها می‌افتاد، نان یارانه‌ای هنوز در بعضی محله‌ها پخش می‌شد. دولتی که زیر فشار جنگ و تحریم‌ها له شده بود، اما می‌دانست اگر همین تکه ‌نان ارزان نباشد، اعتماد و همراهی مردم هم از بین می‌رود. حتی وقتی دیگر نفتی برای یارانه نبود، دولت تلاش می‌کرد دست‌کم ظاهر حمایت را حفظ کند.

در اوکراین، شرایط متفاوت بود. وقتی درگیری نظامی با روسیه آغاز شد، دولت با حمایت‌های گسترده بین‌المللی مواجه شد. اما آنچه مهم بود، این بود که چگونه این حمایت‌ها را به زندگی روزمره مردم رساند. برنامه‌هایی برای کمک نقدی به آوارگان تدوین شد. دولت بخشی از اجاره مسکن را برای خانواده‌هایی که خانه‌شان را از دست داده بودند، پرداخت می‌کرد. مدرسه‌هایی در شهرهای امن‌تر بازسازی شد تا بچه‌ها از آموزش جا نمانند. اقتصاد اوکراین، با اینکه در محاصره و حمله بود، با یک سری سیاست‌های فوری زنده نگه داشته شد؛ نه در حد رونق، بلکه در حد تنفس.

کشورهای اروپایی بعد از جنگ جهانی دوم، وضعیتی به‌مراتب بحرانی‌تر را تجربه کردند. نصف شهرها ویران شده بود، زیرساخت‌ها نابود، بازارها مرده. اما آنچه اروپا را دوباره به پا کرد، فقط پول نبود؛ اعتماد و برنامه بود. آمریکا با «طرح مارشال»، میلیاردها دلار کمک مالی به اروپای جنگ‌زده اختصاص داد، اما آنچه مهم‌تر بود، تصمیم کشورها برای بازسازی نه فقط دیوارها، بلکه اقتصاد و ساختار اجتماعی بود. دولت‌ها از همان ماه‌های اول، برنامه‌های اشتغال‌زایی را کلید زدند، مراکز آموزشی را بازگشایی کردند و به مردم اطمینان دادند که آینده‌ای هست. این، مهم‌ترین سرمایه پس از جنگ بود: اطمینان از اینکه دولت در میدان مانده است.

در ویتنام، با آن همه ویرانی و سال‌ها جنگ، سال‌ها طول کشید تا ساختار اقتصادی از نو ساخته شود. اما در همان سال‌های ابتدایی، دولت قیمت کالاهای اساسی را تثبیت کرد، مزارع جمعی راه انداخت و سعی کرد کم‌ترین غذا را به همه برساند. مردم از جنگ خسته بودند و دولت این را فهمید؛ به‌جای نمایش قدرت، سعی کرد زندگی را به مردم برگرداند.

و حالا نوبت ماست. حالا ایران، با تمام خاص‌بودنش، با شرایطی روبه‌روست که دیگر کشورها هم آن را تجربه کرده‌اند‌ و اگر قرار است مسیر عبور از جنگ را طی کنیم، شاید لازم باشد تجربه دیگران را نه فقط ببینیم، بلکه بشنویم؛ صدای مردمی که در میانه خاکستر و سکوت، دوباره ایستادند. با کمک دولت‌هایی که می‌دانستند: وقتی آخرین موشک شلیک می‌شود، تازه کارِ دولت شروع می‌شود.

تهران

پس از آتش‌بس؛ تصویر واقعی جامعه

با اعلام آتش‌بس در بامداد سه‌شنبه سوم تیر، بسیاری از نگاه‌ها از جبهه‌های نبرد به درون شهرها و خانه‌ها بازگشت. دوازده روز جنگ، گرچه به‌ظاهر پایان یافته، اما آثار آن همچنان بر چهره اقتصاد و زندگی مردم باقی مانده است. در این روزها، نخستین چیزی که جلب‌توجه می‌کند، تعلیق یا توقف شمار زیادی از فعالیت‌های اقتصادی است.

هزاران نفر از کارگران، به‌ویژه در واحدهای تولیدی و خدماتی، طی روزهای جنگ از کار بازماندند و در بسیاری از موارد، نه حقوقی دریافت کرده‌اند و نه از وضعیت آینده شغلی خود اطلاع دارند. نبود چارچوب روشن برای جبران خسارت این افراد، می‌تواند آثار روانی و اقتصادی عمیقی بر خانواده‌های آنها بر جا بگذارد.

از سوی دیگر، بخش قابل‌توجهی از جامعه، شامل مستاجران، با دغدغه‌هایی جدی روبه‌رو شده‌اند. درحالی‌که درآمد بسیاری از خانواده‌ها در این دوره قطع یا به‌شدت کاهش یافته، مطالبات مالکان و سررسید اجاره‌ها پابرجاست. عدم مداخله سریع و مشخص دولت در این زمینه می‌تواند به تنش‌ در این حوزه دامن بزند.

کسب‌وکارهای خرد و متوسط نیز در این میان دچار آسیب جدی شده‌اند. اختلال در زنجیره تامین، توقف فعالیت مشتریان، ناامنی در سطح شهرها و قطع مقطعی ارتباطات، باعث شده بسیاری از اصناف و فروشندگان با زیان جدی مواجه شوند. به‌ویژه کسب‌وکارهای آنلاین که به دلیل قطعی اینترنت و اختلال در زیرساخت‌های ارتباطی، عملا برای روزها یا هفته‌ها فعالیت خود را متوقف کردند و در بازگشت، همچنان با عدم اطمینان مشتریان و مشکلات پرداخت روبه‌رو هستند. برای بسیاری از این کسب‌وکارها، بازگشت به شرایط پیش از جنگ نه‌تنها دشوار، بلکه بدون حمایت‌های دولتی تقریبا ناممکن خواهد بود.

واقعیت تلخ و چالش‌برانگیز پساجنگ 

بازسازی کشور پس از جنگ، فقط به معنای تعمیر زیرساخت‌های آسیب‌دیده نیست؛ بلکه مستلزم ترمیم اعتماد اجتماعی، بازسازی نظام حمایتی و احیای معیشت شهروندانی است که بیشترین هزینه را پرداخت کرده‌اند.

جنگ دوازده روزه، فراتر از میدان نبرد، زندگی اقتصادی و معیشتی مردم را به‌شدت تحت تاثیر قرار داد. از کارگران تعلیق‌شده و کسب‌وکارهایی که فعالیتشان متوقف شد، تا مستاجرانی که در برابر فشار اجاره‌های عقب‌افتاده گرفتار آمده‌اند، همه تصویری از واقعیت تلخ و چالش‌برانگیز پساجنگ را به نمایش گذاشتند.

اکنون، بیش از هر زمان دیگری، مسوولیت دولت در برابر بازسازی و حمایت از مردم سنگین‌تر شده است. بازسازی فقط تعمیر و نوسازی زیرساخت‌ها نیست؛ بلکه نیازمند بازگرداندن آرامش به زندگی مردم، ترمیم اعتماد جامعه و حمایت از کسانی است که بیشترین آسیب را دیده‌اند. اگر حمایت‌ها و برنامه‌های جامع و هدفمند به سرعت اجرا نشود، تبعات اقتصادی و اجتماعی این روزها می‌تواند سال‌ها بر جامعه سایه بیفکند. 

پس حالا وقت عمل است؛ زمانی برای بازسازی نه فقط دیوارها، بلکه زندگی‌ها و امیدها.

 

ارسال نظر

اخبار روز سایر رسانه ها
    تیتر یک
    از دست ندهید
    کارگزاری مفید